eitaa logo
❤️❤️دوستی با شهدا❤️❤️
5.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد ابراهیم همت; فرمانده قرارگاه فرعی فتح در عملیات خیبر پس از ۵ شبانه روز بی خوابی و تحمل فشار ممتد، خسته از ساعت ها مکالمه ی رادیویی با یگان های تک‌ور، ظهر روز هشتم اسفند ۱۳۶۲ به ناگاه از هوش رفت😞 @love_shohada
💢 ‏دلگیر نباش 🔹 دلت که گیر باشه رها نمیشی... یادت باشه خدا بنده هاش رو با اون چیزی که بهش دل بستن آزمایش میکنه... ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"کار مومن نشد ندارد..." ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
📿 انسان يڪ تذڪر در هر ٤ ساعت بخودش بدهد بد نيست . بهترين موقع بعد از نماز ، وقتی سر به سجده می‌گذاريد ، مروری بر اعمال صبح تا شب خود بيندازد ، آيا ڪارمان برای رضای خدا بود ؟! سردار شهید .. ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
💌 🌱«میانبر رسیدن به خدا نیت است کار خاصی لازم نیست بکنیم. کافی‌است کارهای روزمره‌مان را به خاطر خدا انجام دهیم ،اگر تو این کار زرنگ باشید شک نکنید شهید بعدی شمایید...» ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
💌 🌱«میانبر رسیدن به خدا نیت است کار خاصی لازم نیست بکنیم. کافی‌است کارهای روزمره‌مان را به خاطر خدا انجام دهیم ،اگر تو این کار زرنگ باشید شک نکنید شهید بعدی شمایید...» ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
سه ماه تعطیلات تابستان که می‌شد، می‌گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه‌ها بشینم، وقت‌مو تلف کنم. می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ می‌گفت: می‌رم شاگرد یه میوه‌فروش می‌شم. می‌رفت و آن‌قدر کار می‌کرد که وقتی شب به خانه می‌آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می‌گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟ می‌گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ می‌گفت: حضرت علی این همه زحمت می‌کشید! نخلستون‌ها رو آب می‌داد، درخت می‌کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟ ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
«بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند کار تمام است؛ نه، باید مانند شهدا زندگی کرد» ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
مثل فنر از جا کنده شد. همیشه جلوی پای بسیجی بلند می شد و بعد انگار سال ها همدیگر را ندیده باشند، می پریدند بغل هم. تا می دیدشان، گل از گلش می شکفت. می دوید طرفشان؛ آن ها هم. حاجی برای بچه ها یا یک پدر بود، یا یک پسر، یا یک برادر. ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣@love_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلوده‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می‌دارم.»♥🌱 ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣ @lover_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 😔👌🏻 در سرمـ نیست بجز حال و هواے تـــــو و عشـق شادمـ از اینکہ همہ حال و هوایمـ تـــــو شدے🌱 🕊 ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣ @lover_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
پيشانی‌اش از زور درد چروك افتاده بود. چهره‌اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر می‌شد. بايد عقب‌نشینی می‌كرديم و حاجی نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچه‌ها كه شهيد می‌شدند، چهره‌‌ی حاجی برافروخته‌تر می‌شد. ولی اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، برایش خيلی دردناك بود. آن شب تا صبح خیلی به حاجی فشار آمد. سعی می‌كرد با بچه‌ها شهدا را بكشند عقب. ولی لحظه‌‌ی آخر، عجيب بود. حاجی نمی‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،‌ دنبال بدن يكی از بچه‌ها مي‌گشت. ━━━━⪻🍃🌼🍃⪼━━━ «» 📲join ➣ @lover_shohada ❤️ 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹