eitaa logo
محمدعلی جعفری
6هزار دنبال‌کننده
808 عکس
222 ویدیو
0 فایل
صفحه شخصی محمدعلی جعفری ♦️ نویسنده ♦️ مؤسس محفل نویسندگان منادی ➡️ @monaadi_ir ⬅️ 📚 آثار: تاوان عاشقی، تور تورنتو، جاده یوتیوب، آرام جان، سربلند، عمارحلب، قصه دلبری، وزیر قلابی و... راه‌های ارتباطی: 🆔 @m_ali_jafari8 🆔 Instagram.com/m_ali.jafari
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ هوالعلیم 🔰 در این کارگاه‌ها با فوت و فن‌های نویسندگی و تمرین یاد می‌گیرید چگونه افکار آشفته و سوژه‌هایتان را به شکلی منسجم، خواندنی، گیرا و زیبا روی کاغذ بیاورید. که اگر این پیچ تاریخی را خوب رد کنید پشت آن قله می‌توانید دست به نوشتن‌های حرفه‌ای‌تری هم بزنید: مثل جستار، داستان، رمان، فیلمنامه و نمایشنامه. پس اگر می‌خواهید گارد نوشتن را بشکنید و دست‌به‌قلم‌شدن‌تان بشود مثل رهایی کودکی که بی‌پروا با آتش بازی می‌کند؛ این کارگاه را تجربه کنید. 💥 پ.ن: بعدازظهرِ چهارشنبه‌های تابستانی دور هم می‌نشینیم؛ نفس‌به نفس. دور از فضای مجازی. گوشه‌ای از شهر یزد. سؤالی هم اگر بود به شماره داخل پوستر پیام بدهید. ♦️ به رده سنی کارگاه‌ها دقت کنید! ۱۳ تا ۱۸ ساله‌ها در گروه طلوع ثبت‌نام کنند و مثبت ۱۸ ساله‌ها در حوزه هنری استان یزد. 🆔️ @m_ali_jafari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 آه از غریبی تو که خواهر نداشتی... ♦️ السلام علیک یا جوادالائمه(ع) 🆔️ @m_ali_jafari
🌱 هوالعشق ♦️ بعد از امتحان آلی ۱، خانم الف میم آمد و به بهانه اینکه واکنش‌های آلکیل‌هالیدها رو نوشتید یا نه؛ نمه‌نمه رفت سر اصل ماجرا! _اگه خانمی بهتون بگه دوست داره باهاتون ازدواج کنه جوابشو چی می‌دید؟! ریش‌های شنبلیله‌ای‌ام را خاراندم. با یک جمله انتقام همه پسرها را گرفتم "میگم قصد ادامه تحصیل دارم!" تا خودِ خانه خندیدم. به یاد شهاب حسینی توی "دلشکسته". ♦️ از آن روز شد سوهان مغزم. هنوز ترم پنجم بودم. نه پول داشتم، نه کار. موتور زیر پام هم که مال بابام بود. برا روشن‌کردنش باید تو دنده، دوسه خیز می‌دویدم و یک‌وری می‌پریدم رو زین قاچ‌قاچش. امتحان بعدی بود. افتادم. فحش بود که نثار آن دختره می‌کردم! بد خره‌ای انداخته بود به جانم. دل‌یک‌دله کردم. رفتم صاف تو چشم مادرم نگاه کردم. _ می‌خوام دوماد بشم! ذوق‌زده لیست بلندبالایی ردیف کرد. راست کارم نبودند. دَل‌ودیوانه‌ای می‌خواستم مثل خودم. یکی که پشت پا بزند به همه رسم و رسومات. آتلیه، خرید عروسی، تالار، مزون و الباقی. _عقدمون باشه حرم امام رضا! پا شد. گفتم "کجا مامان؟!" خیلی خونسرد گفت "دارم میرم به عصمت‌خانم همسایه بگم یکی برات بزاد!" ♦️ کپشن اجازه نمی‌دهد بگویم چطور ولی چشم‌به‌هم‌زدنی زحمت را از دوش عصمت‌خانم برداشتم. عید ۸۸ بود. رفتیم مشهد. من و پدر مادرم و پیکان‌سفیدمون؛ خانواده عروس و پراید بژشون. مثل مسافرت‌های فامیلی. بدون هیچ هزینه اضافی. ♦️ تنهایی رفتم حرم دنبال یک جای دنج برای عقد. اتاق اشک! جایی که هر روز توش روضه می‌خواندند. می‌دانستم زن داخلش راه نمی‌دهند. سنگ مفت، گنجشک مفت. زیر پای خادم اتاق اشک، حاج‌محمود نشستم که می‌شود امروز بعد روضه بیایم داخل عقد کنیم؟ جوابم را نداد. با چشمانش قیمه‌قیمه‌ام کرد. رفتم داخل مسجد گوهرشاد. رو به ضریح، از امام رضا خواستم درستش کند. برگشتم. حاج‌محمود گفت اگر آستان بو ببرد اینجا رو پلمپ می‌کند! یک توک‌پای دیگر رفتم گوهرشاد. امام رضا چه کرد نمی‌دانم؛ ولی دل حاج‌محمود نرم شد. با هزار شرط و شروط و پلیس‌بازی که باز کپشن اجازه نمی‌دهد بعد روضه رفتیم داخل. دو تا عاقد سید خطبه را خواندند و یک روضه حضرت عباس شد نمک محرم‌شدنمان. ♦️ کلید اسرار نوشت: از عقدمان هیچ عکس آتلیه‌ای نداریم. عکس معمولی هم نداریم. ولی هر بار که می‌رویم زیارت، دست بچه‌ها را می‌گیریم می‌رویم اتاق عقدمان را بهشون نشان می‌دهیم. ♦️ منبرنوشت: جوان‌های مجلس کجا نشستند؟! ما ساده گرفتیم شد؛ شما هم ساده بگیرید می‌شود! 🆔️ @m_ali_jafari
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 غدیر از آن دست ایام‌الله ویژه‌ای بود که کتابِ خوبی برای معرفی‌اش نداشتیم. کتابی که دستت را بگیرد ببرد وسط ماجرا. 🔸 این خلا را پر کرد. بهزاد دانشگر با زبانی ساده، روان و جذاب، لحظه‌لحظه این ماجرا را جلوی چشم مخاطب تصویر می‌کند. 🔸 از آنجایی که چند سال است در این کتاب را به دوستان و آشنایان هدیه می‌دهم؛ گفتم اینجا هم به شما بزرگواران معرفی کنم. 📚 ماه بلند ⬅️ روایتی پر کشش از ماجرایی کنار یک برکه ✍️ بهزاد دانشگر 🌐 https://eitaa.com/revayat_khane 🆔️ @m_ali_jafari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 صبح علی‌الطلوع مشرف شدم اینجا. . جایی حوالی . برای روایت یک آئین سنتی یزدی. پوش بالاکردن در آخرین جمعه ذی‌الحجه. 🆔️ @m_ali_jafari
🔸 اینجای مراسم رسیدم. دوتا تیرک اصلی را ضربدری گذاشته بودند روی منبر. پوش روی این‌ها سوار می‌شود. 🆔️ @m_ali_jafari
🔸 جوان‌های محل طاقه‌های کادوپیجِ پوش را از انبار می‌آوردند داخل صحن حسینیه. 🆔️ @m_ali_jafari
🔸 گفتم: صحن را مسقف می‌کردید هرسال این همه دنگ‌وفنگ نداشت! گفت: با این پوش بیشتر احساس می‌کنیم زیر خیمه امام حسینیم! 🆔️ @m_ali_jafari
🔸 پنج‌تا طاقه پوش یکی‌یکی پهن شدند... 🆔️ @m_ali_jafari
🔸 از قدیمی‌های هیئت بود. از جیب کتش، حاجی‌بادام می‌گذاشت کف دست جماعت. 🆔️ @m_ali_jafari
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یه سر با این دهه نودی‌ها بریم بالای پشت‌بام حسینیه... 🆔️ @m_ali_jafari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از این بالا طناب‌ها را می‌دهند پایین. یک سرش به حلقه‌های دور پوش گره می‌شود، یک سرش به نرده‌های دور پشت‌‌بام. 🆔️ @m_ali_jafari
🌱 فخلع نعلیک... 🆔️ @m_ali_jafari