eitaa logo
جمع چمرانی ها
675 دنبال‌کننده
757 عکس
450 ویدیو
81 فایل
✋سلام واحترام به کانال جمع چمرانی ها خوش آمدید ✏از تجارب؛محتوای تشکیلاتی؛ایده های عملیاتی. استفاده خواهیم کرد. راه ارتباطی: چریک سیاسی برادر @salari_et خواهر @F_mansouri0 مرکز آزاداندیشی برادر @fatemi_sms خواهر @Ajr402 ⭐ آدرس معرفی: zil.ink/m_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
✨حاجی میای عکس بگیریم... 📍کسی که دوست نداشت از نیروهایش جدا باشد... 🔻 📲 @m_chamran
اسوه تشکیلاتی/ شهید مهدی زین الدین 📍توجه به نیرو ها عملیات محرم بود. توی نفربر بی سیم، نشسته بودیم آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود. داشتیم حرف می زدیم. یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری. جعفری پرسید:«چی شده؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت «اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن، زخمی می شدن، شهید می شن، گرفته م خوابیده م.» یک ساعتی، با کسی حرف نزد. #اسوه_تشکیلاتی #مدرسه_تشکیلات_شهیدچمران🔻 📲 @m_chamran
🖼 اینجوری بود چمران... #شهیددکترمصطفی‌چمران #اسوه_تشکیلاتی #مدرسه_تشکیلات_شهیدچمران🔻 📲 @m_chamran
آفرین بر رزمنده وظیفه شناس جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد. دستور رسید. هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم. کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند. نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت. جلو رفتم و گفتم:«لطفا کارت شناسایی.» گفت: «ندارم.» گفتم:«ندارید؟» گفت:«نه ندارم.» گفتم:«پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!» دستش را روی شانه راننده زد و گفت: «حرکت کن: جلویش ایستادم و گفتم:« کجا؟» گفت:«تو محوطه» گفتم: «نمی شه» گفت: «بهت میگم برو کنار.» گفتم:«نه آقا نمیشه.» گفت:«چی چی رو نمیشه، دیرم شد.» محکم واستوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم: «آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن.» دوستم اسلحه را به طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: «رضایی بزنم یا می زنی؟ رضایی بزنم یا می زنی؟» وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: «حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!» دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: «بفرمایید این هم کارت شناسایی!» مشخصات کارت را با دقت خواندم: نوشته بود: «حاج حسین خرازی. گفتم:«ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم.» حاجی خندید و گفت :« آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس» بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: «رضایی بزنم یا می زنی؟» 🔻 📲 @m_chamran
| 🤝توجه به نیرو ها عملیات محرم بود. توی نفربر بی سیم، نشسته بودیم آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود. داشتیم حرف می زدیم. یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری. جعفری پرسید:«چی شده؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت «اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن، زخمی می شدن، شهید می شن، گرفته م خوابیده م.» یک ساعتی، با کسی حرف نزد. ✅✨ 🇮🇷@m_chamran
(ره) 👥تشکل ما باید سازنده ی ما، آسان کننده، خودسازی برای ما و کمک به سیر الی الله برای شرکت‌کنندگان در این تشکل باشد. 🔶هر وقت یکی از ما و جمع ما به تشکلمان مشغول و سرگرم شد‌یم چنین تشکلی لهو می‌شود و باید از آن پرهیز کنیم. تشکل ما بایستی به درد مردم بخورد و باری از دوش مردم بردارد نه اینکه یک باری باشد بر دوش این جامعه که در این هنگام لغو می‌شود. 🔻پس از این، تشکیلات نه باید باشد، نه باید باشد و نه باید باشد. 📲@m_chamran
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|| 🔻چگونه باید شخصیت علامه مصباح (ره) را تعریف کنیم؟ ➖ریشه مواضع انقلابی و شجاعت ایشان در بیان حق چه بود؟ @m_chamran
من هیئت و حسینیه را حسینیه نمی دانم مگر اینکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند. در هیأتی که دغدغه مبارزه با اسراییل نباشد، شمر هم سینه میزند.