📚 کتاب آرمان عزیز »»» روایتهایی مستند از زندگی طلبه بسیجی شهید آرمان علیوردی
✍ پژوهش و نگارش: مجید محمدولی 📝ناشر: نشر ۲۷ بعثت
📖 تعداد صفحات:۳۹۲
✂️دربخشی از کتاب میخوانیم:
در همین حین، یکی از خانمهای ساکن شهرک اکباتان که حجاب کاملی هم نداشت و در حال عبور از آن محل بود، با دیدن صحنه پرتاب کوکتل مولوتف و آتشگرفتن منطقه فرود آن و بارش حجم عظیمی از سنگ و همچنین دویدن نیروهای امنیتی، دچار وحشت شد و به گریه افتاد. آرمان که در بین نیروهای گردان حضور نداشت و کنارتر مشغول رصد میدان بود، اینصحنه را دید. به طرف آن خانم رفت و سلام کرد.
- خواهر چرا گریه میکنی؟
- ترسیدهام.
- چرا ترسیدی؟ ما اینجا هستیم که شما آرامش داشته باشی. اومدیم تا شما نترسی. اینجاییم تا اینهمهسنگ و کوکتل مولوتف که پرتاب میشه، به شما نخوره و به ما بخوره. ترس نداره. من پسر شما هستم. کمک میکنم به جایی که میخواین، برین.
در همینحال، خود را بین آنخانم و آشوبگران قرار داد. پشت او به طرف اوباش بود و روی او به طرف آنخانم. دو دستش را باز کرد و گفت: «شما حرکت کنین و بهسمت جایی که میخواین، برین. من شما رو همراهی میکنم. اگه چیزی بهطرف شما پرتاب بشه، به من میخوره. خیالتون راحت باشه...
#کتاب_خوب_بخوانیم!
#امنیت_اتفاقی_نیست!
@m_eshgh_sarallah