هدایت شده از دقایق الحقایق!
🔸نکاتی اندر مقوله رابطه «عدالت» و «ولایت»
🔸آیا می توان به بهانه «عدالت» به «ولایت» خرده گرفت و اشکال کرد؟! حتی اشکال تراشی را از عدالتخواهی فراتر ببریم و بپرسیم که آیا یک فقیه می تواند بر اساس فقاهت و استنباط خود از شریعت، به ولی فقیه اعتراض کند؟! و اینکه چون ولی فقیه معصوم نیست، در صورت خطا و اشتباه و یا خروج از عدالت، آیا نمی توان به او اشکال و اعتراض نمود؟!
🔹در پاسخ به این سئوالات و تبیین رابطه مفهومی عدالت و ولایت، ذکر چند نکته لازم است که ابتدا اجمالی از آنها و در ادامه به تفصیل بیان می گردد:
▪️لازم است بین مقام فهم فقهی فردی نسبت به مختصات کلی ولایت و حکومت و فهم فقهی سازمانی نسبت به تناسبات ولایت و حکومت (عملکرد، ساختار و برنامه) تفکیک قائل شد. اراده ولی فقیه شرط حجیت فهم از تناسبات حکومت است، فقاهت سازمانی در زمان تشکیل حکومت و حاکمیت ولی فقیه، بر محور ولی فقیه حجیت میابد و لذا فهم فقهی فردی حجیت و صلاحیت معارضه با تصمیم حکومتی ندارد ...
▪️عدالت به معنای تعین یافتن جایگاه اجزاء متناسب و هماهنگ با محوریت عادل است، هرچند تناسب و تطابق با واقع نداشته باشد، همچنانکه اگر تطابق با واقع داشته باشد اما هماهنگ با محوریت عادل نباشد و با محوریت طاغوت هماهنگ باشد، باطل است، بنابراین تحقق عدالت به محوریت ولایت است و لاغیر...
▪️مصلحت حفظ نظام و هماهنگی اجزاء با محوریت عادل، نسبت به دفع مفسده تصمیمی باطل، ترجیح دارد...
▪️ولی فقیه در هدایت کلان جریان شیعه، مصون از خطا و اشتباه است و در صورت خروج از عدالت، منعزل و قلوب از حول او متفرق می گردند و ادعای سرپرستی و ولایت نااهلان اشتباه است...
🔹تفصیل پاسخ های فوق را در متن بعدی بخوانید :👇
https://eitaa.com/abdollahimahdi/92
@abdollahimahdi
🔸نظریه معرفت شناسی «تکامل معرفت بر محور ولایت»؛
1 از 2
🔹یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» (نظام معرفتی روشمند مبتنی بر ثقلین) مباحث انسان شناسی با تأکید بر بُعد معرفتی اوست (تسامحاً معرفت شناسی)، شناخت جامع و کامل از عناصر وجودی انسان و تحلیل صحیح نسبت به حدود و روابط و آثار آن عناصر، منوط به بررسی عالمانه آیات و روایاتی است که از انسان و ساختار درونی و بیرونی همه ابعاد وجودی انسان سخن گفته اند. بنابراین لازم است با استناد دقیقی به آیات و روایات، تحلیل جامعی از ساختار انسان ارائه داد و بدون بررسی همه عناصر دخیل در وجود انسان نظیر روح، نفس، قلب، جسد، عقل، فطرت، فهم و ادراک، علم و معرفت، ذهن، لب، فؤاد، صدر، غریزه، میل، شهوات و ... و بدون بررسی روشمند همه استعمالات این مفاهیم در آیات و روایات نمی توان به جمع بندی جامعی از تعاریف و تحلیل صحیحی از انسان رسید.
اما متأسفانه در قریب به اتفاق تحلیل های فلسفی و کلامی موجود، با یک ساده انگاری و تبیین سطحی و غفلت از عناصر متعدد و غضّ نظر از پیچیدگی های قابل توجه و اساساً بخاطر روش ناقص و محرومیت از معارف وحیانی، به انسان شناسی و معرفت شناسی بسیار ناقصی پرداخته اند.
🔹در این نظریه ضمن بررسی چیستی علم و معرفت و طرق کسب آن به تبیین «حجیت» یافته های علمی و معرفتی پرداخته می شود و معیارهای قبول و پذیرش و تمسک به آن بیان می گردد.
🔹بر اساس یافته های این تحقیق، «معرفت» یکی از ارکان وجودی انسان است که مبداء و منشاء رفتار اوست و ریشه در جهت گیری قلبی و حب و بغض انسان دارد. شکل گیری معرفت در وجود انسان را باید بصورت یک فرایند پیوسته مورد توجه قرار داد بطوری که نقش و جایگاه اراده انسان در عوالم قبل و متناسب با آن طینت و خلقت و فطرت و تربیت و ... در آن تبیین گردد. بنابراین عوامل بسیاری در شکل گیری معرفت انسان نقش بازی می کنند که مهمترین آنها «معارف فطری» است، یعنی معارفی که خداوند در فطرت انسان نهاده است که با توجه به آیات و روایات، شامل عالی ترین حقایق هستی، یعنی توحید و ولایت است و اولین معرفت بشری و اولین عامل شکل گیری رفتار در انسان محسوب میشود. این معرفت فطری همراه با جهت گیری قلبی صحیح، مبنای شکل گیری معرفت بیشتر (تکامل معرفت) و رفتار صحیح (عمل صالح) میباشد و سیری تکاملی از «اجمال به تفصیل» در وجود انسان دارد.
🔹در این نظریه بیان خواهد شد که در شکل گیری علم و معرفت عناصر گوناگونی دخیل هستند از جمله مهمترین آنها «طینت»، «میثاق و فطرت»، «روح و قلب و عقل» است و در همه این موارد، أهل بیت علیهم السلام محور ایجاد و تکامل علم و معرفت هستند. به عبارت دیگر؛ علم و معرفت، بر خلاف دانش و آگاهی و تصدیق ذهنی دارای بار ارزشی و قدسی است و ایجاد و تکامل آن به شرط ایمان است و غیر مؤمن از آن بهره ای ندارد، و از آنجا که هیچ رشد و کمال و خیر و بهره ای بدون واسطه أئمه علیهم السلام نازل و واصل نمی گردد، علم و معرفت نیز بر محور ولایت شکل و تکامل می یابد.
🔹در این نظریه ضمن بررسی مفاهیم و مختصات طینت، فطرت، روح، قلب و عقل انسان، سعادت وشقاوت، ایمان و کفر و ... و نیز تبیین نقطه آغاز معرفت و روند تکامل آن، مجاری و ابزار ادراک و کسب علم و نقش الهام و شهود و تعقل و تفکر و تدبر و نیز مختصات قوه ذهن با کارآمدی محاسبه و سنجش و... ، به تفصیل بیان می گردد که اولاً علم و معرفت از تناسبات ولایت أئمه اطهار علیهم السلام است که بدون ایمان کسب نمی گردد، ثانیاً از آنجا که هیچ معرفت و علمی نیست که در قرآن نیامده باشد، حتی شناخت دنیای مادی و تکوین عالم نزد أئمه و در قرآن موجود است، بنابراین علم به تأویل و تفسیر قرآن منشاء همه علوم و معارف است که از طریق أهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و لذا گفته می شود علم و معرفت از تناسبات ولایت و شکل گیری و تکامل آن بر محور ولایت است.
🔹در این تحقیق، ضمن تبیین مفهوم و مختصات «قلب» در وجود انسان و نقش آن در علم و معرفت، به عنوان منشاء «تمایلات» در وجود انسان نیز معرفی شده که دارای جهت گیری کفر و ایمان است و در ضمن این بحث، تلقی غلط از «میل فطری» و میل به کمال مطلق تبیین و نقد می گردد. این بحث در مفاهیم اولیه علم اخلاق نیز قابل پیگیری و منشاء تحولاتی خواهد بود. همچنین مباحثی همچون خاستگاه اطاعت از مولی و منشاء صدور فعل از انسان و ... با مبنای مختار مورد بازخوانی و بررسی قرار گرفته است.
ادامه 👇
@m_feghahat
2 از 2
🔹در نظریه «تکامل معرفت بر محور ولایت»، فرایند شکل گیری معرفت و اجزاء و مراحل آن مورد بررسی قرار گرفته و نقش «عقل» در ساختار معرفتی انسان، که نقشی ویژه و عاملی اثرگذار در مبانی فقاهت (فقه جامع نظام ولایی) محسوب می شود در فصلی مفصل تحت عنوان «فقه العقل» مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد و بیان خواهد شد که تعریف رایج از عقل که مبنای شکل گیری دانش فلسفه شده است، تعریف دقیقی نیست و «حکمت اسلامی» در دین اسلام که بهره مند از برهان و استدلال است، مختصات بسیار متفاوتی از فلسفه خواهد داشت و به لحاظ مبانی، روش و نتایج متفاوت خواهد بود و از اینرو حجیت فلسفه محل نقد و خدشه جدی است. همچنین دانش های دیگری که به نوعی مورد دخالت عقل ادعایی قرار گرفته اند نیاز به بازنگری و خلوص از نقش عنصری مزاحم و مسمّایی دروغین تحت عنوان «عقل» دارد و آنچه حقیقتاً از نگاه آیات و روایات عقل شمرده می شود، حتماً نقش محوری در این علوم و دانش ها خواهد داشت. یکی از این دانش ها «علم اصول فقه» به عنوان «منطق فهم دین» است که در مباحثی جداگانه از منظر دخالت عقلِ ادعایی مورد نقد قرار گرفته و اصول و روشی جایگزین برای آن طرح گردیده است و از جمله مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، دوگانه عقلی و نقلی، قاعده الزام و بسیاری مفاهیم اصولی موجود محل نقد و خدشه قرار گرفته است، همچنین نقش عقل در تاریخ تطور فقه تبیین گشته و فقاهت مطلوب حول محور ولایت معرفی می گردد.
🔹همچنین در فصلی از این تحقیق، آنجا که سخن از نسبت معرفت با واقع می شود، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی تکاملی» معرفت با واقع سخن میگوید و متناسب با آن، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری می نماید.
جزئیات و مستندات این نظریه إن شاءالله در جلسات و نشستها و مقالات علمی ارائه می گردد تا إن شاءالله از نقد و نظر صاحب نظران بهره مند گردیم... و من الله التوفیق
@m_feghahat
در پی انتشار مقاله «فقه نظام ولایی، نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه» در نشریه «نظام ولایی» چکیده آن تقدیم می گردد :
هدایت شده از اندیشه تمدنی؛ عباسعلی مشکانی
🌐 دوفصلنامه #نظام_ولائی، با هدف تولید و ترویج اندیشه و علم در حوزه فقه سیاسی، نظام سیاسی و حکومت اسلامی (ولایت فقیه)، به همت موسسه #اندیشه_تمدنی_اسلام و با سردبیری حجت الاسلام دکتر #ذبیح_الله_نعیمیان با اخذ مجوز از وزارت ارشاد راه اندازی گردید.
✅ مقالات #اولین_شماره این دوفصلنامه از قرار ذیل است:
1️⃣ ولايت فقيه به مثابه تئوري براي عمل اجتماعي ـ سياسي / احمد رهدار
2️⃣مناسبات فقه حکومتی و مردمسالاری دینی / عباسعلی مشکانی سبزواری
3️⃣مدیریت امام خامنهایحفظهالله (محور اول: وظائف مبنائی مدیر) / سید صمصامالدین قوامی
4️⃣بنياد «مديريت تمدّني دانش» در افق «توسعة عقلانيت ديني» / ذبيحالله نعيميان
5️⃣فقه نظام؛ نرمافزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی / مهدی عبداللهی
6️⃣درآمدی بر فقه سرپرستی از دیدگاه آیتالله میرباقری / سنا خلف حیاوی
7️⃣كرامت انساني مبناي انسان شناختي الگوي اسلامي ايراني پيشرفت / محسن اصغری
✅ علاقمندان جهت انتشار مقالات و یادداشت های سیاسی-فقهی خود، می توانند مطالب خود را از طریق صفحه دوفصلنامه در ایتا ارسال فرمایند. 👇
@Nezamvelaee
🔸«فقه نظام ولایی؛ نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه»
🔹انقلاب اسلامی در راه رسیدن به «تمدن اسلامی» در مقابله با «تمدن مادی غرب» مسیری بسوی ظهور و تحقق «حیات طیبه» را طی می کند و لازم است به منظور تبیین و تشریح این مسیر و مقصد موعود و الزامات آن، مختصات و نسبت و رابطه سه پدیده «تمدن اسلامی»، «تمدن غرب» و «حیات طیبه» مورد تدقیق و تأمل قرار گرفته و چیستی، چرایی و چگونگی تحقق تمدن اسلامی بررسی شود.
اگر تحلیلهای موجود در رابطه با تمدن غرب، عبارت باشند از «غرب پذیری»، «غرب گریزی»، «غرب گزینی»؛ شاید بتوان تحلیل این نوشته را «غرب گذری» نامید که بر اساس دو اصل «اضطرار» و «استحاله»، تمدن اسلامی را پدیده ای برای گذر از تمدن غرب و نیل به حیات طیبه می شمرد که اولاً بهره مندی از تمدن غرب را در حد اضطرار می داند و ثانیاً میبایست در همان حد، با رویکرد استحاله به شاخصه های حیات طیبه و نهایتاً اضمحلال تمدن غرب نزدیک شد.
فقه نیز متناسب با این تعریف، به تأسیس نظامات اجتماعی نخواهد پرداخت بلکه اولاً در یک مرتبه به کشف نظامات مطلوب حیات طیبه در منابع وحیانی می پردازد، ثانیاً در مرتبه دوم به راهبری در برنامه ریزی استحاله نظامات موجود در نظامات مطلوب می پردازد.
لازم به ذکر است این نوشتار، به عنوان یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از قطعات پازل آن بحث، در کنار دیگر قطعات و مباحث، زمینه فقاهتی جامع را با هدف اقامه دین در جامعه فراهم می آورد و در اینجا تنها به فقاهت مبتنی بر درک صحیح از تمدن اسلامی و نسبت آن با حیات طیبه و تمدن غرب، اشاره می گردد.
@m_feghahat
هدایت شده از دوفصلنامه نظام ولائی
فقه نظام؛ نرم_افزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی - مهدی عبداللهی.pdf
525.8K
🌐 فقه نظام؛ نرمافزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی
✍️ مهدی عبداللهی
♻️ دوفصلنامه نظام ولائی (سال اول- شماره اول- پاییز و زمستان 1398)
@Nezamvelaee
🔸«طب الولایه» و إعمال ولایت در سرزمین بدن!
(1 از 3)
🔹«طب الولایه» از لحاظ اصول و مبانی، موافق با «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از موضوعات ذیل آن و از لحاظ روشی نیز در چارچوب روشی آن محسوب می شود و با خوانشی متفاوت و متعالی از طبابت اسلامی، به دنبال راهکارهای توسعه قوای روحی و جسمی در جهت عبودیت خدای متعال و عبور از بحران در حوزه صحت و سلامت است. در این نوشتار بطور اختصار به زوایایی از بحث «طب الولایه» اشاراتی می شود و معرفی نظام مند این مقوله نیازمند تألیف و تدوین دقیق تر و مستندتری است که إن شاءالله به یاری و عنایت خداوند ارائه خواهد شد. در آن نوشتار مطلوب و موعود، می بایست اصول و مبانی طب الولایه، روش، اصطلاحات، مستندات و ... با انسجام و انتظام تبیین گردند لکن این وجیزه عجالتاً با توجه به شیوع بیماری «کرونا» و احساس نیاز و احتمال فایده نسبت به یکی از مباحث کاربردی «طب الولایه» تحت عنوان «اعمال ولایت در سرزمین بدن» که نتیجه آن خودکنترلی بیمار و نقش فعال او در مواجهه با بیماری است، منتشر می گردد. (چکیده ای از این نوشتار در این کانال آمده است، متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید.)
🔹طب الولایه بر مبنای اینکه سعادت و کمال هر چیزی تقرب به محور کمال دهنده است و «ولایت» محور عالم تکوین و تشریع و عامل هماهنگ کننده همه اجزاء می باشد و دین مناسک تولی به ولایت است و سعادت دینا و آخرت و کمال فردی و اجتماعی در گرو تحقق محوریت تام ولایت در کلیه مناسبات روحی، فکری و رفتاری است، صحت و سلامت و عافیت جسم و بدن را در کنار صحت و سلامت و عافیت روح، نفس و دین در تحقق محوریت ولایت در همه مناسبات و فعل و انفعالات و کنشهای جسمی و مادی بدن دنبال می کند. به عبارت دیگر جسم و بدن نیز مانند دین و روح و نفس انسان، زمانی می تواند در جلب مصالح و دفع مفاسد موفق باشد که ولایت الهیه تا آخرین سطوح آنرا (ولایت الهیه، ولایت نبویه، ولایت أئمه تا ولایتِ خلیفه الهیِ نفس در عالَم جسم و بدن) را در همه مناسبات و فعل و انفعالات جسم و بدن حاکم نماید. محوریت ولایت و حاکمیت ولی و خلیفه الهی در گستره عالم جسم، در یک سطح به معنای رعایت رضا و سخط الهی در نیات و تمایلات و افکار و عقاید منتهی به اعمال است که نتیجه آن تبعیت و التزام به خواست و اراده الهی و امتثال اوامر و نواهی او و در نتیجه اعمال و رفتار صحیح است و طبعاً سلامتی و صحت و عافیت چه در مرحله پیشگیری و چه در مرحله درمان محقق خواهد شد و سطح دیگری از محوریت ولایت در سرزمین بدن، اعمال ولایت بواسطه اشراف و سلطه بر اعضاء و جوارح و فعل و انفعالات درونی است که می بایست بر اساس دستورات طب الولایه، عناصر و اجزاء و پدیده های درون خودش را با تناسبات ولایت هماهنگ ساخته و نظم و انسجام و رشد و ارتقاء دهد که نتیجه آن صحت و سلامت و عافیت است.
🔹درون بدن سرزمین و عالَمی است مانند سرزمین و عالَم بیرون بلکه از جهاتی عظیم تر و بزرگ تر از عالَم بیرون است ، و همانطور که می بایست در عالَم بیرون محور همه تناسبات، «ولایت» باشد تا همه اجزاء و عناصر به هماهنگی رسیده و جایگاه و نقش خود را بخوبی یافته و به تعادل رسیده و عدل به تمام معنا محقق گردد، در سرزمین درون نیز لازم است که نفس انسان، نقش خلیفه الهی خود را بیابد و «ولایت» را در سرزمین وجودش حاکم گرداند و محور همه تناسبات درونش گردد و هر جزئی و عنصری و حرکتی و ... بر محور آن و متناسب با آن تنظیم و هماهنگ گردد و همه بر محور امام، موحد و خالص گردند و کفر و شرک از سرزمین درون ریشه کن شود و عدل (استقرار در جایگاه حقیقی) حاکم گردد، چه اینکه ریشه و اساس همه بیماریها و مشکلات جامعه درون نیز، وجود اولیای طاغوت و شرک و کفر است و تا کل بدن به اخلاص در تعبد و تولی به ولایت نرسد، تنزیه و طهارت و در نتیجه صحت و سلامت پیدا نمی کند. «لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا»
ادامه 👇
@m_feghahat
(2از 3)
🔹به عبارت دیگر، مهمترین و اثرگذار ترین کاری که در رابطه با یک پدیده یا موضوع می توان انجام داد، مدیریت، هدایت و سرپرستی آن پدیده و موضوع است، در رابطه با بدن نیز مهمترین و اثرگذارترین مواجهه، مدیریت بدن خصوصاً سرپرستی اجزاء و عناصر و پدیده های درون بدن است و یک نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از تناسبات و قواعد و سنتهای جاری در عالم بیرون، در عالَم درون بدن نیز جاری و ساری است و می توان بسیاری از آموزه های وحیانی در رابطه با هدایت و اصلاح جامعه را تناظر سازی نموده و با اعمال ولایت و سرپرستی در عالم درون نیز به کار گرفت. مثلاً هجوم دشمن توسط ویروس بواسطه «نفوذ» ویروس در سلولهای بدن صورت می گیرد و ویروس مهاجم بدون این نفوذ امکان تکثیر و تخریب ندارند! و جالب اینکه این نفوذ ویروس در همه سلولها امکان پذیر نیست و در سلولهایی نفوذ می کنند که «آشنا» به آن ویروس باشند یا تناسباتی داشته باشند! و پس از نفوذ در برنامه و عملکرد آن سلول در جهت اهداف خود، اختلال ایجاد نموده و با خدمت گرفتن امکانات و ظرفیتهای درون سلول، شروع به تکثیر می نماید و پس از مدتی یا به آرامی مانند جوانه ای از سلول خارج می شوند و یا با متلاشی کردن سلول میزبان، خارج شده و تعداد زیادی ویروس همراه خود آزاد می کنند. همچنین گاهی دو ویروس با نفوذ در یک سلول و تبادل اطلاعات (اطلاعات ژنتیکی)، مکمل همدیگر شده و تقویت می یابند و ... و یا مثلاً سیستم ایمنی بدن وظیفه دارد که دشمن (عفونت) را در بدن شناسایی کرده و بواسطه علائمی (سیتوکین ها) به سلولهای رزمنده (سلولهای ایمنی و گلبولهای سفید) معرفی نماید تا آنها را نابود سازند لکن گاهی ویروسهای نفوذی، سیستم ایمنی را دچار خطای محاسباتی نموده و در معرفی دوست و دشمن اشتباه می کند و لذا سلولهای ایمنی به بافت های سالم نیز حمله می کند!
🔹در هنگام بیماری انسان ها اغلب تماشاچی رقابت و درگیری میان تیمی از قوای مدافع بدن و تیمی از مهاجمان هستند، یک تماشاچی تیم مورد علاقه اش را تشویق و برای پیروزی آن دعا می کند و حاضر نیست تفأل به شکست (تطیر) بزند ، یک بیمار نیز نهایتاً به طرفداری از بدنش، به صحت و سلامتی اش امید و برای درمان و عافیت، دعا و توسل داشته باشد، هرچند گاهی ممکن است با افکار و احساسات منفی و القاء یأس و ناامیدی و دیگر اقدامات نادرست، بدن و قوای درونی خودش را تضعیف نماید! به هرحال او در نقش یک تماشاچی بیش از این قدرتی ندارد و معمولاً از درون خودش غافل است و این رقابت و درگیری را با مشاهده آثارش دنبال می کند. اما همه سخن این است که انسان می تواند هوشمندانه از جایگاه تماشاچی به جایگاه مربی ارتقاء پیدا کند و در نقش یک مربی و رهبری مقتدر قوای درونی خود را تصور و در ارتباط فکری و ذهنی با آنها ، جبهه مقاومت را در سرزمین درونش در برابر هجوم بیگانه تدبیر و مدیریت و پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید و با افکار مثبت و القائات ذهنی و معنویات و توسلات و ادعیه و دیگر اقدامات، بصورت خودآگاه بدن و قوای درونی خود را تقویت و اصلاح و سازندگی را محقق نماید.
برای واضح تر شدن این موضوع، لازم است در قالب مثالی توضیح داده شود؛ درون انسان حدود 30 تریلیون سلول وجود دارد که 200 نوع مختلف از جمله گلبولهای قرمز و سلولهای چربی، سلولهای پوست، سلولهای عصبی و ... را شامل می شوند. 80 درصد این سلولها را گلبولهای قرمز تشکیل می دهند که رقمی حدود 25 تریلیون می شود و با توجه به سرعت مرگ و میر این سلولها و تولد سلولهای جدید، درهر ثانیه 2 تا 3 میلیون گلبول قرمز تولید می شود، وظیفه گلبولهای قرمز تغذیه دیگر سلولها و انتقال اکسیژن و دفع دی اکسید کربن است، بخشی دیگر از سلولها را گلبولهای سفید تشکیل می دهند که نقش آنها دفاع در برابر هجوم میکروب ها، ویروسها و باکتریها و دیگر عوامل خارجی است، در واقع سیستم ایمنی بدن را تشکیل می دهند و با عوامل بیگانه مبارزه می کنند و انواع مختلفی با وظایف گوناگونی دارند.
ادامه 👇
@m_feghahat
(3از 3)
... فرض کنید یک بیمار که در بستر بیماری از وضعیت نامناسب خود رنج می برد، به این مسئله توجه و عنایت پیدا کند که درون بدنش حدود 25 تریلیون سرباز (گلبول قرمز) برای تغذیه و ترمیم بدن دارد و حدود 50 میلیون سرباز مدافع و مبارز (گلبول سفید) دارد که این رقم به محض ورود میکروب تا چند برابر افزایش پیدا می کند. البته آشنایی و اشراف به دیگر اعضاء و جوارح درونی بدن و وظایف آنها از قبیل قلب و کبد و کلیه و ... قطعاً به گسترش سیطره فرمانروایی انسان بر عالم درونش کمک می کند و هرچقدر کم و کیف این سیطره و اشراف بیشتر و عمیق تر گردد، اراده و اختیار انسان در کنترل و مدیریت و هدایت قوای درونی اش در جهت جلب مصالح و دفع مفاسد توسعه می یابد. همچنین اگر به این باور برسد که می تواند با سلولهای بدنش به عنوان موجودات زنده هوشمند ارتباط برقرار کند و در نقش رهبری حکیم، آنها را در انجام وظایف خود پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید. قطعاً وضعیت چنین کسی در مقایسه با شخص بیماری که در بستر بیماری تنها تماشاگر نزاع خیر و شر درونش بواسطه مشاهده علائم بیماری است، بسیار متفاوت است او می تواند نقش خودکنترلی داشته باشد و با درونش ارتباط بگیرد و با تمرکز قوای فکر و ذهن، نقش فعال خود را در بدنش احیاء نموده و اثرگذاری خود را در کنترل امور بدن به حداکثر برساند، او می بایست باورهای خودش را به مدد بگیرد و آموخته هایش را از بدن خود و آموزه های طبی در این رابطه را به کار گرفته و تسلط و اشراف خود را بر اعضاء و اجزاء بدنش کامل نماید و در نقش یک سلطان قدرتمند و تیزبین تلاش کند همه جریانات و اتفاقات درون خودش را به کنترل درآورده و در جهت اصلاح و رشد و پیشرفت مدیریت نماید.
برای تحقق چنین فرایند مهمی تا حصول نتیجه می توان مراحل ذیل را در نظر گرفت: ...
🔹متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید .
@m_feghahat
🔸«اصول فقه» از منظر «مبانی»، «نظام مفاهیم» و «قواعد»
🔹علم اصول فقه موجود از چند لحاظ قابل نقد است؛
▫️اول. از جهت مبانی کلامی و اعتقادی که به نظر می رسد پیوستگی علم کلام و علم اصول فقه به صورت روشمند ملاحظه نشده است و معمولاً علمای اصولی یا تعمق و تبحر کافی در مباحث اعتقادی و کلامی نداشته اند و یا بصورت روشمند و اجتهادی از آن برای تبیین مسائل علم اصول بهره نگرفته اند و صرفاً بر اساس ارتکازات ذهنی برخی مسائل علم اصول شکل گرفته است. بنابراین به میزانی که مباحث کلامی و اعتقادی همچون تعریف دین و شریعت و ولایت، شأن شارع و شریعت، رابطه انسان و خداوند، تعریف حکم و تکلیف و الزام و ... بصورت دقیق و اجتهادی با استناد به کلام وحی، تبیین شوند، شاکله علم اصول و مسائل اساسی آن دقیق تر و کامل تر خواهد شد و با وضعیت موجود متفاوت خواهد شد. (البته نسبت به علم کلام موجود نیز نقدهایی وجود دارد و با توجه به مبانی دین شناسی، آنجا هم تبیین گشته است که نظام مفاهیم علم کلام نیز نیازمند ارتقاء و تکامل است.)
▫️دوم. بر اساس مبانی دین شناسی و زبان شناسی دین و معرفت شناسی که در فقه جامع نظام ولایی تبیین گشته اند، لازم است نظام اصطلاحات و مفاهیم در منطق فهم دین (علم اصول فقه) بر اساس نظام مفاهیم شریعت، تبیین گردد. توضیح اینکه اولاً بر مبنای جامعیت دین اسلام برای رفع نیازهای انسان تا قیامت و ثانیاً بر مبنای شبکه مفاهیم شریعت که هر لفظ و اصطلاحی معنای خاص خود را دارد و واضع آن خدای متعال است و دین مجموعه ای منظم و منظومه ای منسجم از مفاهیم و اصطلاحات است، نتیجه می گیریم لازم است علوم وحیانی بر مبنای نظام مفاهیم شریعت تألیف و تبیین گردند. از جمله در علم اصول فقه یا منطق فهم دین می بایست نظام اصطلاحات را بر اساس نظام مفاهیم دین تعریف و تبیین نمود. آنچه اکنون در علم اصول فقه شاهد آن هستیم که حاصل زحمات و استفراغ وسع علمای گرانقدر شیعه بوده و سرمایه ای ارزشمند محسوب می شود، فارغ از منشاء و خاستگاه آن که متأثر از اصول فقه اهل سنت بوده است، دارای نظام اصطلاحات مخصوص به خود است که مفاهیم و روابط آن در این علم با مفاهیم و روابط آن در نظام اصطلاحات شریعت تفاوت دارد و به همین میزان از دقت و جامعیت مفاهیم کاسته می شود و در نتیجه علم اصول نمی تواند آن مرتبه متعالی از کارآیی واقعی خود را داشته باشد، مثلاً مفاهیمی همچون یقین، قطع، ظن و شک و ... در علم اصول تفاوت آشکاری با یقین، قطع، ظن و شک در نظام مفاهیم شریعت دارند! و در واقع با تصرفات غیر موجّهی، این مفاهیم در معانی مضیق یا موسع تری از مفاهیم شریعت به کار گرفته شده اند و همین تصرفات، سبب فاصله گرفتن علم اصول موجود از منطق فهم دین در وضعیت مطلوب شده است که به عقیده ما می تواند بر اساس استناد دقیق تری به نظام مفاهیم شریعت مورد بازخوانی و تبیین و تألیف قرار گیرد.
▫️سوم. بر اساس مبانی و نظام اصطلاحات دقیق تری که بر آمده از متن شریعت است، می توان به روش و قواعد دقیق تری نیز دست یافت، در واقع آن مبانی و نظام مفاهیم شرعی، نظام مسائل و قواعد دقیق تری را ارائه خواهند داد و در نتیجه علم اصول فقه می تواند ساختار و مسائل و قواعد متفاوتی از وضعیت موجود داشته باشد.
🔹منطق فهم دین (اصول فقه) بر اساس مبانی و مختصات مذکور هم اکنون یکی از مباحثی است که در حال مطالعه و پژوهش و مباحثه است و دستاوردهای آن تا این لحظه افق گشایی های نوید بخشی محسوب می شود و انتشار آنها نیازمند تنظیم و تدوین است که إن شاءالله انجام خواهد شد.
@m_feghahat
🔸«علم دینی»
🔹سخن گفتن از «علم دینی» و اینکه نسبت دین با یافته های بشری و دانش های موجود چیست، نیاز به پیش فرضها و مبانی خاصی دارد که بدون در نظر گرفتن آنها، نمی توان بطور جامع و کامل به بررسی این موضوع پرداخت، مباحثی همچون چیستی تمدن غرب، تمدن اسلامی و حیات طیبه، هدف از خلقت و اراده خداوند و جریان حق و باطل در عالم و ... در تعیین چند و چون این مبحث اثرگذار است. (بر این اساس لازم است مبانی علم دینی با استناد به کلام وحی تبیین گشته و مورد تفاهم قرار گیرد، از اینرو مبانی مذکور، در کتاب «فقه جامع نظام ولایی» تحت عنوان «تمدن اسلامی و گذر از تمدن غرب به سوی حیات طیبه» و برخی دیگر از مقالات تدوین و تبیین گشته است که آشنایی مخاطبان با آن مبانی جهت تفاهم در این مباحث ضروری به نظر می رسد، البته مبانی مذکور در این نوشتار نیز به تناسب مورد اشاره قرار می گیرند.) در مرحله بعد تعریف دین و علم و نسبت بین آنها، ابزار کسب علم، عوامل تأثیرگذار بر کسب علم مانند تاریخ، جامعه، فرد، حجیت علم و ... مورد بررسی قرار می گیرد. بنابر این لازم است این مبانی در جای خود مورد بررسی و پذیرش قرار گیرند و روشن است با اختلاف در این مبانی نمی توان با مدعیان یا مخالفان علم دینی به تفاهم جامع رسید!
🔹به عبارت دیگر، شرط تفاهم، شروع از پایگاه مشترک و روش مشترک و هدف مشترک است و اگر قرار باشد این تفاهم بر مدار کلام وحی باشد، لازم است وحدت حول محور ولایت صورت گیرد، شاید بتوان گفت این وحدت مبداء، مسیر و مقصد در پرتو «ایمان» حاصل می شود و در این مبحث نیز ایمان شرط لازم برای سخن صحیح گفتن از علم دینی و تعاریف و شرایط آن است و نیز شرط لازم برای تولید و تحقق علم دینی است، چه اینکه اگر ایمان به مبانی مورد نظر نباشد، نه در حدود و ثغور و تعریف علم دینی تفاهم حاصل میشود و نه در تولید آن می توان قدمی از قدم برداشت، و به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) «اگر تهذیب نباشد، علم توحید هم به درد نمی خورد!»
🔹متناسب با مبانی «فقه جامع نظام ولایی» از قبیل مبانی دین شناسی، مبانی انسان شناسی ومعرفت شناسی، مبانی جامعه شناسی و ... موضوع «علم دینی» نیز مورد بررسی و بازخوانی قرار گرفته است و نتایج آن إن شاءالله به زودی در کتب و مقالات منتشر خواهد شد و در این مکان نیز چکیده ای به رؤیت و نظر مبارک مخاطبان خواهد رسید.
@m_feghahat
🔸وحدت علوم اسلامی در گرو دستیابی به «شبکه مفاهیم دین»
(نقدی بر عرفی پنداری زبان دین و امضائیات شارع)
🔹کلام وحی دارای یک منظومه مشخص و دقیق از اصطلاحات و مفاهیمی است که مطابقت کامل با ما به ازای خارجی و حقیقی خود دارند و در علوم اسلامی به هر میزان حدود و ثغور و کم و کیف معنا و تعاریف، نسبت و تبعیت بیشتری از نظام مفاهیم دین داشته باشند، این علوم اسلامی به حقایق عالم، قرابت و مطابقت بیشتری دارد و از خطا و اشتباه مصون است و بالعکس به میزانی که در علوم اسلامی، اصطلاحات جدیدی بدون استناد دقیق و کافی وضع شود و یا مفاهیم دین و شریعت دستخوش ضیق و وسع گردد، از معنای حقیقی فاصله گرفته و آن علم را از دقت و کارآمدی مطلوب دور می سازد.
رویه ای که در بین عموم علماء اسلام مشاهده می شود، تقریباً عدم تعبد و پایبندی به نظام اصطلاحات و تعاریف و طبقه بندی مفاهیم در کلام وحی است و برخی در مقام تفهیم و تبیین و تفصیل معارف وحیانی، بی محابا دست به وضع اصطلاحات یا تصرف در حدود و ثغور معنایی اصطلاحات و تغییر مفاهیم و معانی و تعاریف زده اند، بدون آنکه اختیاری نسبت به تغییر ما به ازای حقیقی آن در عالم واقع داشته باشند، به عنوان مثال اگر معنای یقین یا ظن و شک در علم اصول از معنای قرآنی و وحیانی آن فاصله گرفته است، این فاصله و تفاوت هیچ نگرانی برای علماء ایجاد نکرده و اینگونه هر علمی نظام اصطلاحات خاص خود را پیدا کرده است بطوریکه مفاهیم و اصطلاحات علم کلام و فلسفه و فقه و اصول با یکدیگر تناسبی نداشته و اغلب متفاوت است.
این تشتت در نظام اصطلاحات و مفاهیم بخاطر فاصله از نظام تعاریف و معانی و مفاهیم در کلام وحی است و در صورتیکه بتوان این فاصله ها را کاهش داد و ادبیات کلام وحی را محور هماهنگی نظام معانی و مفاهیم ساخت، هم این تشتت و اختلاف به حداقل خواهد رسید و هم علوم اسلامی به حقیقت و واقعیت عالم نزدیک تر شده و اثرگذاری مطلوب خود را خواهند یافت.
🔹در علم اصول مباحث وضع و الفاظ و حجیت ظهورات و ... بر مبنای عرفی بودن زبان شارع نسج یافته است و در نظر مشهور، زبان دین و شریعت، زبان و ادبیاتی عرفی است و خداوند متناسب با منطقه نزول وحی و با ملاحظه ادبیات عرفی مخاطب وحی، دین را نازل فرموده است، بنابراین برای تشخیص مراد شارع و ظهورگیری از کلام شارع، می بایست به عرف زمان تخاطب مراجعه نمود بر همین اساس، قول لغوی یکی از منابع استظهار از کلام شارع است چرا که واضع اصطلاحات و تعاریف، مردم هستند که با عقل و فطرت و اختیار خود اصطلاحاتی وضع نموده اند و ادبیات شارع هم تابع وضع مردم است...
این تقریر اشکالات متعددی دارد که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.
روشن است که بحث عرفی و عقلائی بودن زبان شارع، از مبانی و پایههای اساسی بحث حجیت ظهور است و با تشکیک در آن، لازم است بحث ظواهر و حجیت آن و برخی مباحث الفاظ و نیز روشهای فهم کلام شارع و استناد به آن مورد بازنگری و دقت و تکمیل قرار گیرد.
🔹اما در تقریری کامل تر با استفاده از معارف روایی می توان گفت، مخاطب خداوند صرفاً عرف زمان خطاب نبوده بلکه با کل تاریخ تخاطب نموده است و انسان ها با رشد فهم و تکامل معرفت، می توانند بیشتر از گذشته از این منبع عمیق و بی انتهاء بهره ببرند، بر این اساس، کلام وحی دارای نظام مفاهیم منظم، منسجم و منحصر به فردی است که هرچند عرف زمان تخاطب که بر اثر آموزه های انبیاء به درجه ای از رشد و تکامل رسیده است، قدرت فهم و درک آن را در سطحی که بر آنها حجت تمام شود، دارند لکن منحصر در سطح زمان تخاطب نبوده بلکه قابلیت تفاهم با سطوح عمیق تر و تکامل یافته تری از فهم در طول تاریخ را داراست،
بنابراین صحیح نیست که بگوییم خداوند در زمان نزول وحی، با ملاحظه عرف زمان تخاطب، ادبیات وحی را متناسب با عرف و عقل آن زمان نازل فرموده، بلکه صحیح تر آن است که بگوییم، خداوند وحی را در قالب یک زبان (زبان عربی مبین) و ادبیات متعالی و مقدس و منظم و منسجم آفریده است و بشر را بواسطه آموزه های انبیاء به درجه ای از رشد و تکامل رسانده که در زمان پیامبر خاتم قدرت درک و تفاهم داشته باشند و تا قیامت نیز از آن بهره بگیرند، و لازمه این نظریه این است که نظام مفاهیم شارع را می بایست از خود کلام وحی شناخت و نه با مراجعه با قول لغوی و فهم معنای عرفی زمان خطاب!
🔹 از اینرو ما سخن از ضرورت تشکیل «شبکه مفاهیم و نظام معانی کلام شارع» می گوییم که می بایست بدینوسیله نقش محوری کلام وحی و ادبیات شارع را در سایر علوم اسلامی تقویت نموده و تلاش نماییم نظام مفاهیم علوم را منطبق و هماهنگ با آن به وحدت رسانده و در نتیجه اولاً بسیاری از اختلافات در حوزه مفاهیم و معانی و اصطلاحات به حداقل رسیده و ثانیاً با کمتر شدن فاصله مفاهیم و معانی علوم با حقایق عالم، به علوم اسلامی دست یابیم.
🔸ادامه مطلب و پرسش و پاسخ ها در فایل پیوست👇🏻
@m_feghahat
تأسیسی بودن نظام معانی زبان شارع.pdf
170.5K
وحدت علوم اسلامی در گرو دستیابی به «شبکه مفاهیم دین»
(نقدی بر عرفی پنداری زبان دین و امضائیات شارع)
@m_feghahat
برخی مباحث در رابطه با «فقه جامع نظام ولایی» بصورت تفصیلی تر در این وبلاگ مطرح شده است:
http://mahdiabdollahi.blog.ir/
هدایت شده از مهدی عبداللهی
بازگشت عقلانی به نص گرایی.pdf
317K
🔸بازگشت معقول به «نص گرایی»
🔹نقدی بر مواضع اخیر حجت الاسلام سیدسجاد ایزدهی در رابطه با عبور از نص گرایی و پناه بردن به دامن تعقل و تفلسف
🔹در متنی منتشرشده از گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، در رابطه با نصگرایی، دین حداکثری، عقل گرایی، حکومت اسلامی و ... مطالبی مطرح شد که لازم است در نقد آن سخن گفت؛
آنچه فرایند تکامل معرفت شیعه و ارتقای مقیاس فهم و فقاهت در بهره مندی از وحی و اقامه دین در جامعه را تضمین می سازد، تعبد و تعصب به نصوص بر محور کلام وحی و رویکردی جامع در بهره برداری از نصوص دینی است.
...به محض آنکه موضوعی از موضوعات مستحدثه را در قرآن یا حدیث نیافتیم نباید حکم به عبور از نصوص کنیم! بلکه امکان تفصیل و تبیین اصول و قواعد منصوصه و تولید دانش و معرفت افزایی در چارچوب نصوص فراهم است و ضعف ما در روش تفقه و بهره مندی از نصوص نباید موجب چشم پوشی از این دریای معارف غنی و عمیق شود....
🔹...اگر منظور این است که نص توانایی و ظرفیت پاسخگویی به مسائل اجتماعی را ندارد، استناد عقل به کلیات اصول دینی هم معنا ندارد! اگر ادعا این است که نصوص، اصول و کلیات را بیان کرده است که تفریع و تفصیل و تبیین آنها ما را به جزئیات می رساند و باز پا فراتر از نص گذاشتن معنا ندارد....
🔹متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید ...
@m_feghahat
هدایت شده از مهدی عبداللهی
🔸بیان کامل مناسبات خروج از ظلمات تمدنی به سوی نور حیات طیبه در نصوص
... نکته مهم دیگر، انتظار برخی افراد از نصوص در بیان مستقیم و صریح همه موضوعات مستحدثه در هر زمان است که این انتظار نادرست و ناممکنی است، ضمن آنکه در شرایط تمدنی ظلمانی باطل که موضوعات و مناسبات باطل در جامعه رواج دارد، انتظار اینکه نصوص ما متناسب با این شرایط به بیان احکام و آداب بپردازد انتظار بی جایی است! نصوص ما ناظر به حیات طیبه و مناسبات برون رفت از ظلمات به سوی نور است و نه زیستن در ظلمات تمدنی باطل! بنابراین به محض آنکه موضوعی از موضوعات مستحدثه را در قرآن یا حدیث نیافتیم نباید حکم به عبور از نصوص کنیم! بلکه امکان تفصیل و تبیین اصول و قواعد منصوصه و تولید دانش و معرفت افزایی در چارچوب نصوص فراهم است و ضعف ما در روش تفقه و بهره مندی از نصوص نباید موجب چشم پوشی از این دریای معارف غنی و عمیق شود. به عنوان مثال احکام بانکداری و بیمه و صنعت و تجارت با عناوین و مختصات امروزه در نصوص نیست لکن مکتب اقتصادی اسلام و نظام مسائل آن قابل استحصال است و در ذیل این مکتب و نظام اقتصادی تکلیف همه امور مرتبط روشن خواهد شد. مشکل عظیم ما در این است که این مکتب و نظام اقتصادی استحصال و استنباط نشده است! و چنان توفیقی هم در روش استنباط و استحصال آن نداشته ایم و از اینرو کار خود را آسان ساخته به بیراهه عقل مستقل و فلسفه ورزی در عرض معارف منصوصه رفته ایم!
@m_feghahat
🔸جامعیت نصوص در بیان همه احکام و نیازمندیهای بشری
... اولاً قرآن جامع همه معارف است و روش و نشانه های تفصیل و تبیین را در اختیار گذاشته است و ثانیاً عنایت معصومان بر حفظ معارف مورد نیاز بوده است و ثالثاً ظرفیت و قابلیت نصوص خصوصاً در حالت فقاهت منظومه ای و استحصال شبکه معارف، در ترمیم یا تولید معارف مورد نیاز و مسائل مستحدثه جامعه و حکومت، ظرفیت و قابلیت ناشناخته و فوق العاده ای است که در حوزه های علمیه بخاطر غربت قرآن و حدیث، مغفول واقع شده است.
برخی قائل به منطقه الفراغ هستند و اینکه خداوند برخی مسائل را در اداره امور دنیایی در عرصه سیاسی و اجتماعی یا دستاوردهای بشری و محصولات تمدنی را بر عقل و تشخیص و اراده و اختیار بشر گذاشته است. این نگاه در نهایت ضعف و ناشی از ضعف شناخت دین و معارف وحیانی است، در جای خود می بایست به تفصیل بیان گردد که هیچ حرکتی در عالم نیست که در جهت تقویت یا ضعف جبهه حق و باطل است، هیچ حرکتی نیست که در جهت حق یا باطل یا تحقق عدل و ظلم است، هیچ حرکت و فعل و انفعالی نیست مگر اینکه مورد رضای خداوند یا غضب اوست، نقشی در پیشبرد اهداف اسلام یا کفر و الحاد دارد و هیچ حرکت و فعل و موضع خنثی و میانه و بی خاصیت در عالم نداریم، هیچ موضوع و مسئله ای نیست که حکم و ترجیحی یا ردیه ای، اولویت یا وضعیت بهتر یا بدتر از منظر دین نداشته باشد، بنابر این اسلام هیچ منطقه الفراغی حتی در مسائل و موضوعات مستحدثه در هیچ زمان و مکانی ندارد و هنر فقیه و تلاش و همت او در استنباط حکم و موضع دین و استنطاق از منابع وحیانی است و منصوصات دینی نیز از هر جهت برای پاسخگویی به همه نیازهای بشری تا قیامت کافی است لکن نیازمند ارتقای مقیاس و روش فقاهت و توسعه بهره مندی از منابع وحیانی دین است....
@m_feghahat
🔸مهجوریت قرآن و حدیث در فقاهت
یک واقعیت تلخ آن است که در بهره مندی حداکثری از نصوص تلاش نشده است و در روش و محصول دچار نقص و خلاء هستیم لکن دلیل نمی شود نسبت به ظرفیت و قابلیت نصوص مردد و منکر شویم! بنابراین ادعای فرانصی بودن حکومت و مسائل آن ادعای باطلی است و نیازی به تعقل و فلسفه ورزی خارج از چارچوب وحی و نصوص وحیانی نیست. روشن است که عقل و فلسفه مورد نظر فلاسفه در عرض کلام وحی تعریف شده است و نه ذیل وحی و درچارچوب و امتداد آن، هر چند فلاسفه مؤمن و مسلمان تلاش کنند خروجی تفلسف و تعقل خود را با آموزه های دینی و معارف وحیانی منطبق و هماهنگ سازند...
@m_feghahat
🏴السلام علیک یا سیدالشهداء🏴
عقل تابع و نه مستقل!
امام حسین علیه السلام:
«عقل جز با پيروى از حق، كامل نمىشود.»
«لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ»
📚اعلام الدین،ص۲۹۸
@m_feghahat
أحسَنُ الكلامِ ما زانَهُ «حُسْنُ النِّظامِ» وَ فَهِمَهُ الخاصُّ وَ العامُّ.
بهترين گفتار، آن است كه به نظامی نیکو آراسته باشد و عالم و عامى آن را بفهمند.
@m_feghahat
🔸در حوزهها، اساس، فقاهت است. فقه بايد پيشرفت بكند.
امام خامنهای (مدظله العالی) :
در حوزهها، اساس، فقاهت است. فقه بايد پيشرفت بكند.
فقاهت به معناى خاص خود مورد نظر ماست. فقه به معناى عام كه آگاهى از دين است در اينجا فعلًا مورد بحث ما نيست؛ فقه به معناى خاص، يعنى آگاهى از علم دين و فروع دينى و استنباط وظايف فردى و اجتماعى انسان از مجموعهى متون دينى، كه خيلى هم مهم است... ما بايد به فقه عمق ببخشيم. از سطحىنگرى در فقه بايستى پرهيز بشود. امروز فقه ما بايد از فقه زمان شيخ و شاگردان شيخ و شاگردان شاگردان شيخ كه بزرگان دورهى ما قبل ما هستند عميقتر باشد.
در مسائل، ما بههيچوجه نبايد سطحى فكر كنيم. بايد به فقه پيچيدگى و عمق ببخشيم. اين، يك بعد از ابعاد پيشرفت فقاهت است.
بعد ديگر، سعه و فراگيرى مسائل زندگى است؛ يعنى ما بايد به بعضى از ابواب آن هم ابواب داراى اهميت فردى، نه اهميت اجتماعى اكتفا نكنيم؛ مثلًا ابواب طهارت. شما الآن نگاه كنيد ببينيد، تعداد كتبى كه در باب طهارت نوشته شده، چقدر است؛ تعداد كتبى كه در باب جهاد، يا در باب قضا، يا در باب حدود و ديات، يا در باب مسائل اقتصادى اسلام نوشته شده، چقدر است.
خواهيد ديد آن اولى بيش از اين دومى است؛ از بعضيها كه خيلى بيشتر است. بعضى از كتب دورهيى ما، حتّى كتاب جهاد را ندارد... عدهيى هم كه بحث كردند، خيلى مختصر بحث كردند و مثلًا مىبينيد كه آن پيچيدگىهاى علمى را در بعضى از كتب به كار نبردند.
ما بايد به فقه وسعت بدهيم؛ يعنى فقه ما بايد از لحاظ سعهى سطح فقاهت پيشرفت كند و همهى مسائل زندگى را شامل بشود.
بيانات در آغاز درس خارج فقه؛ 31 شهریور1370
@m_feghahat