برخی مباحث در رابطه با «فقه جامع نظام ولایی» بصورت تفصیلی تر در این وبلاگ مطرح شده است:
http://mahdiabdollahi.blog.ir/
هدایت شده از مهدی عبداللهی
بازگشت عقلانی به نص گرایی.pdf
317K
🔸بازگشت معقول به «نص گرایی»
🔹نقدی بر مواضع اخیر حجت الاسلام سیدسجاد ایزدهی در رابطه با عبور از نص گرایی و پناه بردن به دامن تعقل و تفلسف
🔹در متنی منتشرشده از گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، در رابطه با نصگرایی، دین حداکثری، عقل گرایی، حکومت اسلامی و ... مطالبی مطرح شد که لازم است در نقد آن سخن گفت؛
آنچه فرایند تکامل معرفت شیعه و ارتقای مقیاس فهم و فقاهت در بهره مندی از وحی و اقامه دین در جامعه را تضمین می سازد، تعبد و تعصب به نصوص بر محور کلام وحی و رویکردی جامع در بهره برداری از نصوص دینی است.
...به محض آنکه موضوعی از موضوعات مستحدثه را در قرآن یا حدیث نیافتیم نباید حکم به عبور از نصوص کنیم! بلکه امکان تفصیل و تبیین اصول و قواعد منصوصه و تولید دانش و معرفت افزایی در چارچوب نصوص فراهم است و ضعف ما در روش تفقه و بهره مندی از نصوص نباید موجب چشم پوشی از این دریای معارف غنی و عمیق شود....
🔹...اگر منظور این است که نص توانایی و ظرفیت پاسخگویی به مسائل اجتماعی را ندارد، استناد عقل به کلیات اصول دینی هم معنا ندارد! اگر ادعا این است که نصوص، اصول و کلیات را بیان کرده است که تفریع و تفصیل و تبیین آنها ما را به جزئیات می رساند و باز پا فراتر از نص گذاشتن معنا ندارد....
🔹متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید ...
@m_feghahat
هدایت شده از مهدی عبداللهی
🔸بیان کامل مناسبات خروج از ظلمات تمدنی به سوی نور حیات طیبه در نصوص
... نکته مهم دیگر، انتظار برخی افراد از نصوص در بیان مستقیم و صریح همه موضوعات مستحدثه در هر زمان است که این انتظار نادرست و ناممکنی است، ضمن آنکه در شرایط تمدنی ظلمانی باطل که موضوعات و مناسبات باطل در جامعه رواج دارد، انتظار اینکه نصوص ما متناسب با این شرایط به بیان احکام و آداب بپردازد انتظار بی جایی است! نصوص ما ناظر به حیات طیبه و مناسبات برون رفت از ظلمات به سوی نور است و نه زیستن در ظلمات تمدنی باطل! بنابراین به محض آنکه موضوعی از موضوعات مستحدثه را در قرآن یا حدیث نیافتیم نباید حکم به عبور از نصوص کنیم! بلکه امکان تفصیل و تبیین اصول و قواعد منصوصه و تولید دانش و معرفت افزایی در چارچوب نصوص فراهم است و ضعف ما در روش تفقه و بهره مندی از نصوص نباید موجب چشم پوشی از این دریای معارف غنی و عمیق شود. به عنوان مثال احکام بانکداری و بیمه و صنعت و تجارت با عناوین و مختصات امروزه در نصوص نیست لکن مکتب اقتصادی اسلام و نظام مسائل آن قابل استحصال است و در ذیل این مکتب و نظام اقتصادی تکلیف همه امور مرتبط روشن خواهد شد. مشکل عظیم ما در این است که این مکتب و نظام اقتصادی استحصال و استنباط نشده است! و چنان توفیقی هم در روش استنباط و استحصال آن نداشته ایم و از اینرو کار خود را آسان ساخته به بیراهه عقل مستقل و فلسفه ورزی در عرض معارف منصوصه رفته ایم!
@m_feghahat
🔸جامعیت نصوص در بیان همه احکام و نیازمندیهای بشری
... اولاً قرآن جامع همه معارف است و روش و نشانه های تفصیل و تبیین را در اختیار گذاشته است و ثانیاً عنایت معصومان بر حفظ معارف مورد نیاز بوده است و ثالثاً ظرفیت و قابلیت نصوص خصوصاً در حالت فقاهت منظومه ای و استحصال شبکه معارف، در ترمیم یا تولید معارف مورد نیاز و مسائل مستحدثه جامعه و حکومت، ظرفیت و قابلیت ناشناخته و فوق العاده ای است که در حوزه های علمیه بخاطر غربت قرآن و حدیث، مغفول واقع شده است.
برخی قائل به منطقه الفراغ هستند و اینکه خداوند برخی مسائل را در اداره امور دنیایی در عرصه سیاسی و اجتماعی یا دستاوردهای بشری و محصولات تمدنی را بر عقل و تشخیص و اراده و اختیار بشر گذاشته است. این نگاه در نهایت ضعف و ناشی از ضعف شناخت دین و معارف وحیانی است، در جای خود می بایست به تفصیل بیان گردد که هیچ حرکتی در عالم نیست که در جهت تقویت یا ضعف جبهه حق و باطل است، هیچ حرکتی نیست که در جهت حق یا باطل یا تحقق عدل و ظلم است، هیچ حرکت و فعل و انفعالی نیست مگر اینکه مورد رضای خداوند یا غضب اوست، نقشی در پیشبرد اهداف اسلام یا کفر و الحاد دارد و هیچ حرکت و فعل و موضع خنثی و میانه و بی خاصیت در عالم نداریم، هیچ موضوع و مسئله ای نیست که حکم و ترجیحی یا ردیه ای، اولویت یا وضعیت بهتر یا بدتر از منظر دین نداشته باشد، بنابر این اسلام هیچ منطقه الفراغی حتی در مسائل و موضوعات مستحدثه در هیچ زمان و مکانی ندارد و هنر فقیه و تلاش و همت او در استنباط حکم و موضع دین و استنطاق از منابع وحیانی است و منصوصات دینی نیز از هر جهت برای پاسخگویی به همه نیازهای بشری تا قیامت کافی است لکن نیازمند ارتقای مقیاس و روش فقاهت و توسعه بهره مندی از منابع وحیانی دین است....
@m_feghahat
🔸مهجوریت قرآن و حدیث در فقاهت
یک واقعیت تلخ آن است که در بهره مندی حداکثری از نصوص تلاش نشده است و در روش و محصول دچار نقص و خلاء هستیم لکن دلیل نمی شود نسبت به ظرفیت و قابلیت نصوص مردد و منکر شویم! بنابراین ادعای فرانصی بودن حکومت و مسائل آن ادعای باطلی است و نیازی به تعقل و فلسفه ورزی خارج از چارچوب وحی و نصوص وحیانی نیست. روشن است که عقل و فلسفه مورد نظر فلاسفه در عرض کلام وحی تعریف شده است و نه ذیل وحی و درچارچوب و امتداد آن، هر چند فلاسفه مؤمن و مسلمان تلاش کنند خروجی تفلسف و تعقل خود را با آموزه های دینی و معارف وحیانی منطبق و هماهنگ سازند...
@m_feghahat
🏴السلام علیک یا سیدالشهداء🏴
عقل تابع و نه مستقل!
امام حسین علیه السلام:
«عقل جز با پيروى از حق، كامل نمىشود.»
«لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ»
📚اعلام الدین،ص۲۹۸
@m_feghahat
أحسَنُ الكلامِ ما زانَهُ «حُسْنُ النِّظامِ» وَ فَهِمَهُ الخاصُّ وَ العامُّ.
بهترين گفتار، آن است كه به نظامی نیکو آراسته باشد و عالم و عامى آن را بفهمند.
@m_feghahat
🔸در حوزهها، اساس، فقاهت است. فقه بايد پيشرفت بكند.
امام خامنهای (مدظله العالی) :
در حوزهها، اساس، فقاهت است. فقه بايد پيشرفت بكند.
فقاهت به معناى خاص خود مورد نظر ماست. فقه به معناى عام كه آگاهى از دين است در اينجا فعلًا مورد بحث ما نيست؛ فقه به معناى خاص، يعنى آگاهى از علم دين و فروع دينى و استنباط وظايف فردى و اجتماعى انسان از مجموعهى متون دينى، كه خيلى هم مهم است... ما بايد به فقه عمق ببخشيم. از سطحىنگرى در فقه بايستى پرهيز بشود. امروز فقه ما بايد از فقه زمان شيخ و شاگردان شيخ و شاگردان شاگردان شيخ كه بزرگان دورهى ما قبل ما هستند عميقتر باشد.
در مسائل، ما بههيچوجه نبايد سطحى فكر كنيم. بايد به فقه پيچيدگى و عمق ببخشيم. اين، يك بعد از ابعاد پيشرفت فقاهت است.
بعد ديگر، سعه و فراگيرى مسائل زندگى است؛ يعنى ما بايد به بعضى از ابواب آن هم ابواب داراى اهميت فردى، نه اهميت اجتماعى اكتفا نكنيم؛ مثلًا ابواب طهارت. شما الآن نگاه كنيد ببينيد، تعداد كتبى كه در باب طهارت نوشته شده، چقدر است؛ تعداد كتبى كه در باب جهاد، يا در باب قضا، يا در باب حدود و ديات، يا در باب مسائل اقتصادى اسلام نوشته شده، چقدر است.
خواهيد ديد آن اولى بيش از اين دومى است؛ از بعضيها كه خيلى بيشتر است. بعضى از كتب دورهيى ما، حتّى كتاب جهاد را ندارد... عدهيى هم كه بحث كردند، خيلى مختصر بحث كردند و مثلًا مىبينيد كه آن پيچيدگىهاى علمى را در بعضى از كتب به كار نبردند.
ما بايد به فقه وسعت بدهيم؛ يعنى فقه ما بايد از لحاظ سعهى سطح فقاهت پيشرفت كند و همهى مسائل زندگى را شامل بشود.
بيانات در آغاز درس خارج فقه؛ 31 شهریور1370
@m_feghahat
🔸مواجهه هوشمندانه دستگاه فقاهت با موضوعات مستحدثه تمدنی
امروز یک دغدغه مهم اهل علم، مواجهه عالمانه و فقیهانه با موضوعات مستحدثه و پیچیده تمدنی است بهنحوی که رویکرد فعال دین در اقامه ارزشها و احکام الهی در جامعه و ارتقا به سوی تعالی و سعادت دنیا و آخرت، در رویارویی با تمدن منحط غربی مقهور و محدود به مناسبات باطل و ظلمانی نشود.
به نظر میرسد دغدغه متولیان نشست هماندیشی اساتید هستههای حل مسأله (طرح شهید صدر) در بنیاد شیخ انصاری، خصوصاً طرح سئوالات این نشست در رابطه با «منابع قابل بهرهبرداری در موضوع شناسی فقهی» ناظر به همین کلان مسئله است که یک موضوع پیچیده تمدنی را بر اساس چه معارفی برآمده از کدام منابع شناختی، تحلیل و بررسی نماییم که این شناخت ما را به دقیقترین حکم برای آن موضوع یا بهترین راهکار را برای حل آن مسأله برساند.
بر این اساس، نکتهای در رابطه با مواجهه هوشمندانه یک فقیه (یا دستگاه فقاهت) با موضوعات مستحدثه تمدنی ارائه میگردد.
بر اساس معارف دینی، یک فقیه قبل از آنکه فقیه باشد، بایستی حکیم و متکلّم و عالم به معارف و الهیات دینی باشد، یک فقیه نیازمند یک جهانبینی و یک معرفت حاکم بر فهم فقهی خود است که بیش از هر چیز، بر فهم تخصصی یک موضوع پیچیده، جهت و شاکله میدهد.
این نگاه کلان و اندیشه محوری از وجود سه نظام «الهی»، «الحادی» و «التقاطی» موضوعات که بر آمده از رویارویی دو جریان تاریخی حق و باطل است، خبر میدهد، شاید بتوان گفت این سه نظام محصول سه پدیده «حیات طیبه» عصر ظهور، «تمدن اسلامی» عصر غیبت و «تمدن غربی» است، نظام موضوعات الهی دقیقاً شامل موضوعاتی است که خدای متعال برای زندگی ایدهآل در دنیا تعریف کرده و در دین اسلام تجلّی یافته و در عصر ظهور به نحو حداکثری تحقق مییابد و در واقع مناسبات اقامه ولایت در جامعه است و خاستگاه این موضوعات معارف و مناسبات اقامه دین اسلام است، نظام موضوعات الحادی شامل موضوعاتی است که مناسبات ولایت طاغوت و ظلمات جریان باطل است و خاستگاه آن تمدن غرب است و نظام موضوعات التقاطی شامل موضوعاتی است که جریان حق بخاطر نفوذ مناسبات ظلمانی باطل، به آنها مبتلا شده و البته به تصرّف در آنها در جهت تحقق اهداف دین پرداخته است و گرچه خاستگاه اولیه آن تمدن غربی است، اما در وضعیت موجود بخاطر ابتلای جامعه اسلامی به آن، در نظام مسائل تمدن اسلامی جانمایی میشود. تمدن اسلامی در عصر غیبت در مواجهه با ظلمات گسترده باطل و نفوذ حداکثری مناسبات ظلمانی آن در جامعه اسلامی به انحلال این موضوعات در وضعیت مطلوب پرداخته است.
مواجهه دستگاه فقاهت و بلکه فراتر از آن حکومت اسلامی به پشتیبانی فقاهت، «اقامه» موضوعات الهی، «امحاء» موضوعات الحادی و «انحلال» موضوعات التقاطی است. به عنوان مثال؛ دفاع از نظام انقلاب اسلامی یک موضوع مستحدثه تمدنی الهی است که بایستی با قوّت اقامه شود، تغییر جنسیت یک موضوع الحادی است که بایستی با قوّت امحا شود و بانک یا هنرسینما یک موضوع التقاطی است که بایستی با شاخصهای دینی در وضعیت مطلوب منحل شوند.
این تقسیمبندی، فقیه را قبل از استنباط حکم، در جهتگیری اساسی و موضعگیری اولیه یاری میرساند و رویکرد فقاهتی او را در سه مسیر متفاوت قرار داده و هدایت مینماید. اینکه فقاهت ما در جهت اقامه یک موضوع باشد یا امحاء یک موضوع یا انحلال یک موضوع، سه رویکرد متفاوت در مواجهه با موضوعات مستحدثه تمدنی است که قبل از شناخت تخصصی یک موضوع (و بحث از منبع این شناخت تخصصی و تفصیلی بر آمده از عرف یا علوم تخصصی)، با شناخت اجمالی آن به لحاظ خاستگاه آن حاصل میشود و چه بسا در مقام امحاء و تاحدی در مقام انحلال، فقیه را از شناخت تفصیلی بینیاز میسازد. (در اکتفا به شناخت اجمالی یک موضوع مستحدثه الحادی یا التقاطی، بحث و دلایل مفصلی وجود دارد که در جای خود قابل بحث است از جمله اینکه سیر تمدنی باطل سیر از بساطت به سوی تعمیق و پیچیدگی تمدنی موضوعات مستحدثه است و یک فقیه نباید در مناسبات ظلمانی باطل گرفتار آید...)
یک نکته اینکه وظیفه فقیه خصوصاً در فقه نظام، تعیین مناسبات و روابط موضوعات مثل بانک و بیمه در یک عرصه مثل اقتصاد یا سیاست است که لازم است ابتدا جایگاه یک موضوع بر اساس خاستگاه آن در یک نظام کلان (الهی، الحادی یا التقاطی) مشخص شود تا در ادامه فقاهت، دقیقتر بتوان روابط و مناسبات آن موضوع را با موضوعات پیرامونی را مشخص نمود. در واقع تعیین حکم یعنی تعیین نسبت یک موضوع با موضوعات دیگر و این تعیین حکم بایستی مبتنی بر شناخت نظام شامل بر آن موضوع باشد، در نتیجه فقیه نیازمند یک شبکه مفهومی یا منظومه مفاهیم و موضوعات مرتبط در یک عرصه است که به آن «مکتب» میگوییم. تعیین حکم یک موضوع مثل بانک نیازمند شناخت منظومه مفاهیم عرصه اقتصاد (مکتب اقتصادی اسلام) است.
@m_feghahat
یک نکته دیگر اینکه بایستی در فقاهت بین مقام «فهم» و «تفاهم» تفکیک نمود، در مقام تفاهم که مرحله تحقق حکم أعم از اقامه، امحا یا انحلال است، شروع از عرف به عنوان مبداء حرکت ضروری تلقی میشود اما در مقام فهم، عرف و علوم جایگاه فرعی و تبعی دارند و الهیات و معارف دینی خصوصاً در لایههای کلان و راهبردی، حاکم بر هر نوع معرفت و مقدم بر هر نوع منبعی است که در شناخت موضوع میتوانند مؤثر باشند.
@m_feghahat