eitaa logo
مؤسسه فقاهتی مطالعات اسلامی
93 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
4 فایل
"فقه جامع نظام ولایی" تکامل تفقه بر محور ثقلین @Mahdiabdollahii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸«تناسبات ولایت» محور تشکیل شبکه مفاهیم دین و جانمایی موضوعات 🔹در آینده از نقش محوری ولایت در فقه نظام ولایی بیشتر سخن خواهیم گفت لکن در این بخش تنها به تشکیل شبکه مفاهیم دین حول محور ولایت اشاره میشود، بر اساس روایت بسیاری، دو نظام خیر و شر با دو محور و اصل واساس وجود دارد که بر مدار ایشان نظام موضوعات حسن و قبح و حق و باطل شکل می گیرد. بنابر این برای تعیین جایگاه ارزشی و روابط موضوعات و مفاهیم، میبایست تناسبات آنها را با ولایت سنجید و نیز در جهت رشد و هدایت و سرپرستی، این روابط و تناسبات را در موضوعات مستحدثه مدیریت نمود. وقتی نسبت هر موضوع با محور مشخص شود، طبعاً نسبت موضوعات با یکدیگر هم مشخص خواهد شد و شبکه ای منظم از موضوعات بر محور ولایت شکل خواهد گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از نظام موضوعات حق و باطل، مشتمل بر مفاهیم اخلاقی، اعتقادی و رفتاری است و تناسبات ولایت معیار اصلی تعیین جایگاه مفاهیم و موضوعات در شبکه مفاهیم دین است، در واقع حسن وقبح ها در نظام ارزشی اخلاق، هست و نیست ها در نظام توصیفی معارف و اعتقادات، مصالح و مفاسد در نظام رفتار و اعمال بر اساس نسبتی که با ولایت دارند تعیّن و تشخّص پیدا میکنند و نسبت های بین مفاهیم نیز بیانگر احکام تکلیفی مبتنی بر نسبتهای ارزشی و توصیفی است... 🔹در اینجا به چند نمونه از روایاتی که از این حقیقت حکایت میکنند، اشاره میشود: « إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ» همچنین در جامعه کبیره می خوانیم: «إِنْ‏ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، در روایتی چنین آمده است: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ .... عَدُوُّنَا أَصْلُ‏ كُلِ‏ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة» در زیارت سرداب خطاب به امام عصر عج میگوییم، «أنت نظام الدین» از این جمله فهمیده میشود که اولاً دین دارای نظام و انسجام است و می توان برای آن شبکه منظمی از مفاهیم و معارف تصور نمود و ثانیاً امام (ولایت) محور و ناظم این منظومه و مجموعه است. 🔹اصلی ترین رکن شبکه مفاهیم، محور آن یعنی «ولایت» است که از سطوح و مراتبی از ولایت الهیه تا ولایت اولیاء و ولایت فقیه و پس از آن ولایت تفویضیۀ ولی در جامعه مثل امام جمعه، امام جماعت و ... تا ولایت پدر در خانواده و ... استمرار میابد. سطوح مختلف این محور به تناسب نوع ولایت، محوریت نظام هایی را بر عهده دارند و با هماهنگی، انسجام و تعیین جایگاه مفاهیم و موضوعات، شبکه مفاهیم را شکل می دهند. بنابراین نظام شبکه مفهومی متناسب با نوع ولایتِ محوری، در سطوح مختلف شکل می گیرد. بر این اساس، مفاهیم و موضوعات گوناگون، تناسبات خود را با ولایت (متناسب با نوع و سطح ولایت) مشخص ساخته و در سطوحی از این شبکه مفاهیم قرار میگیرند، در واقع برخی موضوعات میبایست تناسباتشان با ولایت خدای متعال سنجیده شود و برخی موضوعات متناسب با ولایت فقیه و دیگر موضوعات با سطوح بعدی ولایت. شبکه موضوعات باطل نیز بر محور ولایت باطل (ولایت طاغوت) شکل می گیرد و جایگاه و تناسبات مفاهیم آن، بر اساس تناسبات ولایت باطل معین می گردد. مانند خمر که در روایات تصریح شده است از تناسبات ولایت ابلیس است و یا جنود جهل که نسبتی با جهل به عنوان یکی از ارکان شبکه مفاهیم باطل دارند . @m_feghahat
🔸«علم الأسماء » وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا 🔹أسماء در دستگاه ربوبیت الهی، سطوح و مراتب و درجاتی دارد و أعلی مراتب آن اهل بیت علیهم السلام هستند که طبق روایات اسماءالحسنی و منشاء نورانی خلقت عالم و دیگر أنبیاء و أولیاء هستند... 🔹حقیقت این اسماء در مرتبه ای در قالب کلمه و کلام و حروف تجلی پیدا کرده است که شبکه و منظومه ای از مفاهیم و معانی را خلق می نماید بطوریکه این شبکه و منظومه، همه نظام آفرینش و خلقت و تکوین و بلکه تشریع را شامل میشود و از ویژگیهای این شبکه سیر از اجمال به تفصیل است بطوریکه با علم به اجمالِ این اسامی، قدرت تفصیل و تسلّط بر همه مخلوقات و تکوین و تشریع فراهم می آید و هیچ پدیده، حرکت، شیء و واقعه ای نیست مگر اینکه در این شبکه معانی حاصل از اسماء مندرج و ملحوظ است. 🔹 در روایتی که امام صادق علیه السلام در توضیح این اسماء می فرماید «منظور، تمام زمین ها، کوه ها، دره ها، بستر رودخانه ها و ... است» و سپس به فرش زیر پا اشاره نموده و می فرماید « این فر هم از اموری است که خدا به آدم تعلیم داد» می توان این معنا را یافت. 🔹علامه طباطبایی رحمه الله علیه نیز با اشاره به مراتب عالیه اسماء چنین نتیجه می گیرد که : «اسمائی که خداوند به آدم علیه السلام تعلیم کرد، موجودات عالیه ای بودند که محجوب به حجاب غیب اند و هر اسمی در این جهان به خیر و برکت آنها نازل شده و از نورانیت آنها بهره می گیرد (واسطه فیوضات خدا به مادون که کمال هیچ مستکملی جز به برکات آنان تمام نمی شود...)» 🔹به هرحال علم الأسماء، علم گسترده ای است که همه حقایق جهان را در بر می گیرد و آنچه مهم است بهره گیری از أسماء و قدرت تفصیل آن است که نزد معصومین علیهم السلام به تمامه موجود است و امروزه می توان در راستای تکامل تفقه، با کشف قواعد و نسبتهای بین حروف و کلمات و جملات کلام الهی از طریق «شبکه مفهومی» به معارف دقیق تر و عمیق تری از دین اسلام دست یافت ... @tafsirolbasaer
🔸نقش تعاملی «آیات و روایات» در شکل گیری «شبکه مفاهیم دین» 🔹«عترت» از آن جهت که بر مبنای قرآن عمل می کند (هو المعتصم بحبل الله وحبل الله هو القرآن) و دربردارنده قرآن است (قرآن در قلب امام موجود است، «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم») بلکه معلم و مبین قرآن(معلم قرآن میبایست بر قرآن اشراف داشته باشد) و کتاب الله الناطق و دلیل و راهنمای بر قرآن (لاَ يَزَالُ كِتَابُ اَللَّهِ وَ اَلدَّلِيلُ مِنَّا يَدُلُّ عَلَيْهِ) و ولی قرآن (إن علیاً کان قیم القرآن) است ، از اینرو ثقل اکبر و عامل اصلی در ثقلین محسوب میشود (قرآن بدون عترت فرض دارد اما عترت بدون قرآن فرض ندارد)، همینطور «ولایت» نقش محوری در شبکه مفاهیم و معارف دین و قرآن دارد بلکه قطب قرآن است (قال أبو عبدالله علیه السلام: « الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ اللّه َ جَعَلَ وَلايَتَنا أهلَ البَيتِ قُطبَ القُرآنِ ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ويَستَبينُ الإِيمانُ» . برای تفقه بر محور ثقلین، لازم است بصورت دقیق تری، از نقش و روابط تعاملی ایندو سخن گفت. 🔹آنچه در تبیین این ارتباط لازم است مورد توجه قرار گیرد اینکه آیات قرآن، نقش عظیمی به عنوان میزان و معیار سنجش روایات دارند در عین حالی که روایات، دریچه فهم آیات قرآن هستند و بدون روایات نمی توان فهمی عمیق و فقیهانه از آیات قرآن داشت، چرا که اهل بیت علیهم السلام مخاطبان واقعی قرآن و مبین معارف قرآن هستند و بیان ایشان همواره راهگشای فهم و درک عمیق تری از قرآن است (وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ). در واقع هرچند سطحی از فهم برای هرگونه مخاطب قرآن حتی کفار قابل استحصال است لکن فهم فقیهانه و دقیق قرآن از طریق اهل بیت علیهم السلام و فهم کلام ایشان واقع میشود. به عبارت دیگر، «تمسک به ثقلین» شرط فقاهت است که در این تمسک، هر چند عترت را ثقل اکبر می دانیم لکن از طریق ایجاد شبکه ای با حضور تعاملی و تعاضدی آیات و روایات، تفقه شکل می گیرد. از طرفی سنجش روایات از طریق عرضه روایات بر آیات و از طرفی فهم دقیق تر آیات از طریق روایات میبایست توأمان صورت گیرد و نمی توان از تقدم و تأخر یکی بر دیگری یا اصلی و فرعی بودن یکی از آنها بطور کلی سخن گفت بلکه دو بال برای پرواز پرنده فهم و درک در آسمان معارف دین هستند که جدایی آنها از همدیگر ممکن نیست. فقال (ع) هُو مُعتصم بِحَبل الله و حَبل الله هو القرآن لایفترقان إِلی یَوم القیامه والِإمام یَهدی إلی القُران و القُران یَهدی إِلی الإِمام وَ ذلك قَول الله عزوجل «إِنّ هذا القران یَهدی لِلّتی هِی اقوم». (نورالثقلین, 1/377) 🔹 این روند تعاملی در فهم معارف دین، از طریق شبکه ای فراهم میشود که در یک ساختار هرمی، سیری از اجمال و متقنات و محکمات داشته باشد و با نقش تعاملی آیات و روایات، شبکه مفاهیم تفصیل و تکثیر و تکمیل شود. در واقع عرضه روایات بر آیات یا تبیین آیات با روایات، بصورت انتزاعی و موردی واقع نمی شود بلکه در یک نظام روابط و شبکه منسجم عرضه و تبیین صورت می گیرد، ویژگی مهم چنین شبکه ای، افزایش دقت و سهولت در ارزیابی و سنجش حجیت دقیق تر روایات از طریق شبکه معارف بر آمده از آیات و نیز شکل گیری شبکه معارف آیات به کمک روایات است. در چنین شبکه ای، موافقت هر روایاتی با قرآن و سنت محرز و دستیابی به شواهدی از روایات متقن (محکمات) ممکن میشود.( لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ) بر این اساس در ترسیم شبکه مفاهیم، می توان بر اساس تفریع اصول و تکیه بر متقنات دین عمل نمود، در واقع محکمات قرآن و روایات می توانند تبیین کننده متشابهات قرآنی و روایی باشند. 🔹 لازم به ذکر است این سیر از اصول و محکمات و متقنات و سنجش متشابهات با آن و تفصیل و تفریع محکمات و اصول در خود روایات هم امکان دارد کما اینکه فرموده اند : «من رد متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط المستقیم، ثم قال : إن فی أخبارنا محکماً کمحکم القرآن و متشابهاً کمتشابه القرآن، فردوا متشابهها الی محکمها، و لا تتبعوا متشابهها دون محکمها، فتضلوا» و همانطور که بخشی از قرآن می تواند بخشی دیگر را تصدیق کند (إن كتاب الله ليصدق بعضه بعضا )، شبکه منسجم و منظم معارف قرآنی و روایی نیز می تواند تصدیق کننده اجزای دیگری از آیات و روایات باشد.👇 @m_feghahat
👆🔹نکته مهم اینکه در عرضه آیات و روایات بر یکدیگر، کشف جدید، محصولات تازه و افزوده های معرفتی خواهیم داشت و این سیر تکامل معرفتی تا قیامت ادامه دارد و به میزان اشراف بر معارف قرآنی و روایی توسعه و تکامل میابد و شبکه مفاهیم روشی برای این منظور است، در برخی روایات، از پیوند آیات و روایات تحت عنوان «شاهد» یا «موافق» یاد شده است که این شواهد و موافقتها میتواند در شکل گیری شبکه منظم و منسجم مفهومی و معنایی بین آیات و روایات، مؤثر باشد، به عبارت دیگر هر مفهوم قرآنی و روایی را می توان با شواهد و مؤیدات قرآنی و روایی دیگر همراه ساخت و از این همراهی، معارف جدیدی نتیجه گرفت : امام جعفرصادق علیه السلام در اين باره به ابن ابى يعفور فرمود: «اذا ورد عليكم‏حديث فوجدتم له‏شاهدا من كتاب‏الله او من قول رسول‏الله، و الا فالذى‏جاءكم به اولى به‏». (وسائل‏الشيعه، ج 27، ص 110، رقم 11.) همچنين: «كل شئ مردود الى‏الكتاب و السنه و كل حديث لايوافق‏كتاب‏الله فهو زخرف‏» اى باطل (همان، ص 111، رقم 14) پيامبر گرامى صلی الله علیه و آله در منى ضمن ايراد خطبه‏اى فرمودند: «ايهاالناس، ما جاءكم عنى يوافق كتاب‏الله فانا قلته، و ما جاءكم يخالف‏كتاب‏الله فلم اقله‏» (همان، رقم 15) در صحيحه‏ جميل بن دراج از امام صادق علیه السلام آمده است: «ان على كل حق‏حقيقة، و ان على صواب نورا. فما وافق كتاب‏الله فخذوه و ما خالف‏كتاب‏الله فدعوه‏» (همان، ص 119، رقم 34) @m_feghahat
🔸«فقه العقل» 🔹یکی از مباحثی که نقش بنیادین در رویکرد «فقه جامع نظام ولایی» دارد، تعریف و کارآمدی «عقل» در معرفت و تفقه است. شاید به جرأت بتوان گفت تا کنون تکلیف عقل آنطور که باید، بصورت اجتهادی از طریق استناد به منابع روشن نشده است و عمدتاً در آثار سلف و منابع موجود پس از مختصری استناد به منابع برای بیان جایگاه و اهمیت عقل بصورت اجمالی، با تکیه به مشهورات و مقبولات عقلی از آن سخن گفته اند! ما در این بحث تحت عنوان «فقه العقل» تلاش کرده ایم تمام آیات و روایات در مورد عقل را جمع آوری نموده و با تشکیل شبکه مفاهیم به تعریف و کارآمدی عقل بپردازیم (این مباحثات و تحقیقات ادامه دارد و رو به تکامل است) و ادعا میکنیم نتایج بدست آمده با آنچه تاکنون در رابطه با عقل گفته اند متفاوت است! و تعریف عقل بر مبنای مشهور یک سوء تفاهم تاریخی است! إن شاءالله در آینده گزارش کامل تری از این تحقیق ارائه خواهد شد... @m_feghahat
🔸«انسان شناسی» با تأکید بر بعد معرفتی (معرفت شناسی) 🔹یکی دیگر از مباحثی که نقش بنیادین در رویکرد «فقه جامع نظام ولایی» دارد، نظریه معرفت شناسی است که تحت عنوان «نظریه تطابق نسبی» بیان شده است، در یک تحقیق جامع ابعاد وجودی انسان با استناد به آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفته است (این مباحثات و تحقیقات نیز ادامه دارد و رو به تکامل است) و علاوه بر بررسی هستی شناسانه معرفت، فرایند درک و معرفت در انسان نیز مورد تحلیل و تبیین واقع شده است. در مرتبه ای از این مباحث که سخن از نسبت معرفت با واقع می گردد، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی» معرفت با واقع سخن میگوید و بر این اساس پیش فرضهایی برای رویکرد فقاهتی «فقه نظام ولایی» فراهم می آورد... همچنین متناسب با این بحث، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری هایی شده است که إن شاءالله در آینده توضیحات کاملتری از این مباحث ارائه خواهد شد... @m_feghahat
🔸استنباط بر پایه استنطاق، سیر از نیازها و موضوعات عینی (اصل تکلیف گرایی) 🔹الف) تکلیف آور بودن موضوعات مبتلابه اساساً تکلیف و وظیفه فقیه در جستجو و استنباط احکام شریعت متوجه موضوعاتی است که فعلیت یافته و مبتلابه است و بدین منظور میبایست موضوعات عینی و مبتلابه بصورت نظامی از موضوعات مورد توجه قرار گیرد کما اینکه تکالیف و وظایف نیز در نظام تکلیف میبایست لحاظ شوند، بنابراین استنطاق از دین نیز میبایست متناسب با موضوعات مورد نیاز و ابتلاء در هر برهه متناسب با اقتضائات آن زمان و مکان باشد هر چند ممکن است در غیر آن نیز به پاسخ (حکم) برسیم. تفصیل زودهنگام احکام شرعی غیر متناسب با نیازهای عینی و مبتلابه، هر چند ممکن باشد و نتایجی هم داشته باشد (مانند کشف قواعد طبیعی عالم وتصرف در آن) لکن ضمن آنکه زحمت و مشقّت بیهوده ای است، ممکن است از حجیت و کارآمدی و ارزش دینی بدور باشد و آثار و تبعات نامطلوبی نیز داشته باشد (فَمَن تَعَمَّق لَم يُنِبْ إلى الحَق). همانطور که بنی اسرائیل در رابطه با ذبح گاو سئوالات غیر ضروری پرسیدند و نظر شارع را بیش از حد ضرورت جویا شدند و هرچند نسبت به دقتها و سئوالات بیجای خود، پاسخی حساب شده از جانب شارع دریافت می کردند لکن جز دشواری و مشقت کارخودشان نتیجه ای نداشت و اگر به همان حد از اجمال حکم خدا اکتفاء می کردند، کارشان زودتر و راحت تر به نتیجه می رسید و نیز در داستان نزول آیه «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» وقتی کسی پرسید آیا حج هرسال واجب است یا در طول عمر یکبار و پیامبر در پاسخ به او سکوت کرد و او سه بار این سئوال را تکرار کرد تا اینکه پیامبر فرمود : «واى بر تو، اگر بگويم بلى چه چيز تو را ايمن مى گرداند، قسم به خدا اگر بگويم بلى، هر آينه واجب و شما استطاعت آن را نداريد و اگر هم واگذاريد كافر خواهيد شد و آنان كه پيش از شما بودند از سؤال كردن زياد و اختلاف با پيامبران خود هلاك شدند پس شما به همان كارى که دستور دادم عمل بكنيد و از امورى كه نهى نمودم، اجتناب ورزيد.» در پی این ماجرا آیه 101 سوره مائده نازل شد : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ» بنابراین، هر گونه تکلیف فقیه در تفقه و اقدام عملی متناسب با فقه، میبایست بر اساس نظام موضوعات مبتلابه باشد و طبیعی است نظام مسائل و موضوعات مبتلابه نیز برای جلوگیری از اختلاف و تشتت میبایست حول محوری به هماهنگی برسد که آن محور را ولایت می دانیم که ابتلائات نظام اسلامی را بصورت نظام مند و طبقه بندی شده و با تعیین اولویتها مشخص می کند و در آینده به شرح آن خواهیم پرداخت. متأسفانه در روند علمی بسیاری علماء و اساتید دیده میشود که بر موضوعات و مسائل غیراولویت دار در نظام موضوعات مبتلابه نظام اسلامی، اشتغال داشته و تحقیق و تفقه می کنند و حال آنکه امیرالمؤمنین در وصف «راسخین فی العلم» می فرماید : «...و سَمّى تَرْكَهُم التَّعَمُّق في ما لَم يُكَلِّفْهم البحثَ عنه منهم رسوخاً...» ؛ خداوند ترك تعمق و فرورفتن‌شان را در آنچه كه مُكَلَّف به بحث از آن نيستند ستود و رسوخ ناميد. یکی از حربه های شیطان، ایجاد غفلت از موضوعات اهم، اصلی و اولویت دار و اشتغال به موضوعات فرعی و غیر اولویت دار ولو مهم است، همچنین در اشتغال مؤمنین به روشها و قواعد غیر اصلی و ایجاد انحراف در مسیر تکامل آنها می کوشد... طاغوت و شیاطین، بواسطه انحراف در مسیر تکامل عالم و در مسیر خروج از نور بسوی ظلمات، تمدنی را پدید آورده اند که هر روز بر پیچیدگی و عمق آن افزوده میشود و مهمترین حربه شیطان نسبت به مؤمنان، اشتغال آنان به موضوعات مستحدثه این تمدن عظیم است، تمدن غرب با سیطره بر زندگی و کار و معیشت مردم، آنان را در چارچوب مشاغل گوناگون مربوط به آبادی دنیا گرفتار کرده و فراغتی برای عبادت و آبادی آخرت باقی نگذاشته است بلکه انسان را در جهت مخالف با حسن عاقبت و حیات آخرت به وادی ظلمت کشانده است ، علماء و فقهای شیعه نیز از این خطر و آسیب در امان نبوده اند چه اینکه در موارد بسیاری در زمین دشمنان دین و در رابطه با موضوعات مستحدثه تمدن و متأثر از مباحث و علوم و روشهای آنان مشغول اجتهاد و تفقه گشته اند و این تأثر و توجه به آنان ، به همان میزان از توجه به اصل ها رهزن و از پرداختن به اولویت ها مانع و از اشتغالات أهم بازدارنده بوده است. @m_feghahat
🔹ب) تعمیق در تفقه در حد اضطرار، متناسب با اقتضائات زمان و مکان و ناظر به عمل مرحوم کلینى در کتاب کافى و مرحوم صدوق در کتاب توحید حدیثى را از امام سجاد علیه السلام در پاسخ به پرسشی درباره توحید نقل کرده اند که می فرماید: «إنّ الله عزوجلّ علم أنَّه یکون فی آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون، فأنزل الله تعالى "قُل هو اللهُ احدٌ" والآیات من سورة الحدید إلى قوله "وهو علیمٌ بذات الصّدور"، فمن رام وراء ذلک فقد هلک» تعمق در روایات عمدتاً به معنای افراط در کاری و خارج شدن از حد اعتدال است و برخلاف نظر عده ای که غافل از این نکته و قرائن واضح در روایت بوده اند و تعمق را مدح دانسته اند! این روایت در مذمت تعمق است و نیز قرینه ای بر کلام ماست که نمیبایست بدون دلیل و حجت، در مسئله ای تعمق نمود. همانطور که میبایست تعمیق در اسرار و قواعد دنیای مادی و علوم مربوط به آن به قدر ضرورت و نیاز و من باب اکل میته در حد رفع اضطرار باشد و معیار آن، ضرورت در عینیت و ضرورت رفع نیازهای عینی در جهت عبودیت است ، در تفقه نیز تعمیق و تفریع اصول متناسب با نیازهای عینی مبتلابه است، در واقع تعمیق در علوم میبایست متناسب با اقدام و رفتار و نیازهای عینی باشد نه اینکه در حوزه وکتابخانه بنشینند و تولید علم کنند بلکه میبایست همراه با کاربرد و عمل به آن باشد چراکه قدم بعدی در جهت تعمیق نیز باید متناسب با نیاز عینی باشد که منحرف نشود چون ممکن است تولید و تعمیق در جهت نادرستی پیش برود و این کارآمدی و عمل صحیح، معیار صحت علم و مجوز تداوم تحصیل علم است، «مَنْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یعْلَم» @m_feghahat
🔹 ج) ترسیم «شبکه موضوعات و مفاهیم» قدم اول در فقاهت بنابر آنچه گفته شد، شروع فقاهت میبایست از تشکیل شبکه نظام موضوعات مبتلابه و مورد نیاز در جهت پرستش خدای متعال در همه ابعاد فردی و اجتماعی (سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) باشد و دراستنطاق احکام آنها از دین، در گام اول و اساسی میبایست به روابط و تناسب آنها با محور عالم امکان پرداخت که مسیر عبودیت و پرستش را سرپرستی می نماید و میزان و معیار حسن و قبح اخلاقی، حق و باطل اعتقادی و مصلحت و مفسده رفتاری است. بنابراین شاخصه کلی تفقه، تکلیف گرایی است و مهمترین معیار برای تشخیص کم و کیف و خصوصیات تکلیف در رابطه با هر موضوع، بررسی تناسبات آن موضوع با ولایت است و میبایست با بصیرت کلامی تناسبات ولایت را نسبت به نیازها و موضوعات عینی سنجید و حکمش را تبیین نمود. بر این اساس، بدست آوردن نظریه شامل و مکتب کلی اسلام نیز دفعی نیست و اساسا در یک برهه ای از زمان ممکن نیست، و نمی توان بازخواست نمود که چرا علمای اسلام در طول تاریخ، نظریه دین را در مسائلی که امروز به آن مبتلا هستیم، استحصال نکرده اند! چرا که دین پاسخگوی نیازها و سئوالات بشر است و فقیهان می بایست با ارجاع مسائل مستحدثه (ولو در قالب نظام مسائل) به دین، از آن پاسخ مناسب دریافت دارند، اساساً دستیابی به کنه و عمق شریعت غیر ممکن است چرا که نیاز عینی آینده در زمان حال شکل نگرفته است که بتوانیم به دنبال پاسخ آن در منابع دین باشیم و حتما جستجوی ما در منابع دین متناسب با ظرف نیاز و محدوده نگاه ما متناسب با اقتضائات و شرایط زمان ماست، و نسبت به آینده مسائلی وجود ندارد که بدنبال احکام آن باشیم، همچنانکه در گذشته مسائل حکومت و نیازهای امروز مطرح نبوده که فقهاء به آن دست پیدا نمایند و یک تطور و تکامل متناسب با زمان و نیازها و اقتضائات زمان لازمه پیشرفت و رشد دانش است، تاریخ تطور دانش فقه نیز گویای این مسئله می باشد که متناسب با تطور تکوین و تاریخ، موضوعات و احکام آن رشد و تکامل داشته است و نمی توان بر فقهای پیشین عدم فقاهت در عرصه های پیش رو را خرده گرفت! بنابراین سیر از صحنه عمل به دین و توجه به کارآمدی و نیازهای عینی جامعه شرط اساسی و بلکه مقدمه فقاهت است و به نظر می رسد کسانی که مسیر دستیابی به فلسفه و روش عام را برای اداره جهان دنبال می کنند از این جهت مورد ایراد واقع گردند. ممکن است گفته شود با چه منطق و روشی به استحصاء سئوالات و موضوعات از صحنه زندگی بر می آییم، آیا این روش موجب تبعیت فقاهت از نیازمندیهای عینی و عرفی شدن دین نمی شود؟! وظیفه دین نسبت به خلق موضوعات و احداث حادثه چه میشود؟ باید گفت که همین مسائل و بلکه مسئله تمدن اسلامی و سرپرستی زندگی اجتماعی یک موضوع است که باید به دین عرضه شود و عرضه موضوع به دین مستلزم تابعیت احکام از سیر موضوعات نمی شود. بنابراین مسیر تولید علم، سیر از صحنه نظر به عمل نیست یعنی شروع فلسفی و منطقی نمیخواهد چرا که هرچه بالارویم به بینهایت نزدیک میشویم و هرچه با دستگاه ساخته پرداخته ذهن و عقل ناقص بشری، ظرفی برای بهره برداری از آن طراحی کنیم، بهره مندی خود را محدود ساخته ایم، در واقع بهره مندی از علوم بالادستی عنایت و توفیق و اعطاء است و تنها شرط بهره مندی از آن به میزان کافی (کماً و کیفاً)، عمل متناسب است، شاید انحرافات علم اصول هم بخاطر فاصله گرفتن از فقه است و شاید برخی تفریعات ناکارآمد فقه نیز به همین دلیل باشد، ناکارآمدی فلسفه نیز چنین است، در اشراب عقائد و اصول در صحنه عینیت نیز لزومی به دستگاه علمی نیست بلکه اصل و اعتقاد در همه سطوح روح و ذهن و عین متناسب با مناسک، می تواند جریان پیدا کند. برای تفقه نیز لازم است، گزارش دقیقی از نیازهای عینی داشته باشیم، به نظر می رسد طرح سئوال مهمترین قدم برای پاسخ است، شاید بتوان گفت نمی توان برای فردا طرحی نو درانداخت بلکه میبایست نیاز امروز را به دین عرضه نمود و نه نیاز آینده که وجود ندارد! مگر در آن حد از نیازهایی که یقینی است و به آنها خبر داده شده است و یا در سنت الهی ثابت و در آینده حتمی الوقوع است. بنابراین یک از مهمترین شاخصه های تفقه، «تکلیف گرایی» است، تکلیف متناسب با نیازهای ضروری و عینی که در راستای عبودیت و پرستش خدای متعال در زندگی شکل می گیرند. تعیین تکلیف نیز منوط به شناخت موضوعات عینی مبتلابه می باشد و شناخت موضوعات نیز بصورت انتزاعی به ناکارآمدی فقاهت می انجامد لذا لازم است که روابط و نسبتها در موضوعات در قالب نظام موضوعات مورد توجه قرار گیرند بنابراین ضرورت شکل گیری «شبکه موضوعات و مفاهیم» در بدست آوردن احکام و تناسبات ثابت می شود. @m_feghahat
🔸 نقش محوری ولایت در فقه نظام ولایی 🔹اساسی ترین و محوری ترین مفهوم در نظام احسن خلقت (عالم تکوین و تشریع) و هماهنگ کننده همه تکثرات «ولایت» است. در واقع هر شیئی بر حول محوری واقع می گردد و هیچ چیز بدون محور تکوین و تشریع نمیابد. ولایت که باطن دین و شریعت و محور نظام تمایلات، افکار و عقول، رفتار و اعمال در جهت بندگی خدای متعال و عامل هماهنگی عبودیت و سیر از کثرات به وحدت است، نقش محوری آن در نظام تمایلات، افکار و رفتار در فقه به عنوان برنامه زندگی بشریت، میبایست تبیین و بلکه محقق شود. 🔹عامل محوری تمام تکثرات و ظلمات و اختلافات و انحرافات در طول تاریخ، «مقابله شیاطین انس و جن با محوریت ولایت بر عالم» است، (وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ) از آنجا که ابلیس قسم خورد که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»، هدفش انحراف از صراط مستقیم ولایت بوده است و شکل گیری جریان باطل در مقابل جریان حق که از درگیری هابیل و قابیل شروع میشود تا همه درگیریهای این دو جبهه در طول تاریخ تا زمان ظهور بر سر محوری ترین مهفوم در عالم تکوین و تشریع، یعنی ولایت است. تمام تلاش جبهه باطل برای تصرف جایگاه ولایت و انحراف آن از مسیر خود بوده است. و به نظر می رسد «سقیفه» نقطه عطف و کانون عداوت و دشمنی با ولایت است و از اینرو حضرت زینب علیه السلام با اشاره به روز دوشنبه واقعه سقیفه می فرماید : «بِأَبِی مَنْ عَسْكَرَهُ فِی یَوْمِ الْاِثْنَیْنِ نَهْباً»... 🔹در عالم تکوین و تشریع، هر چیزی با غایت خلقت جهان یعنی «پرستش خدای متعال» یا هم جهت است یا جهت مخالف دارد و از این دو حالت خارج نیست، از آنجا که ولایت محور خلقت عالم و تکوین و تشریع است، معیار و میزان تفکیک این دو جهت نیز، «ولایت» است و نیز تناسب هر چیزی در تکوین و تشریع با ولایت، معیار تعیین جایگاه آن در این دو جهت می باشد. 🔹فقه نظام ولایی، نقش ثقلین را بصورت حداکثری در تشکیل شبکه مفاهیم و تبیین نسبت آنها و تعیین احکام رشد و سرپرستی و تکامل، دنبال می کند. 🔹در یک سطح محوریت ولایت به معنای منبع محوری تلقی می شود و متن کلام وحی و بیان اهل بیت عترت علیهم السلام، تنها منبع فقاهت محسوب میشود و از آنجا که قرآن نیز در قلب و ذهن و بیان اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، بلکه ایشان ثقل اکبر و قرآن ناطق و مبین و مفسر قرآن هستند، «ولایت» نبوی و علوی و اولاده می تواند، نقش محوری را در فقاهت ایفاء نماید، هر چند جایگاه قرآن در این فقاهت، در نقش ویژه ای حفظ خواهد شد. در واقع شبکه نظام مفاهیم دین در تعاملی بین قرآن و حدیث شکل می گیرد و هیچکدام بطور کلی بر دیگری مقدم نمی شود بلکه تعاضد و تعامل بین آندو واقع می شود (الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام) . در این تفسیر، عقل منبعی مستقل برای فقاهت نخواهد بود بلکه تعریف و جایگاهی ذیل ولایت پیدا می کند. 🔹در سطحی عمیق تر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری اهل بیت علیهم السلام در خلق تکوین و تشریع (خلقت و شریعت) محسوب میشود، در این تفسیر، دین و نظام مفاهیم آن، بر محور ولایت شکل گرفته و اجزای آن در تناسب با ولایت، در این شبکه جانمایی شده و حضور یافته اند. به عبارت دیگر حسن و قبح مفاهیم ارزشی، کم و کیف مفاهیم توصیفی، مصلحت و مفسده مفاهیم تجویزی، همه در نسبتی با جریان ولایت، تعین یافته اند و در نتیجه باطن دین، ولایت است. 🔹نتیجه فقه و فقاهت نیز تحقق عملی و اقامه دین است که از طریق بسط جریان ولایت واقع خواهد شد در واقع جریان یافتن ولایت، مجرای اقامه دین است و این اصل در فقاهت بسیار اثرگذار است چراکه محوریت اخلاق، عقائد و احکام میبایست تناسبات بسط ولایت باشد، به عبارت دیگر فضائل اخلاقی، حقایق اعتقادی و احکام نیز بر محوریت بسط ولایت تحلیل وتفسیر وتعریف میشوند. 🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای نقش محوری ولایت در تنظیم، تبیین و ترسیم شبکه موضوعات مستحدثه است که کارآمدی موضوعات به تناسبات ولایت سنجیده میشود . 🔹در سطحی دیگر، محوریت ولایت به معنای محوریت ایشان در سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی است که با روش فقاهت کنونی خیلی میسر نیست لکن با روش فقه نظام ولایی و شکل گیری شبکه مفهومی بر محور بیانات اهل بیت علیهم السلام این امکان بوجود خواهد آمد. در واقع لایه های عمیق تری از معارف در ورای ظاهر خطابات، در معانی کلام ایشان نهفته است که به میزان اشراف بر معارف و عرضه آنها به یکدیگر، این لایه های معانی کشف و استنباط میشود و به همین میزان تفقه عمق و ارزش بیشتری پیدا می کند، لذا در روایتی فرموده اند : « أنتم أفقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا»👇 @m_feghahat
🔹بنابراین با اعتقاد به اینکه دین اسلام، قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام، تمام موضوعات مورد نیاز حیات طیبه و مفاهیم و نسبتهای آن (نظام احکام) را در رابطه با سعادت دنیا و آخرت انسانها تا قیامت بیان نموده است، جهت فقاهت در عرصه های پیش رو خصوصاً نظام موضوعات اجتماعی، لازم است استظهار از ثقلین از وضعیت کنونی و حداقلی توسعه یابد و سیر به معانی باطنی و روابط و نسبتهای لایه های عمیق تر خطابات شرعی با روشی متفاوت (شکل گیری شبکه مفهومی) میسر گردد، همانطور که در روایات اهل بیت نیز این روش استنباط و استناد به معانی باطنی آیات مشاهده میشود . @m_feghahat
🔸ضرورت بازنگری در اجتهاد و مرجعیت و روابط فقه و جامعه 🔹پیوستگی دامنه دین در سه حوزه اخلاق، عقاید و احکام و نیز پیوستگی دامنه دین در سه حوزه فرد، جامعه و حکومت اقتضاء دارد که دین هم در مرحله تفقه، هم ابلاغ و هم اجراء و إحکام، از ساختار و منظومه ای واحد، بر محوری واحد و تحت اشراف و مدیریت آن محور واقع شود و در نظام اسلامی این محور، ولی فقیه است. فقهاء و مراجع بازوان فقهی رهبری در زمامداری جامعه می باشند، چرا که فقه در وضعیت مطلوب، به مثابه فقه سرپرستی زندگی فردی و اجتماعی و فقه پاسخگو به نیاز حکومت، نیاز حاکم و ولی فقیه در سرپرستی امور فردی و اجتماعی است و مراجع و مجتهدین می بایست تمام تلاش خود را در جهت بهره مندی حکومت و حاکم اسلامی از گنجینه فقاهت منعطف سازند. بنابراین حوزه علمیه در وضعیت مطلوب خود ، در امر تفقه، تبلیغ و اداره جامعه (اقامه دین)، باید به عنوان بازوی ولی فقیه و تحت اشراف ایشان باشد، چون اساساً شأن ولی و نائب امام عصر (عج) ، مدیریت اقامه دین در همه ابعاد فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه است . (روشن است تا این وضعیت مطلوب بسیار فاصله وجود دارد و شاید نتوان خیلی انتظار داشت که تغییر وتحولات آینده نزدیک، منجر به چنین ساختار ایده آلی گردد، لکن نمی توان از شناخت وضعیت مطلوب و مختصات آن نیز غافل بود و برای وصول به آن تلاش نکرد. داشتن چشم اندازی روشن، به برنامه ریزی ها و مدیریت حتی در سطح خرد نیز جهت و راهبرد می دهد.) @m_feghahat
🔸ضرورت انحلال اجتهاد فردی در اجتهاد سازمانی 🔹اجتهاد امروز، نمی تواند فردی باشد بلکه باید در مقیاس سازمانی تکامل یابد، بدین معنا که یک فقیه به تنهایی نمی تواند متناسب با نیازمندیهای تمدنی جامعه اسلامی، تفقه جامع نماید بلکه بخاطر روابط پیچیده موضوعات، میبایست شبکه ای از مجتهدان و متخصصان بتوانند، فرایند تبیین و تحلیل موضوعات و استنباط نظام احکام را انجام دهند و البته در رأس این سازمان، ولایت فقیه مشروعیت ساز و عامل حجیت این فرایند است، بنابراین در روند دستیابی به فقه جامع، پیوند میان حکومت، حوزه و عرصه علوم لازم است، در واقع حوزه و دانشگاه مطلوب اسلامی در دل حکومت نسبت به تبیین برنامه زندگی اجتماعی انسانها، نقش آفرینی می کنند. در چنین ساختاری مراجع، مجتهدین و علماء، در رأس هرم، ذیل چتر سرپرستی ولی فقیه، بنیانهای اجتهاد و استنباط را بنا می گذارند. دستیابی به مکاتب سه گانه اخلاقی، اعتقادی و فقهی اسلام، بر عهده حوزه های علمیه است البته هرچند دستیابی به این مکاتب سه گانه، مستلزم اشراف روحی و معنوی و ذهنی یک فقیه و عالم بر کلیت دین است و از این جهت قابل تفکیک و واگذاری به افراد گوناگون نیست لکن اولاً فرموده اند : «‌أعقلُ الناس مَن جمع عقول الناس إلى عقله‌»و یا « منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ» و یا « اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْیِ بِبَعْضٍ یَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَابُ» و مسلماً ایجاد بستر مشارکت جمعی فقهاء در فقاهت و اجتهاد، هم به تکامل معرفتی می انجامد و ثانیاً به وحدت فتوی و نظر نزدیک میشویم که از ضروریات غیرقابل انکار است ، همچنین در تقسیم مراحل تفقه جامع که شرح آن گذشت، پس از مرحله دستیابی به مکاتب سه گانه، ساختار حکومت، حوزه و دانشگاه در یک پیوستار و نظام هماهنگ، میبایست تا حصول حکم حکومتی در قالب برنامه زندگی فردی ، اجتماعی و حکومتی، تعامل و تعاضد داشته باشند. بنابراین در این مقیاس از فقاهت نمی توان بر ساختار سنتی و فردی فقاهت و اجتهاد تحفظ و تعصب داشت بلکه لازم است ساختارهای لازم در حوزه و عرصه فقاهت و اجتهاد منطبق با ساختارهای حکومت و تناسبات ولایت، تأسیس و تشکیل گردند و تفقه بصورت سازمانی با مشارکت مجتهدین و نهادهای گوناگون و حاصل از فرایند علمی حوزه و برآیند دروس و تحقیقات و نیز با در نظر گرفتن تناسبات حکومت صورت بگیرد. با چنین رویکردی، حتی احکام فردی نیز متأثر از روابط و تناسبات موضوعات اجتماعی و سیطره احکام و مناسبتهای حکومتی بر همه موضوعات تغییر خواهند کرد (مقام معظم رهبری نیز مثال ماءالحمام را به عنوان یک مسئله فردی میزنند که با رویکرد حکومتی، حکم آن تغییر می کند.) بنابراین در وضعیت مطلوب، فقاهت فردی و أعلمیت و مرجعیت یک فرد در کل فقه بی معنا و ناممکن است بلکه فرایند فقاهت تحت اشراف ولی فقیه و بر محوریت او و هماهنگی ساختارهای علمی با ایشان واقع می شود چرا که ولی جامعه، أعلم به مسائل اجتماعی و اقتضائات حکومت است و در افقی وسیع و رفیع آسیب ها و نیازمندیهای جامعه را رصد می کند و بدین سبب شایسته است که محور هماهنگی اجزاء دیگر قرار گیرد. @m_feghahat
🔸فقاهت، حکومت و حاکمیت ولی فقیه 🔹پس از فقاهت در مکاتب اسلام، مرتبه دوم «فقه نظام ولایی»، ابزاری در اختیار ولی فقیه است که میبایست با استفاده از ظرفیت حوزه و فقاهت و اجتهاد، پشتوانه حاکمیت را فراهم آورده و حکومت را در مسیر اقامه دین در جامعه سرپرستی نماید. از اینرو از حاکمیت و ولایت فقیه سخن گفته میشود و نه حاکمیت فقه! و حجیت حکومت به فقاهت نیست بلکه به اراده فقیه است و هرچند ولی فقیه حجیت خود و حجیت عملکرد خود را از طریق فقاهت دریافت می کند اما باید توجه داشت که فقه و فقاهت مراتبی دارد که مراتبی از آن که به حکومت و اداره اجتماع و حوزه عملکرد ولی فقیه مربوط است، تحت اراده و اختیار ولی فقیه حجیت می یابد. (در بحث حجیت به تفصیل و مستنداً گفته ایم که حجت امام است و نه کلام وحی مستقلاً). بنابراین فقه در یک سطح مبداء و مبین حجیت ولایت فقیه و حکومت تحت امر اوست و در سطوح و مراتب بعدی، حجیت فقاهت و امر حکومت مبتنی بر اراده و اختیار ولی فقیه خواهد بود و ولی فقیه حاکم بر فقاهت، حکومت و اداره اجتماع مبتنی بر فقاهت می باشد. از اینرو هرگاه سئوال از حجیت ولایت و حکومت فقیه شود میبایست پاسخ آنرا از منابع و ادله فقاهتی بیان نمود و اراده ولی فقیه نقشی در آن ندارد ولی هرگاه سئوال از امر حکومت و ولایت فقیه و نحوه اداره اجتماع یا ساختارها و تصمیمات حکومتی و ... میشود میبایست پاسخ آنرا بر اساس فقاهت تحت اشراف و اختیار ولی فقیه بیان نمود و نمی توان صرفاً با فقاهت و ادله فقهی، با ولی فقیه بر رفتار و عملکرد او یا حکومت محاجّه نمود چرا که حجیت فقاهت در حوزه عملکرد ولایت فقیه و حکومت، مبتنی بر اراده و تحت ولایت و سرپرستی او واقع می شود و قدم اول در محاجه با ولی فقیه، تسلیم و پذیرش حاکمیت و ولایت اوست. بنابراین نمی توان پذیرفت که فقیه دیگری با استدلال فقهی متفاوتی با نظر فقهی ولی فقیه معارضه یا مقابله نماید چرا که اساساً فقاهتی که تحت اراده و اشراف ولی فقیه نباشد حجیت ندارد. البته بیان شد که ولی فقیه با استعانت حداکثری از ظرفیتهای فقهی و اجتهادی حوزه و روحانیت، حکومت را به پشتوانه دین یاری رسانده و اقامه دین و ولایت و سرپرستی حکومت و جامعه را محقق می سازد. بر این مبنا می بایست در فقه نظام ولایی، نقش محوری ولایت فقیه را در فرایند فقاهت و اجتهاد در حوزه فردی و اجتماعی در حیطه حکومت ولایت فقیه نشان بدهیم. @m_feghahat
هدایت شده از دقایق الحقایق!
🔸نکاتی اندر مقوله رابطه «عدالت» و «ولایت» 🔸آیا می توان به بهانه «عدالت» به «ولایت» خرده گرفت و اشکال کرد؟! حتی اشکال تراشی را از عدالتخواهی فراتر ببریم و بپرسیم که آیا یک فقیه می تواند بر اساس فقاهت و استنباط خود از شریعت، به ولی فقیه اعتراض کند؟! و اینکه چون ولی فقیه معصوم نیست، در صورت خطا و اشتباه و یا خروج از عدالت، آیا نمی توان به او اشکال و اعتراض نمود؟! 🔹در پاسخ به این سئوالات و تبیین رابطه مفهومی عدالت و ولایت، ذکر چند نکته لازم است که ابتدا اجمالی از آنها و در ادامه به تفصیل بیان می گردد: ▪️لازم است بین مقام فهم فقهی فردی نسبت به مختصات کلی ولایت و حکومت و فهم فقهی سازمانی نسبت به تناسبات ولایت و حکومت (عملکرد، ساختار و برنامه) تفکیک قائل شد. اراده ولی فقیه شرط حجیت فهم از تناسبات حکومت است، فقاهت سازمانی در زمان تشکیل حکومت و حاکمیت ولی فقیه، بر محور ولی فقیه حجیت میابد و لذا فهم فقهی فردی حجیت و صلاحیت معارضه با تصمیم حکومتی ندارد ... ▪️عدالت به معنای تعین یافتن جایگاه اجزاء متناسب و هماهنگ با محوریت عادل است، هرچند تناسب و تطابق با واقع نداشته باشد، همچنانکه اگر تطابق با واقع داشته باشد اما هماهنگ با محوریت عادل نباشد و با محوریت طاغوت هماهنگ باشد، باطل است، بنابراین تحقق عدالت به محوریت ولایت است و لاغیر... ▪️مصلحت حفظ نظام و هماهنگی اجزاء با محوریت عادل، نسبت به دفع مفسده تصمیمی باطل، ترجیح دارد... ▪️ولی فقیه در هدایت کلان جریان شیعه، مصون از خطا و اشتباه است و در صورت خروج از عدالت، منعزل و قلوب از حول او متفرق می گردند و ادعای سرپرستی و ولایت نااهلان اشتباه است... 🔹تفصیل پاسخ های فوق را در متن بعدی بخوانید :👇 https://eitaa.com/abdollahimahdi/92 @abdollahimahdi
🔸نظریه معرفت شناسی «تکامل معرفت بر محور ولایت»؛ 1 از 2 🔹یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» (نظام معرفتی روشمند مبتنی بر ثقلین) مباحث انسان شناسی با تأکید بر بُعد معرفتی اوست (تسامحاً معرفت شناسی)، شناخت جامع و کامل از عناصر وجودی انسان و تحلیل صحیح نسبت به حدود و روابط و آثار آن عناصر، منوط به بررسی عالمانه آیات و روایاتی است که از انسان و ساختار درونی و بیرونی همه ابعاد وجودی انسان سخن گفته اند. بنابراین لازم است با استناد دقیقی به آیات و روایات، تحلیل جامعی از ساختار انسان ارائه داد و بدون بررسی همه عناصر دخیل در وجود انسان نظیر روح، نفس، قلب، جسد، عقل، فطرت، فهم و ادراک، علم و معرفت، ذهن، لب، فؤاد، صدر، غریزه، میل، شهوات و ... و بدون بررسی روشمند همه استعمالات این مفاهیم در آیات و روایات نمی توان به جمع بندی جامعی از تعاریف و تحلیل صحیحی از انسان رسید. اما متأسفانه در قریب به اتفاق تحلیل های فلسفی و کلامی موجود، با یک ساده انگاری و تبیین سطحی و غفلت از عناصر متعدد و غضّ نظر از پیچیدگی های قابل توجه و اساساً بخاطر روش ناقص و محرومیت از معارف وحیانی، به انسان شناسی و معرفت شناسی بسیار ناقصی پرداخته اند. 🔹در این نظریه ضمن بررسی چیستی علم و معرفت و طرق کسب آن به تبیین «حجیت» یافته های علمی و معرفتی پرداخته می شود و معیارهای قبول و پذیرش و تمسک به آن بیان می گردد. 🔹بر اساس یافته های این تحقیق، «معرفت» یکی از ارکان وجودی انسان است که مبداء و منشاء رفتار اوست و ریشه در جهت گیری قلبی و حب و بغض انسان دارد. شکل گیری معرفت در وجود انسان را باید بصورت یک فرایند پیوسته مورد توجه قرار داد بطوری که نقش و جایگاه اراده انسان در عوالم قبل و متناسب با آن طینت و خلقت و فطرت و تربیت و ... در آن تبیین گردد. بنابراین عوامل بسیاری در شکل گیری معرفت انسان نقش بازی می کنند که مهمترین آنها «معارف فطری» است، یعنی معارفی که خداوند در فطرت انسان نهاده است که با توجه به آیات و روایات، شامل عالی ترین حقایق هستی، یعنی توحید و ولایت است و اولین معرفت بشری و اولین عامل شکل گیری رفتار در انسان محسوب میشود. این معرفت فطری همراه با جهت گیری قلبی صحیح، مبنای شکل گیری معرفت بیشتر (تکامل معرفت) و رفتار صحیح (عمل صالح) میباشد و سیری تکاملی از «اجمال به تفصیل» در وجود انسان دارد. 🔹در این نظریه بیان خواهد شد که در شکل گیری علم و معرفت عناصر گوناگونی دخیل هستند از جمله مهمترین آنها «طینت»، «میثاق و فطرت»، «روح و قلب و عقل» است و در همه این موارد، أهل بیت علیهم السلام محور ایجاد و تکامل علم و معرفت هستند. به عبارت دیگر؛ علم و معرفت، بر خلاف دانش و آگاهی و تصدیق ذهنی دارای بار ارزشی و قدسی است و ایجاد و تکامل آن به شرط ایمان است و غیر مؤمن از آن بهره ای ندارد، و از آنجا که هیچ رشد و کمال و خیر و بهره ای بدون واسطه أئمه علیهم السلام نازل و واصل نمی گردد، علم و معرفت نیز بر محور ولایت شکل و تکامل می یابد. 🔹در این نظریه ضمن بررسی مفاهیم و مختصات طینت، فطرت، روح، قلب و عقل انسان، سعادت وشقاوت، ایمان و کفر و ... و نیز تبیین نقطه آغاز معرفت و روند تکامل آن، مجاری و ابزار ادراک و کسب علم و نقش الهام و شهود و تعقل و تفکر و تدبر و نیز مختصات قوه ذهن با کارآمدی محاسبه و سنجش و... ، به تفصیل بیان می گردد که اولاً علم و معرفت از تناسبات ولایت أئمه اطهار علیهم السلام است که بدون ایمان کسب نمی گردد، ثانیاً از آنجا که هیچ معرفت و علمی نیست که در قرآن نیامده باشد، حتی شناخت دنیای مادی و تکوین عالم نزد أئمه و در قرآن موجود است، بنابراین علم به تأویل و تفسیر قرآن منشاء همه علوم و معارف است که از طریق أهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و لذا گفته می شود علم و معرفت از تناسبات ولایت و شکل گیری و تکامل آن بر محور ولایت است. 🔹در این تحقیق، ضمن تبیین مفهوم و مختصات «قلب» در وجود انسان و نقش آن در علم و معرفت، به عنوان منشاء «تمایلات» در وجود انسان نیز معرفی شده که دارای جهت گیری کفر و ایمان است و در ضمن این بحث، تلقی غلط از «میل فطری» و میل به کمال مطلق تبیین و نقد می گردد. این بحث در مفاهیم اولیه علم اخلاق نیز قابل پیگیری و منشاء تحولاتی خواهد بود. همچنین مباحثی همچون خاستگاه اطاعت از مولی و منشاء صدور فعل از انسان و ... با مبنای مختار مورد بازخوانی و بررسی قرار گرفته است. ادامه 👇 @m_feghahat
2 از 2 🔹در نظریه «تکامل معرفت بر محور ولایت»، فرایند شکل گیری معرفت و اجزاء و مراحل آن مورد بررسی قرار گرفته و نقش «عقل» در ساختار معرفتی انسان، که نقشی ویژه و عاملی اثرگذار در مبانی فقاهت (فقه جامع نظام ولایی) محسوب می شود در فصلی مفصل تحت عنوان «فقه العقل» مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد و بیان خواهد شد که تعریف رایج از عقل که مبنای شکل گیری دانش فلسفه شده است، تعریف دقیقی نیست و «حکمت اسلامی» در دین اسلام که بهره مند از برهان و استدلال است، مختصات بسیار متفاوتی از فلسفه خواهد داشت و به لحاظ مبانی، روش و نتایج متفاوت خواهد بود و از اینرو حجیت فلسفه محل نقد و خدشه جدی است. همچنین دانش های دیگری که به نوعی مورد دخالت عقل ادعایی قرار گرفته اند نیاز به بازنگری و خلوص از نقش عنصری مزاحم و مسمّایی دروغین تحت عنوان «عقل» دارد و آنچه حقیقتاً از نگاه آیات و روایات عقل شمرده می شود، حتماً نقش محوری در این علوم و دانش ها خواهد داشت. یکی از این دانش ها «علم اصول فقه» به عنوان «منطق فهم دین» است که در مباحثی جداگانه از منظر دخالت عقلِ ادعایی مورد نقد قرار گرفته و اصول و روشی جایگزین برای آن طرح گردیده است و از جمله مباحثی همچون حسن و قبح عقلی، دوگانه عقلی و نقلی، قاعده الزام و بسیاری مفاهیم اصولی موجود محل نقد و خدشه قرار گرفته است، همچنین نقش عقل در تاریخ تطور فقه تبیین گشته و فقاهت مطلوب حول محور ولایت معرفی می گردد. 🔹همچنین در فصلی از این تحقیق، آنجا که سخن از نسبت معرفت با واقع می شود، اگر نظریات موجود را عمدتاً در دو دسته «تطابق مطلق» و «نسبیت مطلق» تقسیم بندی کنیم، این نظریه از «تطابق نسبی تکاملی» معرفت با واقع سخن میگوید و متناسب با آن، راجع به رابطه علم و علوم طبیعی با دین و بحث علم دینی نیز موضع گیری می نماید. جزئیات و مستندات این نظریه إن شاءالله در جلسات و نشستها و مقالات علمی ارائه می گردد تا إن شاءالله از نقد و نظر صاحب نظران بهره مند گردیم... و من الله التوفیق @m_feghahat
در پی انتشار مقاله «فقه نظام ولایی، نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه» در نشریه «نظام ولایی» چکیده آن تقدیم می گردد :
🌐 دوفصلنامه ، با هدف تولید و ترویج اندیشه و علم در حوزه فقه سیاسی، نظام سیاسی و حکومت اسلامی (ولایت فقیه)، به همت موسسه و با سردبیری حجت الاسلام دکتر با اخذ مجوز از وزارت ارشاد راه اندازی گردید. ✅ مقالات این دوفصلنامه از قرار ذیل است: 1️⃣ ولايت فقيه به مثابه تئوري براي عمل اجتماعي ـ سياسي / احمد رهدار 2️⃣مناسبات فقه حکومتی و مردم‏سالاری دینی / عباسعلی مشکانی سبزواری 3️⃣مدیریت امام خامنه‏ای‏حفظه‏الله (محور اول: وظائف مبنائی مدیر) / سید صمصام‏الدین قوامی 4️⃣بنياد «مديريت تمدّني دانش» در افق «توسعة عقلانيت ديني» / ذبيح‌الله نعيميان 5️⃣فقه نظام؛ نرم‏افزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی / مهدی عبداللهی 6️⃣درآمدی بر فقه سرپرستی از دیدگاه آیت‏الله میرباقری / سنا خلف حیاوی 7️⃣كرامت انساني مبناي انسان شناختي الگوي اسلامي ايراني پيشرفت / محسن اصغری ✅ علاقمندان جهت انتشار مقالات و یادداشت های سیاسی-فقهی خود، می توانند مطالب خود را از طریق صفحه دوفصلنامه در ایتا ارسال فرمایند. 👇 @Nezamvelaee
🔸«فقه نظام ولایی؛ نرم افزار گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی و تحقق حیات طیبه» 🔹انقلاب اسلامی در راه رسیدن به «تمدن اسلامی» در مقابله با «تمدن مادی غرب» مسیری بسوی ظهور و تحقق «حیات طیبه» را طی می کند و لازم است به منظور تبیین و تشریح این مسیر و مقصد موعود و الزامات آن، مختصات و نسبت و رابطه سه پدیده «تمدن اسلامی»، «تمدن غرب» و «حیات طیبه» مورد تدقیق و تأمل قرار گرفته و چیستی، چرایی و چگونگی تحقق تمدن اسلامی بررسی شود. اگر تحلیلهای موجود در رابطه با تمدن غرب، عبارت باشند از «غرب پذیری»، «غرب گریزی»، «غرب گزینی»؛ شاید بتوان تحلیل این نوشته را «غرب گذری» نامید که بر اساس دو اصل «اضطرار» و «استحاله»، تمدن اسلامی را پدیده ای برای گذر از تمدن غرب و نیل به حیات طیبه می شمرد که اولاً بهره مندی از تمدن غرب را در حد اضطرار می داند و ثانیاً میبایست در همان حد، با رویکرد استحاله به شاخصه های حیات طیبه و نهایتاً اضمحلال تمدن غرب نزدیک شد. فقه نیز متناسب با این تعریف، به تأسیس نظامات اجتماعی نخواهد پرداخت بلکه اولاً در یک مرتبه به کشف نظامات مطلوب حیات طیبه در منابع وحیانی می پردازد، ثانیاً در مرتبه دوم به راهبری در برنامه ریزی استحاله نظامات موجود در نظامات مطلوب می پردازد. لازم به ذکر است این نوشتار، به عنوان یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از قطعات پازل آن بحث، در کنار دیگر قطعات و مباحث، زمینه فقاهتی جامع را با هدف اقامه دین در جامعه فراهم می آورد و در اینجا تنها به فقاهت مبتنی بر درک صحیح از تمدن اسلامی و نسبت آن با حیات طیبه و تمدن غرب، اشاره می گردد. @m_feghahat
فقه نظام؛ نرم_افزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی - مهدی عبداللهی.pdf
525.8K
🌐 فقه نظام؛ نرم‏افزار گذار از تمدن غربی به تمدن نوین اسلامی ✍️ مهدی عبداللهی ♻️ دوفصلنامه نظام ولائی (سال اول- شماره اول- پاییز و زمستان 1398) @Nezamvelaee
🔸«طب الولایه» و إعمال ولایت در سرزمین بدن! (1 از 3) 🔹«طب الولایه» از لحاظ اصول و مبانی، موافق با «فقه جامع نظام ولایی» و یکی از موضوعات ذیل آن و از لحاظ روشی نیز در چارچوب روشی آن محسوب می شود و با خوانشی متفاوت و متعالی از طبابت اسلامی، به دنبال راهکارهای توسعه قوای روحی و جسمی در جهت عبودیت خدای متعال و عبور از بحران در حوزه صحت و سلامت است. در این نوشتار بطور اختصار به زوایایی از بحث «طب الولایه» اشاراتی می شود و معرفی نظام مند این مقوله نیازمند تألیف و تدوین دقیق تر و مستندتری است که إن شاءالله به یاری و عنایت خداوند ارائه خواهد شد. در آن نوشتار مطلوب و موعود، می بایست اصول و مبانی طب الولایه، روش، اصطلاحات، مستندات و ... با انسجام و انتظام تبیین گردند لکن این وجیزه عجالتاً با توجه به شیوع بیماری «کرونا» و احساس نیاز و احتمال فایده نسبت به یکی از مباحث کاربردی «طب الولایه» تحت عنوان «اعمال ولایت در سرزمین بدن» که نتیجه آن خودکنترلی بیمار و نقش فعال او در مواجهه با بیماری است، منتشر می گردد. (چکیده ای از این نوشتار در این کانال آمده است، متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید.) 🔹طب الولایه بر مبنای اینکه سعادت و کمال هر چیزی تقرب به محور کمال دهنده است و «ولایت» محور عالم تکوین و تشریع و عامل هماهنگ کننده همه اجزاء می باشد و دین مناسک تولی به ولایت است و سعادت دینا و آخرت و کمال فردی و اجتماعی در گرو تحقق محوریت تام ولایت در کلیه مناسبات روحی، فکری و رفتاری است، صحت و سلامت و عافیت جسم و بدن را در کنار صحت و سلامت و عافیت روح، نفس و دین در تحقق محوریت ولایت در همه مناسبات و فعل و انفعالات و کنشهای جسمی و مادی بدن دنبال می کند. به عبارت دیگر جسم و بدن نیز مانند دین و روح و نفس انسان، زمانی می تواند در جلب مصالح و دفع مفاسد موفق باشد که ولایت الهیه تا آخرین سطوح آنرا (ولایت الهیه، ولایت نبویه، ولایت أئمه تا ولایتِ خلیفه الهیِ نفس در عالَم جسم و بدن) را در همه مناسبات و فعل و انفعالات جسم و بدن حاکم نماید. محوریت ولایت و حاکمیت ولی و خلیفه الهی در گستره عالم جسم، در یک سطح به معنای رعایت رضا و سخط الهی در نیات و تمایلات و افکار و عقاید منتهی به اعمال است که نتیجه آن تبعیت و التزام به خواست و اراده الهی و امتثال اوامر و نواهی او و در نتیجه اعمال و رفتار صحیح است و طبعاً سلامتی و صحت و عافیت چه در مرحله پیشگیری و چه در مرحله درمان محقق خواهد شد و سطح دیگری از محوریت ولایت در سرزمین بدن، اعمال ولایت بواسطه اشراف و سلطه بر اعضاء و جوارح و فعل و انفعالات درونی است که می بایست بر اساس دستورات طب الولایه، عناصر و اجزاء و پدیده های درون خودش را با تناسبات ولایت هماهنگ ساخته و نظم و انسجام و رشد و ارتقاء دهد که نتیجه آن صحت و سلامت و عافیت است. 🔹درون بدن سرزمین و عالَمی است مانند سرزمین و عالَم بیرون بلکه از جهاتی عظیم تر و بزرگ تر از عالَم بیرون است ، و همانطور که می بایست در عالَم بیرون محور همه تناسبات، «ولایت» باشد تا همه اجزاء و عناصر به هماهنگی رسیده و جایگاه و نقش خود را بخوبی یافته و به تعادل رسیده و عدل به تمام معنا محقق گردد، در سرزمین درون نیز لازم است که نفس انسان، نقش خلیفه الهی خود را بیابد و «ولایت» را در سرزمین وجودش حاکم گرداند و محور همه تناسبات درونش گردد و هر جزئی و عنصری و حرکتی و ... بر محور آن و متناسب با آن تنظیم و هماهنگ گردد و همه بر محور امام، موحد و خالص گردند و کفر و شرک از سرزمین درون ریشه کن شود و عدل (استقرار در جایگاه حقیقی) حاکم گردد، چه اینکه ریشه و اساس همه بیماریها و مشکلات جامعه درون نیز، وجود اولیای طاغوت و شرک و کفر است و تا کل بدن به اخلاص در تعبد و تولی به ولایت نرسد، تنزیه و طهارت و در نتیجه صحت و سلامت پیدا نمی کند. «لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا» ادامه 👇 @m_feghahat
(2از 3) 🔹به عبارت دیگر، مهمترین و اثرگذار ترین کاری که در رابطه با یک پدیده یا موضوع می توان انجام داد، مدیریت، هدایت و سرپرستی آن پدیده و موضوع است، در رابطه با بدن نیز مهمترین و اثرگذارترین مواجهه، مدیریت بدن خصوصاً سرپرستی اجزاء و عناصر و پدیده های درون بدن است و یک نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از تناسبات و قواعد و سنتهای جاری در عالم بیرون، در عالَم درون بدن نیز جاری و ساری است و می توان بسیاری از آموزه های وحیانی در رابطه با هدایت و اصلاح جامعه را تناظر سازی نموده و با اعمال ولایت و سرپرستی در عالم درون نیز به کار گرفت. مثلاً هجوم دشمن توسط ویروس بواسطه «نفوذ» ویروس در سلولهای بدن صورت می گیرد و ویروس مهاجم بدون این نفوذ امکان تکثیر و تخریب ندارند! و جالب اینکه این نفوذ ویروس در همه سلولها امکان پذیر نیست و در سلولهایی نفوذ می کنند که «آشنا» به آن ویروس باشند یا تناسباتی داشته باشند! و پس از نفوذ در برنامه و عملکرد آن سلول در جهت اهداف خود، اختلال ایجاد نموده و با خدمت گرفتن امکانات و ظرفیتهای درون سلول، شروع به تکثیر می نماید و پس از مدتی یا به آرامی مانند جوانه ای از سلول خارج می شوند و یا با متلاشی کردن سلول میزبان، خارج شده و تعداد زیادی ویروس همراه خود آزاد می کنند. همچنین گاهی دو ویروس با نفوذ در یک سلول و تبادل اطلاعات (اطلاعات ژنتیکی)، مکمل همدیگر شده و تقویت می یابند و ... و یا مثلاً سیستم ایمنی بدن وظیفه دارد که دشمن (عفونت) را در بدن شناسایی کرده و بواسطه علائمی (سیتوکین ها) به سلولهای رزمنده (سلولهای ایمنی و گلبولهای سفید) معرفی نماید تا آنها را نابود سازند لکن گاهی ویروسهای نفوذی، سیستم ایمنی را دچار خطای محاسباتی نموده و در معرفی دوست و دشمن اشتباه می کند و لذا سلولهای ایمنی به بافت های سالم نیز حمله می کند! 🔹در هنگام بیماری انسان ها اغلب تماشاچی رقابت و درگیری میان تیمی از قوای مدافع بدن و تیمی از مهاجمان هستند، یک تماشاچی تیم مورد علاقه اش را تشویق و برای پیروزی آن دعا می کند و حاضر نیست تفأل به شکست (تطیر) بزند ، یک بیمار نیز نهایتاً به طرفداری از بدنش، به صحت و سلامتی اش امید و برای درمان و عافیت، دعا و توسل داشته باشد، هرچند گاهی ممکن است با افکار و احساسات منفی و القاء یأس و ناامیدی و دیگر اقدامات نادرست، بدن و قوای درونی خودش را تضعیف نماید! به هرحال او در نقش یک تماشاچی بیش از این قدرتی ندارد و معمولاً از درون خودش غافل است و این رقابت و درگیری را با مشاهده آثارش دنبال می کند. اما همه سخن این است که انسان می تواند هوشمندانه از جایگاه تماشاچی به جایگاه مربی ارتقاء پیدا کند و در نقش یک مربی و رهبری مقتدر قوای درونی خود را تصور و در ارتباط فکری و ذهنی با آنها ، جبهه مقاومت را در سرزمین درونش در برابر هجوم بیگانه تدبیر و مدیریت و پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید و با افکار مثبت و القائات ذهنی و معنویات و توسلات و ادعیه و دیگر اقدامات، بصورت خودآگاه بدن و قوای درونی خود را تقویت و اصلاح و سازندگی را محقق نماید. برای واضح تر شدن این موضوع، لازم است در قالب مثالی توضیح داده شود؛ درون انسان حدود 30 تریلیون سلول وجود دارد که 200 نوع مختلف از جمله گلبولهای قرمز و سلولهای چربی، سلولهای پوست، سلولهای عصبی و ... را شامل می شوند. 80 درصد این سلولها را گلبولهای قرمز تشکیل می دهند که رقمی حدود 25 تریلیون می شود و با توجه به سرعت مرگ و میر این سلولها و تولد سلولهای جدید، درهر ثانیه 2 تا 3 میلیون گلبول قرمز تولید می شود، وظیفه گلبولهای قرمز تغذیه دیگر سلولها و انتقال اکسیژن و دفع دی اکسید کربن است، بخشی دیگر از سلولها را گلبولهای سفید تشکیل می دهند که نقش آنها دفاع در برابر هجوم میکروب ها، ویروسها و باکتریها و دیگر عوامل خارجی است، در واقع سیستم ایمنی بدن را تشکیل می دهند و با عوامل بیگانه مبارزه می کنند و انواع مختلفی با وظایف گوناگونی دارند. ادامه 👇 @m_feghahat
(3از 3) ... فرض کنید یک بیمار که در بستر بیماری از وضعیت نامناسب خود رنج می برد، به این مسئله توجه و عنایت پیدا کند که درون بدنش حدود 25 تریلیون سرباز (گلبول قرمز) برای تغذیه و ترمیم بدن دارد و حدود 50 میلیون سرباز مدافع و مبارز (گلبول سفید) دارد که این رقم به محض ورود میکروب تا چند برابر افزایش پیدا می کند. البته آشنایی و اشراف به دیگر اعضاء و جوارح درونی بدن و وظایف آنها از قبیل قلب و کبد و کلیه و ... قطعاً به گسترش سیطره فرمانروایی انسان بر عالم درونش کمک می کند و هرچقدر کم و کیف این سیطره و اشراف بیشتر و عمیق تر گردد، اراده و اختیار انسان در کنترل و مدیریت و هدایت قوای درونی اش در جهت جلب مصالح و دفع مفاسد توسعه می یابد. همچنین اگر به این باور برسد که می تواند با سلولهای بدنش به عنوان موجودات زنده هوشمند ارتباط برقرار کند و در نقش رهبری حکیم، آنها را در انجام وظایف خود پشتیبانی و حمایت و هدایت نماید. قطعاً وضعیت چنین کسی در مقایسه با شخص بیماری که در بستر بیماری تنها تماشاگر نزاع خیر و شر درونش بواسطه مشاهده علائم بیماری است، بسیار متفاوت است او می تواند نقش خودکنترلی داشته باشد و با درونش ارتباط بگیرد و با تمرکز قوای فکر و ذهن، نقش فعال خود را در بدنش احیاء نموده و اثرگذاری خود را در کنترل امور بدن به حداکثر برساند، او می بایست باورهای خودش را به مدد بگیرد و آموخته هایش را از بدن خود و آموزه های طبی در این رابطه را به کار گرفته و تسلط و اشراف خود را بر اعضاء و اجزاء بدنش کامل نماید و در نقش یک سلطان قدرتمند و تیزبین تلاش کند همه جریانات و اتفاقات درون خودش را به کنترل درآورده و در جهت اصلاح و رشد و پیشرفت مدیریت نماید. برای تحقق چنین فرایند مهمی تا حصول نتیجه می توان مراحل ذیل را در نظر گرفت: ... 🔹متن کامل را در فایل پیوست مطالعه فرمایید . @m_feghahat