چوب ها با هم متفاوتند؛ ...
چوب ممکن است خارهای خشک بیابان باشد، ممکن است فراوری شود و بشود کاغذ یا دستمال، ممکن است بازهم فراوری شود و نئوپانش کنند.
ممکن است چوب را خیس کنند و تا مدتی رطوبت داشته باشد و ممکن است شاخه تر و تازه یک ساقه گل یا یک نهال سبز باشد.
ممکن است دورریز های چوب های رنده شده باشد و ممکن است چوب مستحکم درخت گردو باشد.
ممکن هم هست به چوب روغن جلا زده باشیم تا دوام بیشتری پیدا کند. یا شاید در میان قطعه ای از آهن ضد زنگ گذاشته باشیم که از شر آتش در امان بماند...
اما...
اما هیچگاه چوب، از خطر آتش در امان نیست و اگر در معرض آتش باشد، دیر یا زود خواهدسوخت.
چه چوب بوته های خار بیابانی باشد که اصلا خلق شده اند برای سوختن و و چه چوب درخت گردو گردو...
چوب تا چوب است، خواهد سوخت؛ هرچند دیر و با مقاومت فراوان ولی خواهدسوخت. حتی اگر به آن روغن جلا هم بزنند و یا مرطوبش کنند، آتش انقدر شرارت آفرینی خواهد کرد که چوب را از بین خواهد برد.
#اندیشه
#داستان_چوبها
#قسمت_اول
@mhmm110
نوشته های من
چه چوب بوته های خار بیابانی باشد که اصلا خلق شده اند برای سوختن و و چه چوب درخت گردو گردو... چوب تا
اما چوب گردو؛ خیلی زحمت میخواهد که آتش بتواند او را با سرخی فریبنده خود، سست کند و به زانو بیفکند... ولی بالاخره بعد از کلی زحمت به این موفقیت خواهدرسید.
اگر چوب در حفاظی از فلزات مقاوم قرار گیرد، داغ میشود ولی نمیسوزد. در این شرایط، در محافظت و مصونیت است.
اگر توانستی با کیمیا، چوب را به آهن تبدیل کنی، آنوقت میتوانیم شاهد آن باشیم که دیگر چوب نمیسوزد؛ ولی تا چوب از هویت خود دست نکشیده باشد، سرانجامش آتش است...
هر چقدر که خود را با اشک و سحر، طراوت داده باشی...
هرچقدر که با زیارت و توسل، خود را جلا داده باشی...
هر چقدر که خود را در چله اشک نینوا، زلال کرده باشی...
هرچقدر که لباس نوکری و خدمت، بر تن کرده باشی و در نگاهها، در جمله سعاتمندان به نظر بیایی...
ولی ... بازهم انسانی؛ انسان، هویتاً خطاکار است، فراموش کار، محدود است، نیازمند است، در معرض آتش است، سرانجام به آتش کشیده میشود...
ولی...
#اندیشه
#داستان_چوبها
#قسمت_سوم
@mhmm110
نوشته های من
اما چوب گردو؛ خیلی زحمت میخواهد که آتش بتواند او را با سرخی فریبنده خود، سست کند و به زانو بیفکند...
اگر دست نیازت به خانه #حسین باشد، آنگاهست که زلالی اشکهایت، و طراوت سحرهایت، و جلای زیارتهایت، و لطافت اذکارت مؤثر شود و تو را به بارگاه خود بپذیرد.
تو... در این عالم چاره ای جز این سه راه نخواهی داشت؛ یا بسوزی، یا تغییر کنی.
اگر خود را به #قافله_حسین نرساندی،
اگر در هاله ای از نفاق، در دیدگان همه زیستی،
اگر عمر خود را پرکردی از ذکر و فکر و عزم،
اگر باغچه شبهای خود را با اشک فراق و اشک جذبه آبیاری کردی،
اگر روزهنگام، لباس جهاد بر تن کردی و در راه وطن و عیال و آینده، مال و جان و آبرو و شهرت دادی،
فرض کن #حسین نباشد؛ چه میشود؟ تو منبع اتصال همه برکتها و طراوتها و رشدها و حرکت ها و قربها را نداری...
خواهی سوخت... تو همان چوب تنهایی هستی که دیر یا زود در آغوش آتش خواهی سوخت. دست #حسین است که تو را نجات میدهد. دست حسین است که سحرهای زلالت را به صبح حضور میرساند. دست #حسین است که شمع فکرت را به #نور میرساند.
#اندیشه
#داستان_چوبها
#قسمت_آخر
@mhmm110