eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دعای روز هجدهم ماه رمضان 🏮 @masjed_gram
🌹پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 📍 أفضَلُ الإيمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ مَعَكَ حَيثُ ما كُنتَ؛ 📌 برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است. 📚 نهج الفصاحه, ص۲۲۹ 🌺 ✨🌺 @masjed_gram
💠آیا با شروع اذان مغرب افطار جایز است؟ ✨ ✨✨ @masjed_gram
جزء 18.mp3
8.76M
8️⃣1️⃣ (تحدیر) جزءهجدهم قرآن کریم ✨حجم 8.3 مگ 🎙قاری: احمد دباغ 🌘 🏮 @masjed_gram
🌹 راهکارهای زندگی موفق ⬅️جزء ۱۸ قرآن 🏮 @masjed_gram
💠۱۲ توصیۀ رهبر انقلاب برای استفاده بهتر از شب‌های قدر 🔹با آمادگی معنوی وارد شب قدر شوید. 🔹ساعات لیلةالقدر را مغتنم بشمارید. 🔹از رذائل مادی خود را دور کنید. 🔹بهترین اعمال در این شب، دعاست. 🔹به معانی دعاها توجه کنید. 🔹با خدا حرف بزنید. 🔹از خدای متعال عذرخواهی کنید. 🔹دلهایتان را با مقام والای امیر مؤمنان آشنا کنید. 🔹به ولیّ‌عصر، توجّه کنید. 🔹در آیات خلقت و سرنوشت انسان تأمّل کنید. 🔹برای مسائل کشور و مسلمین دعا کنید. 🔹حاجات خود و مؤمنان را از خدا بخواهید. 🏴 @masjed_gram
در همین گیر و دار ، یاد گذر نامه افغانستانی که داشتم افتادم.😞 قضیه بر می گشت به 13 سال پیش . من به اقتضای شغلم که تاسیسات بود سه بار حج عمره مشرف شده بودم . یکی از رفقای که با او به حج رفته بودم ، بهم گفت :( فالانی ! اگر گذرنامه غیر ایرانی داشته باشی ، سفارت عربستان راحت برای حج تمتع ویزا می ده .) 🙂 برای رفتن به حج تمتع بعد از ثبت نام حداقل باید 10 سال در نوبت قرار می گرفتی تا اسمت در بییاد ☺️. من برای حج تمتع ثبت نام کرده بودم ، اما معلوم نبود چه زمانی اسمم در بیاید خیلی هم آرزو داشتم به حج واجب بروم 😃. از آن دوستم پرسیدم :( چه جوریه ؟ چه کار باید بکنم ؟)🤔 گفت :( اگه میتونی یه گذرنامه افغانستانی ، عراقی ، چیزی جور کن ، من ویزاش رو برات میگیرم .) 😇 با یک کارگر افغانستانی به نام ( سید محمد) حدود 8 سال کار میکردم و او را خوب میشناختم 🙃. همان ایام کار تاسیسات و لوله کشی یک ساختمان چهار طبقه دستم بود . فردا صبح سر ساختمان به سید محمد گفتم :( سید محمد ! یه گذرنامه افغانستانی میخوام ، میتونی برام جور کنی ؟) 🤔گفت :(ها ! می تونم . پول بده برات جور کنم .) پرسیدم :( چقدر ؟) گفت :( صد هزار تومن بده با یه عکس ، برات ردیف میکنم .) 🙃❤️ شهید مدافع حرم مرتضی عطایی(ابو علی)💐 🕊🌹| @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ❗️ "دوستی با جنس مخالف" عصر یکی از روزها بود. 🌗 ابراهیم از سر کار به خانه می آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یه لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد که با دختری جوان مشغول صحبت بود. 🗣 پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت. 🚶 می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفته. 😥 چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا اون پسر خواست از دختر خداحافظی کنه ، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنهاست. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام و علیک کردن و دست دادن. 🤗 پسر ترسیده بود😥 اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. ☺️ قبل از این که دستش رو از دست اون جدا کنه با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت : ببین ، تو کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته ، من تو و خانوادت را کامل می شناسم ، تو اگر واقعاً این دختر می خوای من با پدرت صحبت می‌کنم که .... پسر پرید تو حرف ابراهیم و گفت : تو رو خدا به بابام چیزی نگو ، من اشتباه کردم ، غلط کردم ، ببخشید و...🙈 ابراهیم گفت: نه! منظورم رو نفهمیدی ، ببین ، پدرت خونه بزرگی رو داره ، تو هم که تو مغازه اون مشغول کار هستی ، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌کنم که ان شاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی ، دیگه چی میخوای ؟😃 جوان که سرش را پایین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه.😱 ابراهیم جواب داد: پدر با من ، حاجی را من میشناسم. آدم منطقی و خوبیه.✅ جوان هم گفت : نمی دونم چی بگم. بعد هم خداحافظی کرد و رفت.🚶 شب بعد از نماز 📿، ابراهیم تو مسجد با پدر اون جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اینکه اگه کسی شرایط ازدواج داشته باشه و همسر مناسبی پیدا کنه باید ازدواج کنه.❤️ در غیر این صورت اگر به حروم بیفته باید پیش خدا جوابگو باشه.👿 حالا این بزرگترها هستند که باید جوان ها رو تو این زمینه کمک کنند.💪 حاجی حرف های ابراهیم را تایید کرد اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخماش رفت تو هم.😠 💢 ابراهیم پرسید: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته ، اون هم تو این شرایط جامعه ، کار بدی کرده ؟ 🤔 حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فردای اون روز مادر ابراهیم با مادر اون جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... یک ماه از این قضیه گذشت ، ابراهیم وقتی از بازار بر می‌گشت شب بود.🌚 آخر کوچه چراغانی شده بود. 🎊🎉 لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بسته بود. رضایت به خاطر اینکه یک دوستی شیطانی را به پیوند الهی تبدیل کرده بود. 😇 این ازدواج هنوز هم پابرجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند.🌹 📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲» • مجموعه خاطرات و ، ص ۳۹ و ۴۰ و ۴۱ قرارگـــاه‌فرهنـــگۍبــاقــراݪــعـــلــــومـ 🌿eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
◼️اعمال شبهای قدر 🏴 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا