eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 از ‌شهدا مدد بگیرید... #پیام_معنوی 🌺 🌺🌺 @masjed_gram
#پوستر روز طبیعت •النَّظَرُ إلَی الخُضرَةِ نُشرَةٌ؛ نگاه كردن به سبزه موجب شادابی است. (نهج‌البلاغه، حکمت 400) #طبیعت 🌳 🌲🌴 @masjed_gram
#احکام 💠سیزده بدر... ✍نظر آیات خامنه ای و مکارم ✨ ✨✨ @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🔰فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به برود. وی می‌گفت، «مگر (ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد⁉️» با شنیدن این جمله، کردم. 🔰هنگام به علی اکبر(ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود😭 تا آن روز فقط پدر و پسر💕 را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیده‌ها را کردم. 🔰۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم😍 او و من نگاهش می‌کردم. پس از شهادت🌷 دوستانش می‌گفتند، محمدرضا گفته است، «من می‌دانستم پدر من را نظاره می‌کند 💥اما برگردم و با یک نگاه، عاطفه 💞 من را از مسیرم دور کند.» هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم❌ 🔰آن‌ها به کمین می‌خورند. با تعداد کمی از ، تعداد بسیاری از تکفیری‌ها👹 را نابود می‌کنند، اما به دلیل اتمام ، به رگبار گلوله💥 بسته می‌شوند و پیکر مطهرشان⚰ زیر آفتاب☀️ می‌ماند. 🔰در نهایت نیز آن منطقه در دست باقی مانده و پیکر پسرم در آن‌جا به یادگار می‌ماند و به آرزوی خود که 🌷 همچون مادرمان حضرت زهرا(س)❤️ بود، می‌رسد. 🔰چند روز پیش از از یک‌دیگر می‌خواهند که در حق هم‌دیگر دعا کنند🙏 و سپس از خود بگویند. نوبت محمدرضا که می‌شود، می‌گوید، دعا می‌کنم خدا من را کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم🌷» پسرم به خواسته خود می‌رسد. 🔰آخرین مرتبه که محمدرضا به امام حسین (ع)🕌 رفته بود، هنگام بازگشت از آن حضرت به دوست خود می‌گوید، «من مزد خود را از (ع) گرفتم😍 و امسال به خواسته خود می‌رسم👌» 🕊|🌹 @masjed_gram
❌زنان نامناسب برای ازدواج ۱-دختراني که شدیداً متکی و وابسته هستند؛ یک دختر وابسته، باید هرکاری را حتماً با کسی و یا غالباً با مادرش در میان بگذارد و سپس تصمیم بگیرد؛ حتی کارهای بسیار جزئی و پیش پا افتاده را.😕 چنین دختری دارای شخصیت مستقلی نیست و به قول معروف، ارادۀ کافی برای انجام کارهایش را ندارد. ۲- دخترانی که به و منال پدر می‌نازند؛ این دسته از دختران پولدار💰 گرچه می‌توانند زنان خوبی باشند ولی باید مراقب باشید که نزد آنها همه‌چیز در «پول» خلاصه نشود. ۳- دختران نمايشي و مُدپرست‌ها؛ دخترانی شديدا به دنبال توجه و مدپرستی هستند، باید دریافته باشند که دیگر مدپرستی؛ در خریدار چندانی ندارد. بخصوص اگر دختری بخواهد آن را به طلا و جواهرات💎 هم تسرّی دهد؛ آن وقت است که کار مشکل‌تر می‌شود. ۴- دختران بسيار و از خودراضی: یکی دیگر از خصوصیات زن خوب این است که لوس و خودخواه نباشد. معمولاً و البته نه هميشه دختران لوس، اغلب یا تک فرزند و یا تنها دختر خانواده هستند و بقیه پسرند، یا دختر ته تغاری خانواده هستند، و در نتیجه، اطرافیان برای این که به قول خودشان کمبود محبت آنها را جبران کرده باشند،( البته همه اين ها منوط به تربيت خانوادگي است). گاهی بیش از حد و به گونه‌ای غیرمتعارف به آنها محبت کرده‌اند. زندگی با دختر لوس بسیار مشکل است.😐 ادامه دارد.... 🌷🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃🌷 💍 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
همہ هسٺ آرزویـم ڪہ ببینـم از تـو رویـی 😍 دعاے امشب فراموش نشود❤️ 🎤 •🎙• @masjed_gram
📌 ❗️ 👇🏻🌸👇🏻🌸
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
📌 #مقصر_اصلی ❗️ 👇🏻🌸👇🏻🌸
💢می‌دونی وقتی مردی با یه خانم رو به‌ رو میشه اولین چیزی که در مورد اون خانم به ذهن💭 و دلش💓 خطور می‌کنه چیه؟؟ 👈 اون خانم 👉 ♻️در نتیجه به اون زن باعث تحریک غریزه جنسی اون مرد میشه ...💥 و چون مردای هوسباز واسه خانم‌های بدحجاب حرمت و احترام قائل نیستن، به راحتی به خودشون اجازه میدن اونها بشن و بهشون کنن ...⚡️😔 🔺اما مقصر اصلی این مزاحمت‌‌ و تعرض‌ها کیه؟؟ 💯غیر از اینه که خود اون خانمه که با رفتار و کردار غیرعفیفانه( و و ...) دیگران رو به ایجاد مزاحمت می‌کنه؟ ☝️به همین علت وقتی به مزاحم‌ها تذکر میدیم میگن: اگه خودش نمی‌خواست اینطوری بیرون نمیومد !😟 📖برگرفته از: «آسیب‌شناسی شخصیت و محبوبیت زن»، ص۳۰۹ مؤلف: محمدرضا کوهی قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_شصت_پنجم ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ به محض رسیدن کمیل بدون اینکه ماشین را خاموش کند
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ نفس عمیقی کشید و گفت: ـ میتونید از جاتون بلند بشید؟ سمانه سری تکان داد وآرام از جایش بلند شد،همراه کمیل به طرف ماشین رفتند،در را برایش باز کرد ،بعد سوار شدن در را بست وآرام گفت : ــ الان برمیگردم نگاه ترسان سمانه را دید و خودش را لعنت کرد،سریع به سمت امیرعلی که مشغو صحبت با گوشی بود رفت،امیرعلی تماس را قطع کرد و به طرفش برگشت: ــ جانم ــ امیرعلی من سمانه رو میبرم خونمون،تلفنی ازت گزارشو میگیرم،بیا هم برسونمت ــ نه ممنون داداش،خانمم خونه پدرشه ماشین بهاشه داره میاد دنبالم ــ حتما؟ ــ آره داداش ،تو هم آروم باش اون الان ترسیده، و از اینکه نمیتونه به کسی بگه یادر دودل کنه ،تنها امیدش تویی پس دعواش نکنی یا سرش داد نزن ــ برو بچه به من مشاوره میدی امیرعلی خندید و گفت ــ بروداداش ،معلومه ترسیده هی سرک میکشه ببینه کجایی کمیل ناراحت سری تکان داد و بعد از خداحافظی به طرف ماشین رفت. امیرعلی نگاهی به کمیل انداخت،می دانست این یک ساعت برایش چقدر عذاب آور بود،تا وقتی که به سمانه برسند شاهد تمام نگرانی ها و عصبانیت ها و فریاد هایش بود،درکش می کرد شرایط سختی برایش رقم خورده بود،با صدای بوقی نگاهش به ماشین سفیدش ،که نگار با لبخند پست فرمون نشسته بود،خودش را برای چند لحظه به جای کمیل تصور کرد،تصور اینکه نگارش،همسرش،اینطور به دست یه عده آسیب ببیند او را دیوانه می کرد ،استغفرالله زیر لب گفت و با لبخندی به سمت ماشین رفت. صدای جز گریه های آرام سمانه صدای دیگری به گوش نمی رسید،کمیل برای اینکه سمانه را برای حرف گوش ندادنش دعوا نکند فرمون را محکم بین دستانش فشرد،به خانه نزدیک شده بودن،ترجیح داد امشب را سمانه خانه شان بماند ــ زنگ بزنید به خاله بگید که امشب میمونید خونمون ــ اما .. ــ لطفا اینبار حرف گوش بدید لطفا سمانه سری تکان داد و گوشی را از کیفش بیرون اورد،ترک بزرگی بر اثر برخوردش به زمین روی صفحه افتاده بود،تماس های بی پاسخ زیادی از پدرش و محسن داشت،یادش رفته بود گوشی اش را بعد از کلاس از سایلنت خارج کند،شماره مادرش را گرفت ،بعد از چند تا بوق صدای نگران فرحناز خانم در گوشش پیچید ــ سلام مامان خوبم ــ... ــ خوبم باور کن،کمی کلاسم طول کشید ــ.... ــ الان با آقا کمیلم ــ... ــ با صغری داریم میریم خونه خاله ،امشبم میمونم خونشون ــ.... ــ میدونم شرمنده،تکرار نمیشه،سلامت باشی ــ .... ــ خداحافظ سمانه حس خوبی از اینکه به خانواده اش دروغ گفته ،نداشت،می دانست پدرش به خاطر اینکه آن ها را بی خبر گذاشته بود و اینگونه به خانه ی خاله سمیه رفته بازخواست میکند،اما این ها اصلا مهم نبود،الان او فقط کمی احساس آرامش و امنیت می خواست. به خانه رسیده بودند کمیل با ریموت در را باز کرد و وارد خانه شدند،سمانه در را باز کرد تا پیاده شود،که با صدای کمیل سرجایش می ماند. ــ میگی که داشتی میومدی خونمون تا مامان و صغری رو سوپرایز کنی که تو راه میبینمت اینطور میشه که باهم اومدیم. سمانه سری تکان داد و از ماشین پیاده شد،باهم به سمت خانه رفتند،با ورود سمانه به خانه، صغری جیغ بلندی کشید که سمیه خانم سراسیمه از آشپزخانه به طرفشان آمد اما با دیدن سمانه نفس راحتی کشید ،سمانه را در آغوش کشید و به صغری تشر زد: ــ چرا جیغ میزنی دختر * سمیه خانم برای سمانه و کمیل شام کشید ،بعد صرف شام سمانه و صغری شب بخیری گفتند و به اتاق رفتند،کمیل گوشی اش را برداشت و به حیاط رفت ،سریع شماره امیرعلی را گرفت که بعد از چند ثانیه صدای خسته ی امیرعلی را شنید: ــ الو ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram
💌 نیاز مادر برای نشاط روحی و مقام عالی معنوی #پیام_معنوی #خانه_داری(۲) 🌺 🍃🌺 @masjed_gram
💖درغارحرا گشوده شددفترنور 💙دادند ڪتاب نور بر رهبرنور ❤️شد بعثٺ والاے محمّد یعنے 💛گردید امین مڪہ پیغمبر نور #آغـاز_رسـالـٺ🎊🌸 #رسول_مهربانے_مبارڪ🌺✨ #عید_مبعث_مبارڪ 🎊🌸 #ویژه_پروفایل 🎉💚| @masjed_gram