#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔹از روزی كه او آمد، #اتفاقات عجيبی در اردوگاه #تخريب افتاد‼️
لباس های #نيروها كه خاكی بود و در كنار ساكهايشان قرار داشت، شبانه شسته می شد و #صبح روی طناب وسط اردوگاه خشك شده بود.👖👕
🔸ظرف #غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه های شب خود به خود #شسته می شد.
هر پوتيني كه شب #بيرون از چادر می ماند، صبح واكس خورده و #برّاق جلوی چادر قرار #داشت ...👞👞
🔹او كه از #همه كوچكتر و شوختر بود، وقتی اين اتفاقات #جالب را می ديد،می خنديد و می گفت: #بابا اين كيه كه شبها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف #غذا رامی شوره؟☺️
و گاهی می گفت : «#آقای زورو، لطف كنه و امشب لباسهای منم بشوره و پوتينهام رو هم #واكس بزنه»😅✋
🔸بعد از #عمليات، وقتی «علی قزلباش » شهيد شد، #يكی از بچه ها با گريه گفت: #بچه_ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی #گردان رو مسخره مي كرد...؟ زورو #خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی #نگم😭
#شهید_علی_قزلباش
#راوی_همرزم_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
همیشه می گفت #سرباز_امام_زمانم☺️ و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده، می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم👌.
حرف های #عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد.
محمدرضا می گفت چون #حضرت_آقـا فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ #قیدی نیاوردند که چطور کمک میکنیم، من به عنوان #پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم☺️ و آموزش های تکاوری و #تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم.✌️
میگفت شما فکر کن #امام_زمان(عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم😔؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان سرباز و #آماده💪که ایشان را خوشحال کند☺️؟
#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان
🕊|🌹 @masjed_gram