eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_بیست‌ودوم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💠 ب
🌸🍃 🍃 ❤️ •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💞 خدیجه اصرار کرد که بیا روزت رو بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی😒 قبول نکردم گفتم: می خوابم حالم خوب میشه.خدیجه که نگرانم شده برد گفت: میل خودته، اصلا به من چه! فردا که یه بچه عقب مونده به دنیا آوردی، میگی کاش به حرف خدیجه گوش داده بودم. 💠 اینو که گفت توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نکردم. ته دلم میگفتم اگه روزم رو بخورم، بچم بی دین و ایمان میشه. 🔵 وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پام به لرزه افتاد😥 خدیجه چادر سر کرد تا بره صمد رو خبر کنه، گفتم به صمد نگو! هول میکنه، باشه میخورم، اما به یه شرط.👌☝️ ✳️ خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود گفت: چه شرطی؟ گفتم: تو هم باید روزت رو بخوری! 🔆 خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد.😲 چشاش از تعجب گرد شده بود😳 گفت تو حالت خرابه، من چرا باید روزم رو بخورم؟😕 گفتم من کاری ندارم، یا باهم روزمون رو می شکنیم، یا منم چیزی نمیخورم.🤐 💯 خدیجه اول این پا و اون پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید.تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود.😨🤕🤒😷 خدیجه دوید، دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد.نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به مشامم خورد دست پام بی حس شد و دلم ضعف رفت. 🌯لقمه ای جلو دهانم گرفت.سرم رو کشیدم عقب و گفتم نه اول تو بخور. خدیجه کفری شده بود😤 جیغ زد سرم. گفت این چه بساطیه ای بابا... تو حامله ای داری میمیری، من روزم رو بشکنم؟😒 گریه ام گرفته بود😭گفتم: خدیجه جان من تو رو بخدا بخور. بخاطر من😥 خدیجه یه دفعه لقمه رو گذاشت دهنش و گفت خیالت راحت شد؟ حالا می خوری؟! دست و پام میلرزید! با دیدن خدیجه شیر شدم، تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول رو خوردم، بعد هم لقمه های بعدی😋 وقتی حسابی سیر شدم و جون به دست و پام افتاد به خدیجه نگاه کردم👀 او هم بمن👁 لب هایمان از چربی نیمرو برق میزد. 🌷 گفتم الان اگه کسی مارو ببینه میفهمه که روزمون رو خوردیم. اول خدیجه لب هاش رو با دستک چادرش پاک کرد و بعد من! ولی هر چی اونو می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد☹️ چاره ای نبود‌، کمی از گچ دیوار رو کندیم و کشیدیم رو لبامون. بعد با چادر پاکش کردیم، فکر خوبی بود هیچکس نفهمید که روزمون رو خوردیم☹️🙄 ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• هر شب در ڪانال☺️👇🏻 📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚