#خاطرات_شهدا
سنم كم بود، گذاشتندم بیسيمچی
بيسيمچی #ناصر_كاظمی كه فرماندهی تيپ بود.
چند روزی از عمليات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابيده بودم. رسيديم به تپهای 🏜كه بچههای خودمان آنجا بودند. #كاظمي داشت با آنها احوالپرسي ميكرد كه من همانجا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.😴
وقتی بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه 🕐بيشتر نخوابيدهام، ولی آنجا كلی تغيير كرده بود
يكی از بچهها آمد و گفت: «برو نمازهای قضايت را بخوان.»
اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حالیام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيدهام 😱
توی تمام اين مدت خودش بی سيم📞 را برداشته بود و حرف می زد.
#شهید_ناصر_کاظمی
🕊|🌹 @masjed_gram