eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
719 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
💌چه کسانی جذب حق نمی شوند؟ #پیام_معنوی 🌺 🌺🌺 @masjed_gram
🌹رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: حُرمَةُ الجارِ عَلَی الجارِ کَحُرمَةِ اُمِّه؛ رعایت حرمت همسایه مانند احترام مادر لازم است. 📚 كافى(ط-الاسلامیه)، ج ۲، ص ۶۶۶ 🌺 ✨🌺 @masjed_gram
#احکام 💠خلوت کردن زن و مرد نامحرم... ✍نظر آیت الله مکارم ✨ ✨✨ @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🖇ازدواج_به_سبک_شهدا در دومین دیدار‌مان به من گفت دوست دارم مثل همسر شهید تجلایی برای من در لحظه عقد از خداوند شهادت بخواهی. شهادت صحبت همیشگی ما بود از جلسه اول خواستگاری تا لحظه آخری ڪه با هم بودیم در مورد شهادتش و تنها ماندن من حرف بود. هریه من یك حج بود ڪه تصمیم گرفتیم نرویم تا نابودی آل‌سعود بعد ۱۴ سڪه به نیت ۱۴ معصوم. در اولین روز از رجب عقد كردیم و در ۲۱ مرداد ۹۲ بعد از ۱۴ ماه زندگی‌مان را آغاز ڪردیم سر سفره عقد چند باری در گوشم گفت ڪه آرزویم یادت نرود، دعا ڪن شهید بشوم و برایم سخت بود ڪه این دعا را بڪنم. هرچند خودم را قانع ڪرده بودم ڪه شهادت بهترین نوع ترك دنیاست و تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی نمی‌افتد فردای روز عقد ڪه پنج‌شنبه بود رفتیم گلزار شهدای تبریز، آنجا با خودم كلنجار می‌رفتم ڪه برایش بخواهم یا نه؟ بعد با خودم گفتم الان ڪه بین این مزارها راه می‌روم اگر شهیدی هم‌ اسم صادقم دیدم مصرانه برایش شهادت بخواهم دقیقاً در همین فكر بودم كه روبه‌رویم شهیدی هم‌ اسم صادق دیدم. نشستم و فاتحه‌ای خواندم و گریه ڪردم. 🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #نشر_گناه 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
آیا بیان کردن گناهی که ازش اگاه شدیم، برای دیگران باعث جلوگیری از اون گناه میشه؟ درخیلی موارد، نه❌ حتی ممکنه باعث نشر گناه ،عادی شدن گناه ویا ایجاد سیاه نمایی،وبقول امروزیها،انرژی منفی وبه تبع آن ناامیدی درمومنین بشه😔😢😞 💥البته درمواردی به جهت اگاه سازی مردم وهشدار و بیدارباش، لازمه❗️ اما ، بطور کلی 👎 ⛔️ صحنه های گناه ،مثلا؛ کشف حجاب رو نباید مثل فیلم سینمایی برای دیگران تعریف کرد❌ بلکه باید با گناه مبارزه کرد✔️ و بهترین راه مبارزه با گناه، امربمعروف مستقیم و یا اطلاع به مقامات مربوطه است🚨 قرارگـــاه‌فرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ 🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
💌 بهترین عامل برای اکتساب بصیرت #پیام_معنوی 🌸 🍃🌸 @masjed_gram
🌹امام على عليه السلام: در فريب آرزوها، عمرها به پايان مى رسد في غُرورِ الآمالِ انقِضاءُ الآجالِ 📚غررالحكم حدیث6471 🌺 ✨🌺 @masjed_gram
#احکام 💠رها کردن ذکر قنوت برای رسیدن به... ✍نظر آیت الله خامنه‌ای ✨ ✨✨ @masjed_gram
#انتخاب_همسر 💠خانواده را هم ببینید! 👪 "من می خوام با خودش ازدواج کنم، نه خانوادش" ❌این استدلال درست نیست! بخش عمده ای از زندگی مشترک شما در آینده متأثر از طرز تفکر، عقاید و رفتار خانواده همسر شما خواهد بود، و شما مدام با آنها در ارتباط هستید و نمی توانید رابطه با آنها را دستکاری، کم و زیاد کنید. در نتیجه نمی توان در انتخاب شریک زندگی خانواده را جزئی مستقل و جدا از همسر دانست. 🌸🍃❤️🌺🌷🌺❤️🍃🌸 💍 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_سی_هشت ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ باورم نمیشه یاسر دستش را بر شانه اش گذاشت
﴾﷽﴿ ❤️ ❂○° °○❂ ــ چرا خبرم نکردید؟ ــ سردار اینو از ما خواست کمیل ناراحت چشمانش را بست و پرسید: ــ الان حال سردار چطوره؟ یاسر آهی کشید و گفت: ــ بهتره،اوردنش بخش. ــ کی مرخصش میکنن ــ چون گلوله نزدیک قلبش بوده،یه چند روز باید بستری بشه کمیل سری تکون داد. ــ اول قرار بود تو هم تو این عملیات باشی،اما وقتی سردار دید با دیدن همسرت اینجوری آشفته شدی،نظرش عوض شد،از شدت خطر این عملیات خبردار بود و نگران بود که اتفاقی برای تو بیفته،برای همین از من خواست سرتو گرم کنم . ــ سمانه هم بهترین گزینه بود؟درسته؟تو دیگه چرا یاسر. ــ به روح مادرم قسم کمیل مجبور بودم،سردار میدونست به محض دستگیری تیمور ،ادماش میان سراغ خانوادت ،اونا خبردار شده بودن که تو زنده ای. ــ خانوادم؟ ــ اوه ما هم از سرهنگ کمک خواستیم کمیل با تعجب پرسید: ــ دایی محمد!! ــ آره،همه چیزو براش توضیح دادیم و ازش خواستیم که مادرتو به خانه اش ببه و ازش محافظت کنه،و خانومتو پیش خودت نگه داشتیم. کمیل سرش را میان دستانش فشرد،دستان یاسر بر شانه هایش نشست. ــ الان همه از زنده بودن تو خبر دارن کمیل،از سرهنگ خواستیم قبل از اینکه بری خونتون،سرهنگ بقیه رو آماده کنه . کمیل با چشمانی پرا از تشکر به یاسر نگاهی انداخت و گفت: ــ ممنونم داداش ــ کاری نکردم ،یه روز تو هم این کارارو برام میکنی و بلند خندید. کمیل لبخند تلخی زد و گفت: ــ امیدوارم هیچوقت از خانوادت دور نشی،چون خیلی سخته خیلی یاسر از جایش بلند شد لبخندی زد و گفت: ــ من برم دیگه،سردار گفت که یک هفته با خانوادت باش،بعد باید بیای سرکار،البته دیگه به خاطر این اتفاقات و باخبر شدن همه از کارت نمیتونی تو وزارت بمونی،از هفته ی بعد همکار دایی جونت میشی هر دو خندیدن.یاسر از اینکه توانسته بود موضوع را عوض کند خوشحال شد. ــ من دارم میرم سردارو ببینم ،میای؟ ــ اره بریم ✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری --------------------------------------------------- 😉 هر شب از ڪانال☺️👇🏻 📚❤️| @masjed_gram