eitaa logo
مرصاد(مهدویت)
314 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
6هزار ویدیو
16 فایل
السَّلاَمُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ #موسسه_فرهنگی_مذهبی_مرصاد باگرایش تربیتی و مهدویت #رسمی روبیکا RUBIKA.IR/M___MERSAD ایتا EITAA.IR/M_MERSAD ادمین: @ya_vasi
مشاهده در ایتا
دانلود
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷سردار شهید سلیمانی: ✅ دفاع مقدس نمونه‌ ی زیبایی از است.
میگـفت‌؛هرڪـسی‌روز؎³مـرتـبہ خطـاب‌بـه‌حضـرت‌مهـدی(عج)بـگه: ﴿بابـی‌انـتَ‌وامےیاابـاصـالح‌المهـدے‌‌﴾ حضـرت‌یجـور‌خاصے‌‌‌براش‌دعـامیـکنن...𐇵💛!
4.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷صدای اسماعیل هنیئه را می شنوید: 🔵اعلام می‌کنم فرمانده شهید، سلیمانی که همه زندگی خود را در حمایت از فلسطین به سر برد و در راس فرماندهی نیروی قدس بود، اعلام می‌کنم او این فرمانده بزرگ شهید قدس است.
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از امداد و عنایت خاص حضرت زهرا سلام الله علیها به رزمندگان اسلام در پیروزی بر اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه 🏷 (سلام الله علیها)
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قاف الف سین میم تورو کشتن چون از فردا میترسن...💔
🌷🕊 🔺دستخط سردار حاج قاسم سلیمانی: آه وقتی بوسه‌ی انفجار همه وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این منظره را دوست دارم. خدایا ۳۰ سال برای این لحظه مبارزه کرده‌ام، با همه رقبای عشق درافتاده‌ام و ده‌ها زخم برداشته‌ام...
🔻مادر شهیده فائزه رحیمی: "چادراتون رو محکم‌تر سر کنید تا دشمنان ببینند و بمیرند" 🔹مادر شهیده در سالروز ننگین اعلام کشف از طرف رضاخان، تیرخلاص را به دشمنان زد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چیزی که همیشه از آن فراری بود... 🎙حجت الاسلام راجی
♨️سردارِ خانواده دوست.... 🔹از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی! حال بچه‌ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیت‌های مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوه‌ها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچه‌ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلو‌ها به مطب آمدند. 🔹آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغ‌تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم. سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوه‌ها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد. منتظر می‌مانیم تا نوبتمان بشود. من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند. سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلو‌ها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم. 🔹روزیِ من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیه‌ای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید. انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمی‌دانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.» ✍دکتر محمد ترکمن، فوق تخصص اطفال