#مسابقه_روایتگری_اربعین #عکاسی اقای علی جوان بخت ازنهبندان

#مسابقه_روایتگری_اربعین #عکاسی خانم سیده مریم افضلی ازروستای بهارمشهدمقدس

#مسابقه_روایتگری_اربعین #عکاسی خانم سیده مریم افضلی ازروستای بهارمشهدمقدس

#مسابقه_روایتگری_اربعین #عکاسی خانم سمیراقاینی ازخراسان رضوی

#مسابقه_روایتگری_اربعین #عکاسی خانم سمیراقاینی ازخراسان رضوی

#مسابقه_روایتگری_اربعین #فیلم سمیرا قاینی ازخراسان رضوی

#مسابقه_روایتگری_اربعین #فیلم_روایت آقای خلیلی ازورامین #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد

#مسابقه_روایتگری_اربعین #فیلم_روایت خانم محدثه حسینی ازارومیه #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد

#مسابقه_روایتگری_اربعین #فیلم خانم نگاری ازمشهدمقدس #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد

#مسابقه_روایتگری_اربعین #پادکست اقای سعید غزنوی ازکاشان #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد

#مسابقه_روایتگری_اربعین #پادکست اقای سعید غزنوی ازکاشان #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد

#مسابقه #دلنوشته مسلم، کوفه را که به هم ریخت، حماسه کربلا آغاز شد. مسلم سلامت کوفه را سنجیده بود و میزان مروتشان را. و آفت زور و زر را در استخوان و جان کوفیان دیده بود.کوفه ای که کاغذی بود و آب، برد آبرویش را. کوفه ای که دیگر باران را به چشم هایش ندید. کوفه ای که چاه هایش خشکیدند. کوفه ای که دیگر خرماهایش بوی دستان " علی " را نداشتند. کوفه ای که مرد نبود. اما حسین نهال آزادگی آورد و در خاک داغ کربلا کاشت و با خونش این نهال را آبیاری کرد. حسین جان! شعار تو اول هدایت بود و بعد حماسه، دشمن از سی هزار شهر، به جنگ با تو آمد، و تو سی هزار دست بی جواب به سمتشان بردی. در آخر، هفتاد و دو بار پهلویت شکست. تو تسبیح مادرت بودی، که ظهر روز دهم دانه دانه شدی. در علقمه، حماسه آب و آینه بود. عباس! تو آخرین ذخیره ی حسین بودی و باید سلامت می ماندی تو با دستهایت حماسه ای ساختی به وسعت چشمهایت. سوار اسب،  به سمت فرات تشنه تاختی، به آب و آتش زدی و تحریم فرات را شکستی. فرات را،  جام، جام درون مشک خودت جا کردی، اما در راه خیمه، جام ها افتادند و شکستند و جان تو هم. و جان تو هم. عباس تو باید سلامت می ماندی تو آخرین ذخیره ی حسین بودی. و تو زینب! با چشم هایت، حماسه ای دیدی تماشایی، زیباتر از بهشت. از کربلا تا شام، کلاس حماسه تو بر پا بود. خیمه ها می سوخت، اما کلاس حماسه تو لحظه ای تعطیل نشد اربعین است باران، کاسه به دست آمده به پابوس عباس. فرات جوشان است، اما کوفه همچنان در خواب. کوفه را بیدار کنید تا آبی به صورتش بزند. و من، ایستاده ام در " بین الحرمین " ،به پرچم سرخ گنبد که نگاه می کنم، از یک چشمم " حسین " و از چشم دیگرم " عباس " می چکد این نهال تنومند سرود فتح و ظفر میخواند به عباس و قاسم این خبر را برسانید که آب را به روی غزه بسته اند و آتش را باز کرده اند علمداری مثل عباس می خواهد که رجز بخواند و علمداری مانند قاسم که گره های کور را باز کند حتی زیتون ها به فرمان قاسم عمل می کنند و به مدد غیب غاصب کشی راه می اندازند. به راستی راه قدس مستقیم از کربلا می گذرد... محسن کلهر #مسابقه_روایتگری_اربعین #دلنوشته #کارگروه_رسانه #گروه_جهادی_تبلیغی_مرصاد