eitaa logo
عجم علوی | مهدی مولایی
1.7هزار دنبال‌کننده
62 عکس
4 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مهدی مولایی برای حذف‌نام از پای نوشته‌ها، رضایت ندارم! کانال تلگرام: https://t.me/m_molaie110 امر مهمی اگر بود: @mahdimola110
مشاهده در ایتا
دانلود
«خیمه‌ات سوخت، دلم سوخت؛ همه عالم سوخت!» یادداشت صبح امروز روزنامه جوان. https://www.javanonline.ir/fa/news/1257575
رویشان نمی‌شود تئوریسین‌های کفر را تمجید کنند، تئوریسین‌های مقاومت را تخریب می‌کنند. پایه‌های نظامی مقاومت را در بیروت و ضاحیه می‌زنند؛ پایه‌های تئوریک مقاومت را در «هم‌میهن» و «سازندگی»!
چندسال قبل که تلوزیون‌های صهیونیستی مارش پیروزی نواختند و خانه ویران شده یحیی را نشان دادند که تلّی از آوار بود و خبر ترور موفق او را روی پخش ویژه بردند، یحیی یک ساعت بعد به خانه ویران شده‌اش برگشت و روی مبل شکسته‌ای نشست و با لبخندی تحقیرآمیز، گوشه لب کج کرد و عکس یادگاری گرفت. من آن روز شیفته شجاعت یحیی شدم. او لاتی را تا درجه آخرش پر کرده بود. بعدها که یک عکس هالیوودی مردانه‌ هم از او منتشر شد که دست روی کلت کمری‌اش برده بود و داشت بیرونش میکشید، انگار ابرمرد خیالی ایام نوجوانی را در واقعیت دیده بودم. چقدر اسطوره‌ای بود. نمیشد حتی توی چشم‌هاش نگاه کنی. یحیی شاید کسی بود که بیشترین خبرهای جعلی درباره ترور او منتشر شد. اسرائیلی‌ها در له‌له یافتن اثری از او، بارها شایعه ترورش را مطرح می‌کردند تا بلکه از رصد واکنش‌ها، چیزی دست‌گیرشان شود. او رسما نامرئی بود. فلسطینی‌ها می‌گویند یحیی حتی سایه نداشت. می‌گویند از دیوارها می‌گذشت. تو بگو روح بود. پشت ابرمردان همیشه افسانه می‌سرایند. ابرقهرمان پسر‌های فلسطینی. شیرمرد پچ‌پچه‌های دخترکان غزه. امّید مردان و زنان جنگ‌زده. دلشان گرم بود به تونل‌های زیر پایشان که یحیی از آنجا می‌گذرد. حالا می‌گویند روح فلسطینی، ابرمرد نامرئی غزه، نه در پستوی تونل‌ها، که روی زمین شهید شده. نزدیک تانک‌های اسرائیلی. لباس رزم بر تن. خشاب بسته بر فانوسقه. چفیه بر شانه. سلاح بر کف. حالا جوان‌های فلسطینی پشت‌به‌پشت سیگار می‌سوزانند و به یک‌جا خیره می‌شوند و می‌گویند یحیی با مرگش پله آخر لاتی را هم برداشت. باز تحقیرشان کرد. که من روی زمین بودم. بین نیروهای تحت‌امرم. و نیم‌خیز، سلاح بر دوش توی پس‌کوچه‌ها می‌دویدم. شما کجایید؟ یحیی تحقیرکننده بزرگ‌شد. تحقیرکننده زندگی‌کرد و تحقیرکننده رفت. ما قصه یحیی را سال‌ها برای بچه‌هایمان تعریف خواهیم کرد. «مهدی مولایی»
قصه یحیی.mp3
4.48M
ما قصه یحیی را سال ها برای بچه‌هایمان تعریف خواهیم کرد.. 📝 نویسنده: مهدی مولایی 🎙 گوینده: زینب رضوی 📻 @Radioz_Ir 🇮🇷 @irsto_ir صدای 👆
عجم علوی | مهدی مولایی
ما قصه یحیی را سال ها برای بچه‌هایمان تعریف خواهیم کرد.. #یحیی_سنوار #مقاومت #یحیی_السنوار #رادیوز
دانش‌‌آموزهای خلاق و فعال قم، خودجوش و دلسوزانه بقدر امکانات و توان خودشون پشت مقاومت ایستادن و فعالیت می‌کنن. خوشحالم برای این نسل و امیدوارم که نسل بزرگترها هم آماده نقش‌آفرینی‌ به اندازه امکانات خودشون بشن ان شاءالله.
نمیدانم هیچ‌وقت روضه شنیده بودی یا نه یحیی. هیچ‌وقت در آن ۲۳ سال حبس، با شیعه‌ای هم‌بند بوده‌ای که شبانه توی گوشت روضه پچ‌پچ کند یا نه. یا در روزهای سخت مبارزه فرصت و امکان شنیدن روضه‌ای برایت فراهم شد یا نه. این تنها در مقتل خویش نشستن؛ این خاک‌آلودگی، این خون‌آلود ولی مقتدرانه به دشمن نگاه کردن، در فکر بی‌پناهی خانواده بودن، این تکیه بر تکه‌ای چوب زدن و این هلهله سپاهی مجهز و مست بر سر پیکر مردی نیم‌لخت و تنها، فرداً وحیداً، ما را به یاد روضه می‌اندازد. روضه میدانی چیست یحیی؟ به ما گفته‌اند هرچه دیدید یاد روضه کنید. ذبح گوسفند حتی. تو آن روز، روضه بودی یحیی. می‌گویند ابتدای کودکی‌ات، «پناهجو» بوده‌ای، بعد «سرباز» شده‌ای، بعد «اسیر» شده‌ای، و بعد «رهبر». دیگران می‌گویند تو حالا بعد از رهبری، اسطوره شده‌ای. چگوارا شده‌ای. سوپرمن شده‌ای. من اما این نگاه لعنتی دنیا زده و این تحلیل مادی را دوست‌ندارم. اسطوره شدن برای ماها نیست. اسطوره‌‌ها این‌دنیایی‌اند. تا ابد اینجا ماندگارند. افتخارشان هم این است که تا ابد اینجا ماندگار شده‌اند. مجاهدان موحد اما، در آخرین مقصدشان و در آخرین نمود این‌دنیایی‌شان، بالاخره «روضه» می‌شوند. خدا صحنه را چینش می‌کند، عوامل را به‌خط می‌کند، نفس‌ها را حبس و نگاه‌ها را خیره میکند تا در واپسین لحظات حیات یک مجاهد، او را روضه کند. او را ذره‌ای شبیه به محبوب‌ترین بنده‌اش کند. مجاهدان حق، روضه می‌شوند. در پشت فرودگاه بغداد، یا کوهپایه‌های مه‌آلود ورزقان، یا طبقه زیرین ساختمانی در ضاحیه یا حالا در ساختمان نیم‌خرابه‌ متروکه‌ای در غزه. رمز ماندگاری شما، اسطوره‌شدن نیست. روضه‌شدن است. که برای روضه حرارتی در قلوب مردم است که هرگز سرد نمی‌شود. ما اینجاییم؛ و تو سلام ما را به اولین روضه زخمی تاریخ برسان. آقای سنوار. «مهدی مولایی»
در ایران، جمعیت میلیونی در پرتهدید ترین زمان و مکان شانه‌به‌شانه هم می‌ایستند و پشت امام خود «اللهم‌انصرالاسلام‌والمسلمین» زمزمه می‌کنند؛ زنان گوشواره‌هاشان را باز میکنند و توی پاکت می‌گذارند و رویش می‌نویسند «برسد به دست حزب‌الله»؛ مردان خانه‌هاشان را می‌فروشند، ماشین‌شان را آگهی می‌کنند و عایدی محصولات کشاورزی‌شان را صرف مقاومت می‌کنند. هرکه هرچه دارد وسط آورده؛ همزمان اما در مصر _ کشور دیوار به دیوار غزه_ که مدعی مهد قرآن جهان اسلام است کنسرت صدهزار نفری برگزار می‌کنند و صدای موسیقی را تا آنجایی بالا می‌برند که صدای استغاثه فلسطین را نشنوند. و همزمان در عربستان، مدعی زعامت جهان‌ اسلام و حرمین، هفته مد ریاض را برگزار می‌کنند و مدل‌های لخت‌وعور اروپایی را برای رژه فحشا به‌خط می‌کنند و آب از لب‌و‌لوچه شهروندان عشرت‌طلب‌شان آویزان می‌کنند. امروز اسلام علاوه بر حاکمان بی‌غیرت، از تعداد زیادی ملت‌های بی‌غیرت هم رنج می‌برد. امام( ره) به درستی فرموده بود که: «من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على مى‌باشند.»
بلندپروازها مراقب بال‌وپرشان باشند! یادداشت صبح امروز روزنامه جوان درباره جزایر سه‌گانه و زیاده‌گویی خرده‌کشورهای عربی https://www.javanonline.ir/005HYo
شهامت ملی و شوخی‌های مجازی برای تحقیر اقدام رژیم‌صهیونیستی در افزایش اعتماد‌بنفس و حفظ روحیه اجتماع فوق‌العاده موثر است. جامعه ایرانی شجاع‌تر و شوخ‌تر از این حرف‌هاست. اما بنظر باید به این مسئله توجه داشت که تقلیل و کوچک‌نمایی واقعه، به‌عنوان مخدّر رسانه‌ای باعث انفعال و بی‌واکنشی نشود. دیشب برای نخستین‌بار در تاریخ، حریم‌هوایی پایتخت ایران مستقیما توسط اسرائیل نقض شده و او رسماً این اقدام را بر عهده گرفته. خط قرمز بسیار مهمی نقض شده. متخصصان می‌گویند مخابره پالس انفعال و تقلیل‌نمایی به رژیم، ممکن است باعث تکرار وسیع‌تر چنین اقداماتی شود. شاید خوب باشد که درکنار ادامه شوخی‌ها و تحقیر هیمنه کفر، شهامت ملی در شبکه‌های احتماعی، منجر به مطالبه پاسخی دندان‌شکن و بزرگ به رژیم شود؛ تا هرگز خیال تکرار و توسیع چنین اقدامات گستاخانه‌ای را در سر نپروراند. نه‌شتاب‌زده‌ایم نه تعلل میکنیم! «مهدی مولایی»
در عصر خلافت حضرت امیرالمؤمنین _علیه‌السلام_ عده‌ای از دشمنان تحرکات ظاهراً کوچک و جزئی در راستای ضربه به پایه‌های نظام اسلامی و سلب امنیت جامعه انجام دادند. از جمله‌ اینکه سرکشی‌ها و طغیان‌هایی در بصره ترتیب دادند و نهایتا با حملاتی خرد و کوچک به دارالاماره، به جناب عثمان‌بن‌حنیف _ از اصحاب نزدیک حضرت و والی بصره_ تعرض کردند. برخی با کوچک‌نمایی و تقلیل‌گرایی واقعه، گفتند الحمدلله جناب والی‌بصره جراحت‌های کوچکی برداشته‌اند و زنده‌اند. اقدام کوچکی بوده؛ نیاز به پاسخ وسیع و کوبنده نیست. حضرت _ علیه‌السلام _ اما ظاهر شدن اقدامات کوچک را نشانه‌ای بر دشمنی و عداوت بزرگ دانستند و همراه لشکری بزرگ به بصره رفتند و طی پاسخی کوبنده، جنگ جمل به وقوع پیوست. و آقای ما _ روحی فداه _ بر فراز منبر نشست و فرمود که: « به خدا سوگند من هم چون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه‌اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین او است، غافلگیرش کند!» «مهدی مولایی»
حالا که سایه موشک‌های استکبار بر آسمان تهران افتاده، شاید تئوریسین‌های تسلیم، معنای این گزاره را بهتر درک کنند که «صلح پایدار، از بستر یک جهاد پایدار می‌گذرد»!
دستکش‌ مخملی، روی پنجه‌های چدنی اسرائیل! یادداشت صبح امروز روزنامه جوان. درباره برادرخواندگی ملت‌های ایران و اسرائیل! https://www.javanonline.ir/fa/news/1260628
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | پاسخ تبیینی آیت‌الله میرباقری به یک شُبهه 💥 سخن بنده همان ادبیات فقهای ما دربارۀ مرز استقامت و فداکاری برای دفاع از کیان اسلام و نبی‌اکرم(ص) بود. ابداً سخن از آغاز به جنگ و کشتن دیگران نبود. جان انسان‌ها عزیز است و ما حتی یک نفر را هم حق نداریم از بین ببریم. @mirbaqeri_resane
بین رهبران کشورها و سیاستمداران جهانی، فقط عده کمی از بزرگترین‌ها، سابقه معرفی کتاب‌هایی به ملت خود را دارند؛ و از این بین آقای باراک اوباما و آیت‌الله خامنه‌ای تقریبا تنها کسانی هستند که علی‌الدوام و بصورت دائمی عادت به معرفی و توصیه کتاب‌ها دارند. آقای اوباما از سال ۲٠۱۷ بصورت سالانه و پیش از عید سال نو، یک لیست کوتاه از کتاب‌های مورد علاقه‌اش منتشر می‌کند. آیت‌الله‌ خامنه‌ای اما بیش از چهل سال است که نه بصورت سالانه بلکه چند نوبت در سال، در خلال سخنرانی‌های عمومی، بازدید از نمایشگاه کتاب یا از طریق تقریظ‌نویسی بر کتب، دائما کتاب‌های خوب و مفیدی را به ملت خود معرفی و مطالعه آن را توصیه می‌کنند. امروز _ درحالیکه فقط دو هفته از انتشار تقریظ رهبری بر کتابی گذشته_ دوباره تقریظ دیگری از ایشان بر یک کتاب ششصد صفحه‌ای با محوریت تاریخ‌معاصر منتشر شد. کتاب «ایستگاه خیابان روزولت» درباره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا. در کنار تمام دغدغه‌ها، فراموش نکنیم که کتب معرفی‌شده توسط آقا را در فهرست مطالعاتی خود بگنجانیم.
اذان بگو؛ به گوش درگهواره خفتگانی که وقتی بزرگ شوند، اسرائیل فقط درسی در کتاب‌های تاریخ است. الله اکبر بخوان؛ بگو خدا بزرگتر است؛ از همه قدرت‌ها و سامانه‌های اجاره‌ای استکبار. بگو خدا یکیست. و اراده‌کرده که امروز تمام فرعون‌های مدعی خداوندگاری را غرق کند. بگو محمد، رسول حق است؛ و زود این را به‌نقش‌ پرچم‌های سپاهت، بر تارک عالم، بلند خواهی کرد. اذان بگو؛ که جهان تشنه تکبیر مردان حق است. الله اکبر!
عرفت‌ الله تعالی بفسخ العزائم. نقل بعضی مورخّین است که وقتی بعد از منتصر عباسی، المستعصم_ لعنه‌الله_ به خلافت رسید، رعب و ترس به دل بعضی عوام شیعه افتاد؛ که بین پسران منتصر، او بیش از دیگران با شیعه دشمنی دارد. به فرمان او، شیعه را بر فراز منبرها لعن می‌کردند و او باعث قتل‌عام گسترده و ریختن خون بیست‌هزار شیعیان کرخ شد و بر شیعیان بسیار سخت گرفت. اراده خداوند اما این بود که او باعث ضعف و اضمحلال و برچیده شدن دودمان عباسی شود و سلسله عباسیان پس از پانصد سال حکومت، برای همیشه به زباله‌دان تاریخ برود. پیکر خودش را هم میان گلیمی‌ نمدین گذاشتند و او به‌طرزی تحقیرآمیز کشته شد. قدرت به دست خداست؛ و همو طرح خود را پیش خواهد برد و طواغیت را به وقتش، ساقط خواهد کرد. اوست که فردا را می‌بیند و برایش طرحی کلان ریخته و هموست که اراده‌فرموده به اضمحلال طواغیت و استکبار، و بقا و پیروزی جبهه حق. از قدرت‌گرفتن هیچ سگ زردی مأیوس و هراسان نشویم و نگران آینده جبهه حق نباشیم؛ که ان‌ الله غالب علی امره. «مهدی مولایی»
نکیر و منکر در حجاز! یادداشت صبح امروز روزنامه جوان. https://www.javanonline.ir/fa/news/1263661
ثُمّ بَکَیا جَمیعاً ساعة؛ سپس هر دو در واپسین خلوت عاشقانه خویش، سخت گریستند. بغض روزها فروخردهٔ سنگ‌شده در گلویشان ناگهان شکست و بالاخره اشک ریختند. سپس زهــراء چون مادری سالخورده و عطوف سر به زانوی علی گذاشت و دست‌های نحیف رنگ‌باخته‌ بر گونه‌هایش کشید که اشک نریز عزیزقلبم؛ چاره چیست؛ بگذار آخرین تصویر چشمانم از علی، همان چهره مردانه استوار باشد که هرگز چین به گوشه چشمانش نمی‌آمد. اشک‌ نریز؛ که تو خود شایسته‌تری بر اشک‌ریختن، و از طلوع‌ فردا تو مظلوم‌ترین مرد تاریخی. یکّه و تنها. همین.
فَوَقع عَلی_ علیه‌السلام_ علیٰ وَجهَهُ؛ سپس دو طفل خردسال، گوشه‌آستین بر دهان و هق‌هق کنان، بر پشت درب‌های مسجد آهسته گفتند که مادر ما فاطمه برای همیشه از دنیای پست شما رفت؛ حالا آسوده باشید. ناگهان علی، سخت به چهره بر زمین خورد. و جهان تاریک شد. و هیچ هنوز روشن نشده. و علی هیچ هنوز برنخاسته. «فَوَقع عَلی_ علیه‌السلام_ علیٰ وَجهَهُ» آخرین جمله تاریخ جهان بود؛ و جهان برای همیشه ایستاد. که سقوط علی، سقوط عالم بود. همین.
ثُمّ جَلَس علی شَفیرِ القَبر باکیاً حزیناً؛ آنگاه در تاریکای بقیع، سطح زمین را چنان مسطّح و صاف ساخت، که گویی نازکای تن ظریف هیچ دردانه و علت خلقتی زیر خروارها خاک سرد قبرستان مخفی‌نشده. که گویی پدر خاک، حتی صاحب قبری کوچک از زمین برای محبوب خویش نیست؛ بعد چون طفلی یتیم بر فراز قبر نشست؛ زانو به آغوش کشید و یکّه و تنها اشک ریخت. بی‌ آنکه کسی باز سر به زانویش بگذارد و بگوید اشک نریز عزیز قلبم. که تو از حالا مظلوم‌ترین مرد تاریخی. همین.
فَرَجَعَ؛ تاریخ هیچ‌ننوشته که «فَرَجَعوا». تاریخ هیچ فعل جمع ننوشته. تاریخ حواس‌جمع بوده. رسم در تمام جهان است که بعد از دفن و تجهیز میت، طایفه و عشیره متوفی زیر شانه‌های خانواده‌اش را بگیرند و گلاب بر چهره‌اش بپاشند و به خانه بیاورندش. هم‌صحبتش شوند و سه روز غذا طبخ کنند و لحظه‌ای تنهایش نگذارند. تاریخ اما نوشته که «فَرَجع». تنها برگشت. بی‌هیچ همراه. سپس با خانه‌ای ساکت مواجه شد. و تاریک. و سرد. و بستری خالی از فاطمه در آن کنج مهیب و کشنده خانه. آنگاه تکیه بر دیوار زد و نشست؛ کوهی تکیه‌زده بر دیوار. گریست و شانه‌هایش لرزید و از ریش‌هایش قطره اشک چکید و زیر لب گفت که من حالا مظلوم‌ترین مرد تاریخم. همین.
چند روز قبل، در خدمت جمعی از نویسندگان حوزوی بودیم و راجع به نوشتن در فضای رسانه گفتگو کردیم. اینجا میتونید گزارش مختصری از محتوا و سرفصل‌های جلسه رو مطالعه کنید. https://rahamedia.net/?p=6573
شش پرده از آن مرد کتابخوان! یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان. https://www.javanonline.ir/fa/news/1265136
شش پرده از آن مرد کتابخوان! منتشر شده در روزنامه جوان. پرده اول؛ طلبه نوجوانی که هنوز ریش‌های صورتش سبز نشده، کتاب قطور رمانی را زیر بغل زده و در سایه باریک دیوار، از میان درختان گذرگاهی در مشهد پیاده می‌رود. کار هر روزش است. هر روز به کتابفروشی انتهای خیابان می‌رود، یک کتاب کرایه می‌کند و سکه یک تومانی را روی پیشخوان فروشنده می‌گذارد و به خانه می‌رود. تا صبح فردا کتاب را تمام می‌کند و برمیگردد به کرایه کتابی جدید. پیرمرد کتاب‌فروش کلافه شده. پرده دوم؛ طلبه‌ جوان با عمامه‌ای سیاه و ریش‌های تازه سبزشده پراکنده، برای انجام کاری از مشهد به تهران آمده. برای یک بچه‌شهرستانی آن هم طلبه، وضعیت فرهنگی و نوع پوشش مردم در تهران آزار دهنده است. طلبه روی صندلی اتوبوس شهری، بی‌آنکه سر بلند کند، مشغول مطالعه کتاب می‌شود. برای سرگرم شدن و گریز از نگاه به وضعیت نامناسب اطراف. در این مدت، چند کتاب معروف را همینطور توی اتوبوس‌ها خوانده و تمام کرده. پرده سوم؛ طلبه جوان، حالا با چهره‌ای جاافتاده و مردانه، غالب رمان‌ها و کتاب‌های معروف و مهم جهان را خوانده. درس‌های فقه و اصول حوزه که سنگین‌تر می‌شود، در وجود خودش احساس می‌کند که طبع درونی‌اش حالا متمایل به شعر و عواطف است. شاید برای تلطیف روحیه‌اش در کنار مطالعات فقهی. او حالا روزی نیست که غزلی از حافظ نخواند و بخش‌هایی را حفظ نکند. غزل‌هایی از سعدی و صائب و کلیم و بیدل و دیگران را حفظ است و با شاعران معاصر خود هم گه‌گاهی نشست و برخاست دارد. برای بقیه طلبه‌ها، این روحیه شاعرانه فعال جالب و تعجب‌برانگیز است. پرده چهارم؛ انقلاب شده. طلبه سید حالا پا به میانسالی گذاشته و از قضا از فعالان و طلایه‌داران انقلاب است. وقت برای سر خاراندن ندارد. طی این سال‌ها پا را از عرصه «کتابخوان» بودن فراتر گذشته و خود چند کتاب منتشر کرده. بخاطر نوشته‌هایش حتی طعم زندان را هم چشیده. به دست منافقین که ترور می‌شود و در بیمارستان بستری می‌شود، دوران نقاهتش را سراسر به کتاب‌خواندن می‌گذراند. با عیادت کنندگانش هم بیشتر از اینکه درباره احوال جسمانی‌اش صحبت کند، درباره کتاب‌هایی که خوانده گفتگو میکند. باز تعجب‌ها را بر می‌انگیزد. پرده پنجم؛ طلبه پا به سن گذاشته، حالا رئیس‌جمهور است. رئیس‌جمهور یک حکومت نوپا در یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه. با برنامه سنگین ملاقات‌های روزانه، جلسات اجرایی، سفرهای خارجی بسیار، بحران‌های ملی و منطقه‌ای و یک جنگ تمام عیار تحمیلی با رژیم عراق . او حالا دست از کتاب‌خوانی کشیده؟ هرگز! در همین ایام ضمن جلسات مداومی که با اهالی ادبیات و شعر و هنر بطور مداوم برگزار می‌کند و ارتباطش را با نویسندگان حفظ می‌کند، طرح برگزاری اولین نمایشگاه کتاب تهران را اجرا می‌کند. نمایشگاهی که هنوز پس از چهار دهه پابرجاست و بصورت سالانه با استقبال فوق‌العاده مردم برگزار می‌شود. خود او هم هرسال طی بازدیدهای چندساعته در «بوستان‌ اهل علم» قدم می‌زند و از آخرین کتاب‌های منتشر شده مطلع می‌شود. پرده ششم؛ آن طلبه سید، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، حالا رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران هستند. در بزنگاه‌های سخت و مهیب. نه فقط اداره یک کشور، که نقش‌آفرینی موثر در ساحت جهانی و منطقه‌ای، خصوصا همزمان با نبردهای اخیر میان جبهه حق با صهیونیسم، طبعا باعث مشغله‌های فراوان و فوق‌‌العاده برای ایشان شده است. با این وجود اما، همه این‌ها باعث جدایی و کمرنگ‌شدن این علاقه به کتاب و کتابخوانی نشده است. ایشان طی ماه‌های اخیر با نگاشتن و انتشار تقریظ‌هایی بر کتب مختلف، مردم ایران و خصوصا جوان‌ها را به مطالعه این کتاب‌ها دعوت کرده‌اند و ظاهرا قرار بر این است که طی روزهای آینده سه تقریظ جدید بر سه کتاب مختلف با محوریت زندگی شهدا، منتشر شود. این روحیه فوق‌العاده و علاقه وافر به مسئله کتاب، می‌تواند الگویی بی‌نظیر برای همه مردم ایران و خصوصا جوان‌های مومنی که دائما مخاطب توصیه‌های ایشان هستند باشند. امید که به تأسی از این اسوه حسنه و نیکو، فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی با رشد و بالندگی بیشتر، در جامعه ایرانی رواج بیش از پیش پیدا کند. «مهدی مولایی»
«شیرخواره‌های پاراچناری، با شلیک مستقیم در دهان‌شان، به شهادت رسیدند». این بخشی از گزارش امروز رسانه‌ها از فاجعه بزرگ اخیر، علیه شیعیان پاراچنار پاکستان است. سگان بی‌قلاده وهابیت در پاکستان، دوباره از سکوت و غفلت مجامع جهانی و عموم مسلمین سواستفاده‌کرده و به‌جان ده‌ها زن باردار و اطفال شیرخوار شیعی افتاده‌اند برای قتل‌عام. به بطن زنان شلیک می‌کنند؛ مبادا که موسی‌ای دوباره، به کندن ریشه‌های کفرشان مبعوث شود. به زبانِ شیرخواره‌ها شلیک می‌کنند، مبادا که فردا زبان‌ به یاعلی باز کنند. حلقوم برادران ما را ذبح می‌کنند، تا فریاد «اغثنا یا صاحب‌الزمان»‌شان میان دشت‌های سبز پاراچنار گم شود. دریغا دریغ؛ که شیعه قرن‌ها به این خوف و تقیه و قتل‌ها خو کرده. خونش را اگر ریخته‌اند، به سرانگشت خونین، باز نام علی را نوشته. شیعه تمام نمی‌شود و به ازای هر حلقوم مذبوح از ما، هزار حلقوم دیگر فریاد خواهند کشید؛ که اغثنا و ادرکنا و لاتهلکنا و بیا و نگذار که تمام شویم؛ که جز تو یاور و حمایتگری برای ما نیست. که تنهاییم و مظلوم و همچنان امّیدوار. ای عزیز در پرده.