در عصر خلافت حضرت امیرالمؤمنین _علیهالسلام_ عدهای از دشمنان تحرکات ظاهراً کوچک و جزئی در راستای ضربه به پایههای نظام اسلامی و سلب امنیت جامعه انجام دادند. از جمله اینکه سرکشیها و طغیانهایی در بصره ترتیب دادند و نهایتا با حملاتی خرد و کوچک به دارالاماره، به جناب عثمانبنحنیف _ از اصحاب نزدیک حضرت و والی بصره_ تعرض کردند. برخی با کوچکنمایی و تقلیلگرایی واقعه، گفتند الحمدلله جناب والیبصره جراحتهای کوچکی برداشتهاند و زندهاند. اقدام کوچکی بوده؛ نیاز به پاسخ وسیع و کوبنده نیست. حضرت _ علیهالسلام _ اما ظاهر شدن اقدامات کوچک را نشانهای بر دشمنی و عداوت بزرگ دانستند و همراه لشکری بزرگ به بصره رفتند و طی پاسخی کوبنده، جنگ جمل به وقوع پیوست. و آقای ما _ روحی فداه _ بر فراز منبر نشست و فرمود که: « به خدا سوگند من هم چون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانهاش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین او است، غافلگیرش کند!»
«مهدی مولایی»
حالا که سایه موشکهای استکبار بر آسمان تهران افتاده، شاید تئوریسینهای تسلیم، معنای این گزاره را بهتر درک کنند که «صلح پایدار، از بستر یک جهاد پایدار میگذرد»!
دستکش مخملی، روی پنجههای چدنی اسرائیل!
یادداشت صبح امروز روزنامه جوان.
درباره برادرخواندگی ملتهای ایران و اسرائیل!
https://www.javanonline.ir/fa/news/1260628
هدایت شده از رسانه | آیتالله میرباقری
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | پاسخ تبیینی آیتالله میرباقری به یک شُبهه
💥 سخن بنده همان ادبیات فقهای ما دربارۀ مرز استقامت و فداکاری برای دفاع از کیان اسلام و نبیاکرم(ص) بود.
ابداً سخن از آغاز به جنگ و کشتن دیگران نبود. جان انسانها عزیز است و ما حتی یک نفر را هم حق نداریم از بین ببریم.
#کلیپ
@mirbaqeri_resane
بین رهبران کشورها و سیاستمداران جهانی، فقط عده کمی از بزرگترینها، سابقه معرفی کتابهایی به ملت خود را دارند؛ و از این بین آقای باراک اوباما و آیتالله خامنهای تقریبا تنها کسانی هستند که علیالدوام و بصورت دائمی عادت به معرفی و توصیه کتابها دارند. آقای اوباما از سال ۲٠۱۷ بصورت سالانه و پیش از عید سال نو، یک لیست کوتاه از کتابهای مورد علاقهاش منتشر میکند. آیتالله خامنهای اما بیش از چهل سال است که نه بصورت سالانه بلکه چند نوبت در سال، در خلال سخنرانیهای عمومی، بازدید از نمایشگاه کتاب یا از طریق تقریظنویسی بر کتب، دائما کتابهای خوب و مفیدی را به ملت خود معرفی و مطالعه آن را توصیه میکنند. امروز _ درحالیکه فقط دو هفته از انتشار تقریظ رهبری بر کتابی گذشته_ دوباره تقریظ دیگری از ایشان بر یک کتاب ششصد صفحهای با محوریت تاریخمعاصر منتشر شد. کتاب «ایستگاه خیابان روزولت» درباره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا. در کنار تمام دغدغهها، فراموش نکنیم که کتب معرفیشده توسط آقا را در فهرست مطالعاتی خود بگنجانیم.
اذان بگو؛ به گوش درگهواره خفتگانی که وقتی بزرگ شوند، اسرائیل فقط درسی در کتابهای تاریخ است. الله اکبر بخوان؛ بگو خدا بزرگتر است؛ از همه قدرتها و سامانههای اجارهای استکبار. بگو خدا یکیست. و ارادهکرده که امروز تمام فرعونهای مدعی خداوندگاری را غرق کند. بگو محمد، رسول حق است؛ و زود این را بهنقش پرچمهای سپاهت، بر تارک عالم، بلند خواهی کرد. اذان بگو؛ که جهان تشنه تکبیر مردان حق است. الله اکبر!
عرفت الله تعالی بفسخ العزائم.
نقل بعضی مورخّین است که وقتی بعد از منتصر عباسی، المستعصم_ لعنهالله_ به خلافت رسید، رعب و ترس به دل بعضی عوام شیعه افتاد؛ که بین پسران منتصر، او بیش از دیگران با شیعه دشمنی دارد. به فرمان او، شیعه را بر فراز منبرها لعن میکردند و او باعث قتلعام گسترده و ریختن خون بیستهزار شیعیان کرخ شد و بر شیعیان بسیار سخت گرفت. اراده خداوند اما این بود که او باعث ضعف و اضمحلال و برچیده شدن دودمان عباسی شود و سلسله عباسیان پس از پانصد سال حکومت، برای همیشه به زبالهدان تاریخ برود. پیکر خودش را هم میان گلیمی نمدین گذاشتند و او بهطرزی تحقیرآمیز کشته شد. قدرت به دست خداست؛ و همو طرح خود را پیش خواهد برد و طواغیت را به وقتش، ساقط خواهد کرد. اوست که فردا را میبیند و برایش طرحی کلان ریخته و هموست که ارادهفرموده به اضمحلال طواغیت و استکبار، و بقا و پیروزی جبهه حق. از قدرتگرفتن هیچ سگ زردی مأیوس و هراسان نشویم و نگران آینده جبهه حق نباشیم؛ که ان الله غالب علی امره.
«مهدی مولایی»
نکیر و منکر در حجاز!
یادداشت صبح امروز روزنامه جوان.
https://www.javanonline.ir/fa/news/1263661
ثُمّ بَکَیا جَمیعاً ساعة؛ سپس هر دو در واپسین خلوت عاشقانه خویش، سخت گریستند. بغض روزها فروخردهٔ سنگشده در گلویشان ناگهان شکست و بالاخره اشک ریختند. سپس زهــراء چون مادری سالخورده و عطوف سر به زانوی علی گذاشت و دستهای نحیف رنگباخته بر گونههایش کشید که اشک نریز عزیزقلبم؛ چاره چیست؛ بگذار آخرین تصویر چشمانم از علی، همان چهره مردانه استوار باشد که هرگز چین به گوشه چشمانش نمیآمد. اشک نریز؛ که تو خود شایستهتری بر اشکریختن، و از طلوع فردا تو مظلومترین مرد تاریخی. یکّه و تنها. همین.
فَوَقع عَلی_ علیهالسلام_ علیٰ وَجهَهُ؛ سپس دو طفل خردسال، گوشهآستین بر دهان و هقهق کنان، بر پشت دربهای مسجد آهسته گفتند که مادر ما فاطمه برای همیشه از دنیای پست شما رفت؛ حالا آسوده باشید. ناگهان علی، سخت به چهره بر زمین خورد. و جهان تاریک شد. و هیچ هنوز روشن نشده. و علی هیچ هنوز برنخاسته. «فَوَقع عَلی_ علیهالسلام_ علیٰ وَجهَهُ» آخرین جمله تاریخ جهان بود؛ و جهان برای همیشه ایستاد. که سقوط علی، سقوط عالم بود. همین.
ثُمّ جَلَس علی شَفیرِ القَبر باکیاً حزیناً؛ آنگاه در تاریکای بقیع، سطح زمین را چنان مسطّح و صاف ساخت، که گویی نازکای تن ظریف هیچ دردانه و علت خلقتی زیر خروارها خاک سرد قبرستان مخفینشده. که گویی پدر خاک، حتی صاحب قبری کوچک از زمین برای محبوب خویش نیست؛ بعد چون طفلی یتیم بر فراز قبر نشست؛ زانو به آغوش کشید و یکّه و تنها اشک ریخت. بی آنکه کسی باز سر به زانویش بگذارد و بگوید اشک نریز عزیز قلبم. که تو از حالا مظلومترین مرد تاریخی. همین.
فَرَجَعَ؛ تاریخ هیچننوشته که «فَرَجَعوا». تاریخ هیچ فعل جمع ننوشته. تاریخ حواسجمع بوده. رسم در تمام جهان است که بعد از دفن و تجهیز میت، طایفه و عشیره متوفی زیر شانههای خانوادهاش را بگیرند و گلاب بر چهرهاش بپاشند و به خانه بیاورندش. همصحبتش شوند و سه روز غذا طبخ کنند و لحظهای تنهایش نگذارند. تاریخ اما نوشته که «فَرَجع». تنها برگشت. بیهیچ همراه. سپس با خانهای ساکت مواجه شد. و تاریک. و سرد. و بستری خالی از فاطمه در آن کنج مهیب و کشنده خانه. آنگاه تکیه بر دیوار زد و نشست؛ کوهی تکیهزده بر دیوار. گریست و شانههایش لرزید و از ریشهایش قطره اشک چکید و زیر لب گفت که من حالا مظلومترین مرد تاریخم. همین.