هدایت شده از -مغموم-
-مغموم-ابرهای پشمکی.mp3
زمان:
حجم:
1.19M
- بنام خدای . . .
🎙بانو بهار
✍🏻رقیه برومند
از حنجره ی ما به نوازشِ گوش هایتان🦥♥️
#پادکست
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از اینکه وسط پذیرایی نشسته و یک دریا اشک ریختم، دوربین رو برداشتم و رفتم تو حیاط تا رویاها رو شکار کنم...
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو روزه منتظرم ابرهای تو آسمون ببارن اما همینطور چشم انتظار موندم. انگار مثل هوا برای نفس کشیدن، بارون میخوام...
جان میسوخت اما خاکستر نمیشد.
دل را تکه تکه میکردند اما خراشی به رویش نمیافتاد.
قلب زیر پا لگد میشد و نمیمرد.
من دائم در حالتی به سر میبردم که انگار تا قعر اقیانوس پایین رفتهام در صورتی که روی تختم دراز کِش خوابیدهام...
از قلب و قلمِ "رقیه برومند"
تقدیم به "یوحنا"
در من کودک پنج سالهای زندگی میکرد که انگار طوفان کلبهی چوبی گوشهی حیاطش را خراب کرده.
انگار بستنی قیفیاش چپه شده یا مامان درون غذای مورد علاقهاش چیز بدمزهای ریخته که باب میلش نیست...
کودکِ درون من شب و روز اشک میریخت و کسی جز من نمیتوانست صدایش را بشنود.
مرهم برای زخمهایش پیدا نمیکردم و با دیدن غمهایش ذره ذره قلبم آب میشد.
از قلب و قلم "رقیه برومند"
تقدیم به "Wooden couttage"
کاناپهی کوچک آبی رنگ را مخصوص من کنارِ پنجره گذاشته بودیم. تا جایی که میشد کسی رویش نمینشست جز منی که کتاب در آغوش داشتم...
دورش را پر از قفسههای کتاب و گل و گیاه کرده بودم تا بشود امنترین جایی که میتوانستم به آن پناه ببرم! درونش مچاله میشدم و خودم را میان صفحههای کتاب غرق میکردم تا زشتیهای دنیا را از یاد ببرم.
از قلب و قلم "رقیه برومند"
تقدیم به "کاناپه کنار پنجره"