و در عین حال کاملاً بی‌حسم‌.

وقتی اضطرابم به نهایت خودش می‌رسه، از نوشتنِ کلمه‌ها برای بیان حالم عاجز می‌شم و دفترها و دفترچه‌هام به این روز میوفتن.

امروز داشتم به این فکر می‌کردم که اگر تنها بودم، دیگه کسی نبود که بخواد بخاطر مشکلات من غصه بخوره...

📪 پیام جدید شاید زندگی خیلی هامون بهتر بود اگه به استعدادهامون به خواسته هامون به هدف هامون راحت تر میرسیدیم ! کاش ما را با علایقمان می سنجیدند ! نه با کنکور ... #بچه_کنکوری_مسن(: #دایگو

دنیا همینه، زورگو و دوست‌نداشتنی. این ماییم که باید علاقه‌هامون رو مثل خودش به زور ازش بگیریم :)

دلم یه خوابِ عمیق و طولانی و لذت‌بخش می‌خواد. خیلی وقته که از خوابیدن هم آرامش نمی‌گیرم...

متوجه شدم آدمی زمانی که غمگینه، دوست‌نداشتنی می‌شه.

شب که از نیمه می‌گذشت، در خانه باران می‌گرفت. مدتی می‌شد که ابرها جای خود را به چَشم‌هایم داده بودند. رقیه برومند | شَبی که باران شدت گرفت.

از لحاظ زاویه دیدِ پنجره‌ی اتاق♥️ حقیقتا چرا ایموجی اَنار نداریم؟

و ظهری گرم در جوارِ اَنار. می‌دونستید ما ترکا به اَنار می‌گیم نار؟

و من هر روزِ خدا، درباره‌ی تمام اتفاقات خجالت آور زندگیم فکر می‌کنم و گاهی به حد خیلی زیادی از عصبانیت و حال بد می‌رسم. یه روز با خودم گفتم رقیه، تو تا حالا شده درباره‌ی کسی فکر کنی و بگی اَه چقدر کارش خجالت آور بود؟ اصلا همچین چیزی به ذهنت خطور کرده؟ نه! تو فقط داری عین یه خوره، مغز خودتو می‌خوری و هر لحظه عذاب می‌دی خودتو! حتی از دوستامم پرسیدم و اونا هم گفتن که راستش ما درباره‌ی هیچکس فکر نمی‌کنیم! فقط دائم خودمون رو سرزنش می‌کنیم!