گوشوارههای خیال را پوشید و
چشمهایش عطرِ رویا گرفت.
جانش به رنگ مهتاب در آمد و میشد از لبخندش ستاره چید.
رقیه برومند
| روزهایی با خیال، شبِ پرستاره میشدند برایِ تاب آوردن از زخمها!
امروز در حوزهی امتحانی با یک دونه نینیِ لیمویی مواجه شدیم!
چرا لیمویی؟ چون ایشون سر تا پا که کلا یک وجب و نصفی میشد، ست لیمویی پوشیده بود!
و دو تا دونه لُپِ سرخ با چشمهای مشکی و کنجکاو داشت که باهاشون همه جا رو میپایید.
بدین صورت برای اولین بار در سطح استانی یک عدد لیمویِ لُپی مشاهده و توسط دانشآموزانِ دوازدهمی قورت داده شد!🤍🍋
هدایت شده از حرفها🌙
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/m_o_b_t_a_l_a/2341
آخه اینقدر خوشمزه و باذوق گفتی علاوه بر تصور کردنش دلم خواست ببینمشششششش=)))))))))))))))
#دایگو
مبتلایِ امید
📪 پیام جدید https://eitaa.com/m_o_b_t_a_l_a/2341 آخه اینقدر خوشمزه و باذوق گفتی علاوه بر تصور کردنش
سعی کردم همونقدری که خود نینی خوشمزه بود توصیفش کنم و حتی تا زمانی که نینی از دیدِ ما خارج بشه، دوستامو محکم تکون میدادم که توروخدا نگا کنین لیمو داره راه میره و دور میشه، دستاشو ببینین چجوری لباس مامانشو سفت چسبیده، کلهی گردالی و بدون موش با کلاهِ آفتابی آبی رنگشو دیدین که برعکس گذاشته بود و قرتی جوجه شده بود؟ 🥲🎀
بنده با دیدن نینی اختیار از کف میدم.
خدا جان لطفا نینی بعدیای که سر راهمون میخوای سبز کنی با طعم توت فرنگی باشه🍓