مبتلایِ امید
چقدر من منتظر شنیدن صدایِ شما برای این روزها بودم آقایِ چاوشی... قلبم گرم شد♥️
با تکههای پیکرمان
با گیسوان دخترمان
میخواستید چکار کنید
ما زندهایم مثل امید
این چند روزه را بروید
بر کشتن افتخار کنید
شیپور جنگ را زده و
یکباره صلح میطلبید
ابلیسزادگان پلید
ای بدترین اهل زمین
با ما رسیدگان به یقین
پس مایلید قمار کنید
مردم! علاج در وطن است
دنیا فقط لب و دهن است
این جنگ جنگ تن به تن است
آزادگان کل جهان
فکری برای تربیت اقوام بردهدار کنید
این ظلمهای بیحدشان
افکار تیره و بدشان
آژیرهای ممتدشان
سوراخهای گنبدشان
این موشهای شب زده را
ای گربهها شکار کنید
کودک کشان ورطه نیست
بزدل تر از شما چه کسی است
ما در مسیر آمدنیم
جرثومگان ظلم و ستم
وقت هست تا به همت هم
از خانهها فرار کنید
صحبت نه از زیاد و کم است
شمشیر خشمِ ما دودم است
یک ضربه نیز مغتنم است
این تیغ تیغ روز جزاست
کعبه ورای فهم شماست
سجده به ذوالفقار کنید
مردم! خدا مراقب ماست
جز خیر ما ندید و نخواست
آری! خدا که در همه جاست
از شر دشمنان چه هراس؟
تنها حساب بر نظر و الطاف کردگار کنید
خائن همیشه بوده و هست
این دستپخت اجنبی است
نفرین به این جماعت پَست
وقتی غبار فتنه نشست
رحمی مباد بر ستم مزدور جیره خوار کنید
مبتلایِ امید
31 کتاب از 50 کتاب.
38 کتاب از 50 کتاب.
*کتابهای امروز همه از برنامهی طاقچه، مخصوص کودک و نوجوان، تصویری و نهایت خیلی زیاد اگر بودن، ۵۰ صفحه داشتن.
[عمیقا ازشون لذت بردم و با کودک درونم کیف کردیم.]
مبتلایِ امید
38 کتاب از 50 کتاب. *کتابهای امروز همه از برنامهی طاقچه، مخصوص کودک و نوجوان، تصویری و نهایت خیلی
42 کتاب از 50 کتاب.
*باز هم کتابهای خیلی کم حجم خوندم، اما خب مهم اینه که من کتاب خوندم :)
کمالگرایی بهم میگه این کتابهای ۵۰ صفحهای که برای بچه کوچولوهاست قبول نیست، حتما باید یه کتاب ۳۰۰ صفحهای بخونی تا به تایید من برسه! اما خب من بهش گفتم به درک که به تایید تو نرسیده :)
مبتلایِ امید
42 کتاب از 50 کتاب. *باز هم کتابهای خیلی کم حجم خوندم، اما خب مهم اینه که من کتاب خوندم :) کمالگرا
بالاخره آدمی با همین چیزهای کوچیک زندهست.
Mohsen ChavoshiMohsen Chavoshi - Avaze Khoonn - 320 - musicsweb.ir.mp3
زمان:
حجم:
11.28M
رخت عذامو، پیرهن سیامو، از بقچه بیرون میکشم، دلتنگیامو...
*/اون روز اولین بار بود که من با دیدن ابرها قلبم از جا کنده شد. بابا که خونه نبود بهم زنگ زد و گفت: "برو بیرون یه نگاه به آسمون بنداز!"
منو میگی؟ اگه هیچکس تو دنیا نبود، اون جیغِ از سر ذوق دیدن این همه ابرِ کُپُلی که تو قلبم جمع شده بود رو رها میکردم. از همون روز به بعد هر روز چشمم به آسمون بود تا ابرها رو ببینم.