مبتلایِ امید
شب میرسید، من تا آسمان بالا میرفتم و تمام کهکشان را قدم میزدم.
روی ماه را میبوسیدم و ستارهای را به طرهای از موهایم سنجاق میکردم. اما درست در زمانی که شب در تاریکترین و ژرفترین لحظههای خودش به سر میبرد، درست قبل از طلوع، خودم را با هول و وَلا به زمین میانداختم، پایین پیراهن حریرم را بالا گرفته و تا کنار رخت خوابت میدویدم! بالای سرت مینشستم و منتظر میماندم خورشید بیاید و به دادم برسد.
بیاید تا تو را ببینم.
من از کنار کهکشان و ماه و ستارهها میگذشتم تا تو را ببینم!
فلق، چشمان تو بود که پشت پردهای از مژگانت نشسته، با باریکههای نور باز میشد و جهانم را روشن میکرد.
از قلب و قلم "رقیه برومند"
تقدیم به "در ژرفایِ بامداد"
مبتلایِ امید
Gibran Alcocer1_10605926590.mp3
زمان:
حجم:
5.92M
موقع نوشتنش به ایشون گوش میدادم و واقعا من رو تا آسمون بالا کشید💙
سکانسِ غمگین سریالم را بهانه کرده، از پای گاز سُر خوردم روی زمین، چهارزانو نشستم و بعد برای تمام آرزوها، ذوقها و رنجهایم بیصدا باریدم.
امروز که با یک توتبگ پر از کتاب از کتابفروشی بر میگشتم، مثل همیشه چند دقیقهای مقابل مغازهی صورتی رنگ گلفروشی ایستادم. روی تک تک شاخه گلها چشم گرداندم و لبخند باران زدهام را حوالهشان کردم. آسمان قصد داشت یکی از عادیترین روزهای من را بینقصتر و به یادماندنیتر کند!
بعد از باران و کتابها، خوشحالی امروزم لباسهایی بودند که به تنم نشسته و دقیقا باب میل خودم بودند. روسری شیری رنگ با گلهای سرخ آبی، بافت ساده و کرم رنگ، دامن کلوش نسکافهای و کت بلند قهوهای رنگی که همهشان در کنار هم، من را برای من دوست داشتنیتر میکردند!
چند شاخه لالهی سفید و صورتیِ ملیح را جدا کرده و دست دخترک گل فروش دادم تا دورشان ربان سفید بپیچد.
سرتاسر شهر را میگشتم تا جزئیات کوچکی را پیدا کنم و به کمک آنها زندگیام را دوست بدارم...
از قلب و قلم "رقیه برومند"
تقدیم به "زندگی عادی من"
مبتلایِ امید
58 کتاب از 100 کتاب.
59 کتاب از 100 کتاب.
*بازم از اون کوچولو کتابها
هدایت شده از ☁️"
📪 پیام جدید
سلام
دو ساله پشت کنکورم اما دو سال کامل درسو کنار گذاشته بودم
میخوام شروع کنم بخونم ولی هیچ امیدی ندارم :)
#دایگو
مبتلایِ امید
📪 پیام جدید سلام دو ساله پشت کنکورم اما دو سال کامل درسو کنار گذاشته بودم میخوام شروع کنم بخونم ولی
سلام عزیزم...
میخوای بخونی؟ بدون امید بخون، با امید بخون، خسته بخون، پر انرژی بخون، بیانگیزه بخون، با انگیزه بخون! تو هر شرایطی بخون! باید افکار رو توی این چند ماه بندازی سطل زباله و فقط انجامش بدی! همین...
هدایت شده از ☁️"
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/m_o_b_t_a_l_a/3067
چند دقیقه اس دارم به پیامت فکر میکنم و اشک میریزم
شاید خودتم متوجه نشی چقدر کمکم کردی
این چند تا جمله رو حتما یه جا یادداشت میکنم
خداروشکر بابت آدمایی مثل شما :)
از ته ته قلبم ازت ممنونم
امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگت برسی
هیچوقت فراموشت نمیکنم :))❤️
#دایگو
مبتلایِ امید
📪 پیام جدید https://eitaa.com/m_o_b_t_a_l_a/3067 چند دقیقه اس دارم به پیامت فکر میکنم و اشک میریزم
قلبم داره ذوق و امید به زندگی پمپاژ میکنه بعد دیدن این پیام، احساس میکنم دیگه چیزی کم ندارم تو قلبم♥️ وای خدا، چقدر خوشحالم:)))
خیلی خسته و لاجونم...
کوچیکترین چیزها میتونن روزمو خراب کنن! مثل عینکی که دیگه حوصلهشو ندارم، لباسهای مشکیِ عزا که گرما رو به خودشون جذب میکنن و باعث سردرد میشن، وقتی که خوابم و برق میره و من غرق گرما و با نفسی که میخواد قطع شه بیدار میشم، وقتی میخوام فقط تنها باشم و تو یه اتاق تاریک و خنک دراز بکشم اما یک عالمه کار ریخته سرم، وقتی نمیخوام با آدمها حرف بزنم اما دائم یا صدام میزنن یا سعی میکنن باهام صحبت کنن. و هزاران چیز کوچیک دیگه این روزهای من رو سختتر میکنه. عمیقا از زندگیای که در حال حاضر دارم بیزار و خستهم...
چرا نمیتونم کمی برای خودم و تو حالِ خودم باشم؟ واقعا از انسانها متنفرم.