کاش انقدر نازک و شکننده نبودم. کاش انقدر روی همه چیز حساس نبودم.

این بغضِ تکراری رو دوست ندارم. زخم‌های کهنه و قدیمی درد خیلی بیشتری دارن!

و شاید آدم‌ها بلد نیستن چجوری کنار یه آدم غمگین باشن و ازش مواظبت کنن... کار سختی نیست. همین که زخم زبون نزنن، بدون گفتن چیزی فقط گوش کنن و موقع بد شدن حال طرف مقابل به جای نصیحت و داد و فریاد، بغلش کنن. البته من این کارها رو از ۹۰ درصد انسان‌ها بعید می‌دونم و می‌بینم :)

بچه‌ها یادتونه ببعی و ببعو رو؟ از شبکه پویا پخش می‌شد؟ خدایا دلم تنگ شد واسه اون روزا *اَشک

من: به یکی از زیباترین مکان‌ها و مورد علاقه‌ترین‌هام رفتم( کتابخونه‌ی آبی شیراز) و از خجالت یک دونه عکس هم نگرفتم.

_ 𝓵𝓪𝓿𝓮𝓵𝔂

عزیزِ من این اشک‌ها باید در آغوشِ پیراهنت می‌نشست، نه بر سر آستین‌هایم. رقیه برومند

قند و نبات🥲💗

_ 𝓵𝓪𝓿𝓮𝓵𝔂

تو گمان کردی رو به بهبودم! اما من دور از چشم‌های تو، هر لحظه بیشتر فرو ریختم. و هیچ صدا یا تصویری ندارد این ویرانی! هیچ گرد و خاکی بلند نشده که عظمت و عمقش را بفهمی... بخش بزرگی از جانِ من گوشه‌ی این خانه فرو ریخت و تا همیشه همینجا می‌ماند. رقیه برومند

- 🍄🧚🏻‍♀️