#حساب_کتاب
💥شنیدی فلانی پشت سرت چی گفت؟
و شما با گفتن همین جملات، چند ورود ممنوع را تا انتها رفتید⛔️...
- شاید او در آن لحظه عصبانی بوده و حرفی زده! از کجا معلوم که الان از حرفهایش پشیمان نشده باشد!‼️
و شما آنچه را که شنیده بودید با همان حرارت انتقال دادید و ناخواسته، آتش بیار معرکه شُدید...♨️
👈← گاهی باید شبیه آتشنشان، شعله های خشم را در همان ابتدا خاموش کرد تا به جان انسان دیگری سرایت نکند!!!!
🌀- شاید قصد شما این بوده که او را از آنچه پشت سرش اتفاق افتاده، آگاه کنید؛ اما به چه قیمتی⁉️..
به قیمت کاشتن بذر کینه در قلب یک انسان❓
✅ بهتر است به راه حلی فکر کنید که؛ هم رابطهٔ دو دوست را اصلاح میکند،
هم توشهای برای سفر به آخرت است،،،،،
💟 و از همه مهمتر، #لبخند_خدا را دربردارد.
🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿
#حرف_خوب
💌 آیتالله فاطمینیا: مشکل كارهای ما از کجاست؟! مشکل اکثر ما از ناحیه زبان است! وقتی در خانه، سر یک موضوع ساده، دل فرزند يا همسرت را میشکنی و با او تندی میکنی، آیا متوجه هستی که خودت را از برکات الهی محروم میکنی؟! پناه میبریم به خدا از این زبان!
#استاد_فاطمی_نیا
🌼🌼🌼 @m_rajabi57 🌼🌼🌼
مِشْکات
#مرور_کتاب_آنسوی_مرگ "تجربیاتی از عالم پس از مرگ" 📗قسمت8 #استاد_امینی_خواه #معاد_شناسی https://ei
تجربیاتی از عالم پس از مرگ
#معاد_شناسی
استاد امینی خواه
بسیار جالب وتاثیرگزاره.
دوستان پیشنهاد میکنم استفاده بفرمایید.
هر جلسه جلسه قبل نشان داده شده است.
با استفاده از این به جلسات قبل بروید و از جلسه اول استفاده بفرمایید.
#معاد_شناسی
#امینی_خواه
#آنسوی_مرگ
https://eitaa.com/m_rajabi57
part09(1).mp3
7.62M
#مرور_کتاب_آنسوی_مرگ
"تجربیاتی از عالم پس از مرگ"
📗قسمت9
#استاد_امینی_خواه
https://eitaa.com/m_rajabi57
1_183988496.mp3
8.5M
#مرور_کتاب_آنسوی_مرگ
"تجربیاتی از عالم پس از مرگ"
📗قسمت10
#استاد_امینی_خواه
https://eitaa.com/m_rajabi57
سلیمانی عزیز
سلیمانی عزیز؛ خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی؛
این اثر حاصل مصاحبه ها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، هم رزمان و آشنایان شهید سلیمانی که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشه ای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان کند..
#کتاب_خوانی
#سلیمانی_عزیز
#سردار_دلها
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
https://eitaa.com/m_rajabi57
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
~🕊️🥀🥀🥀🕊
#کتاب : #سلیمانی_عزیز
✍ #قسمت_اول
🔻احمد و قاسم پسر خاله بودند.
دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم، یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب.
طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد.
همانطوری که داشت به کوک ساعت ور میرفت واز صدای زنگش کیف میکردبهش گفتن:« اگه ساعت کوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی و خراب نمیشه.»
حرفشان خوانده بود.
کوکش کرده بود ساعت پنج. 🕔
هر صبح که بیدار میشد
قاسم میگفت:« حالا که پا شدی نماز صبحت رو هم بخون.»🤲
شگردش بود. بلد بود. چطوری برادر کوچک ترش را برای نماز صبح بیدار کند.
🔹رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد. اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد.
کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال بیاورد.
هتل کسری نیرو میخواست.
هنوز یکی دوهفته نگذشت، به چشم همه آمد. 👌
🔸رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم هایش به او اعتماد داشت.
بعد از انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند،
اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد.
از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یکبار غذایی را مزه کرده باشد
🔹وقتی خبردار شد حسین را گرفته اند، یک نفس خودش رساند ژاندارمری.
- داداش اینجا چیکار میکنی؟
-ژاندارمری یه تعداد نیرو میخواسته، مارو آوردن اینجا که بریم سربازی.
همه چیز زیر سرخان روستا بود.
از مذهبی جماعت خوشش نمیآمد.
دسیسه کرده بود چندتا از جوان ها را ببرند خدمت که یکی از آنها پسر بزرگ خانواده سلیمانی بود.
حسین تازه ازدواج کرده بود.💍
قاسم پچ پچی درگوش برادر بزرگش کرد و فرستادش خانه.🚶🏻
خودش مانده بود توی صف تا به جای برادر تازه دامادش برود سربازی.
دارو دسته خان که حسین را دیدند، دوباره فرستادند دنبال ژاندارمری که بیایند او را بگیرند.
آن موقع کرمان صد سرباز میخواست؛ دوباره همه را به صف کردند.
حسین ایستاده بود جلوی برادرش قاسم.
اسامی صد نفر را خواندند که ببرند.
کرمان،بقیه جوان ها هم معاف زیر پرچم شدند.
قاسم خوش شانس بودکه معاف شد؛اما دوباره رفت پیش برادرش حسین.
- داداش فرار کن برو،من جات هستم.
قاسم، آخر هم به اسم حسین رفت خدمت سربازی.
#ادامهدارد...
#سلیمانی_عزیز
#داستانهای_آموزنده
#سردار_دلها
#داستان_های_خواندنی
#داستان_واقعی
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
https://eitaa.com/m_rajabi57
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊