eitaa logo
مِشْکات
105 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
#قسمت_هفتم #تمام_زندگی_من: 💠♾ دنیای بزرگ ♾💠   رفتم هتل … اما زمان زیادی نمی تونستم اون
💎 ♾ جوان ایرانی ♾ 💎     روزهای اول، همه با تعجب با من برخورد می کردن … اما خیلی زود جا افتادم … از یه طرف سعی می کردم با همه طبق اخلاق اسلامی برخورد کنم تا بت های فکری مردم نسبت به اسلام رو بشکنم … از طرف دیگه، از احترام دیگران لذت می بردم … وقتی وارد جمعی می شدم … آقایون راه رو برام باز می کردن … مراقب می شدن تا به برخورد نکنن … نگاه هاشون متعجب بود اما کسی به من کثیف نگاه نمی کرد … تبعیض جالبی بود … تبعیضی که من رو از بقیه جدا می کرد و در کانون احترام قرار می داد … هر چند من هم برای برطرف کردن ذهنیت زشت و متعصبانه عده ای، واقعا تلاش می کردم و راه سختی بود … راه سختی که به من … صبر کردن و تلاش برای هدف و عقیده رو یاد می داد … یه برنامه علمی از طرف دانشگاه ورشو برگزار شد … من و یه گروه دیگه از دانشجوها برای شرکت توی اون برنامه به ورشو رفتیم … برنامه چند روزه بود … برنامه بزرگی بود و خیلی از دانشجوهای دانشگاه ورشو در اجرای اون شرکت داشتند … روز اول، بعد از اقامت … به همه ما یه کاتولوگ و یه شاخه گل می دادن … توی بخش پیشواز ایستاده بود … من رو که دید با تعجب گفت … – شما مسلمان هستید؟ … اسمم رو توی دفتر ثبت کرد … – آنیتا کوتزینگه … از کاتوویچ … و با لخند گفت … خیلی خوش آمدید خانم کوتزینگه … از روی لهجه اش مشخص بود لهستانی نیست … چهره اش به عرب ها یا ترک ها نمی خورد … بعدا متوجه شدم ایرانیه… و این آغاز آشنایی من با متین ایرانی بود … پ.ن: دوستان به جهت موضوعاتی که در داستان مطرح میشه … از پردازش و بازنگری چشم پوشی کردم و مطالب رو به صورت خام و خالص گذاشتم … ببخشید اگر مثل داستان های قبل، چندان حس داستانی نداره و جنبه خاطره گویی در اون قوی تره   💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 https://eitaa.com/m_rajabi57 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎
: 💎 ♾ هرگز اجازه نمی دهم ♾ 💎   من حس خاصی نسبت به ایران داشتم … مادر بزرگم جزء چند هزار پناهنده لهستانی بود که در زمان جنگ جهانی دوم به ایران پناه برده بود … اون همیشه از خاطراتش در ایران برای من تعریف می کرد … اینکه چطور مردم ایران علی رغم فقر شدید و قحطی سختی که با اون دست و پنجه نرم می کردند … با سخاوت از اونها پذیرایی می کردن … از ظلم سلطنت و اینکه تمام جیره مردم عادی رو به سربازهای روس و انگلیس می داد … و اینکه چطور تقریبا نیمی از مردم ایران به خاطر گرسنگی مردن … شاید این خاطراتی بود که در سینه تاریخ دفن شده بود … اما مادربزرگم تا لحظه ای که نفس می کشید خاطرات جنگ رو تعریف می کرد … متین برای من، یک مسلمان ایرانی بود … خوش خنده، شوخ، شاد و بذله گو … جوانی که از دید من، ریشه و باقی مانده مردم مهمان نواز، سرسخت و محکم ایران بود … و همین خصوصیات بود که باعث شد چند ماه بعد … بدون مکث و تردید به خواستگاری اون جواب مثبت بدم و قبول کنم باهاش به ایران بیام … همه چیز، زندگی و کشورم رو کنار بگذارم تا به سرزمینی بیام که از دید من، مهد و قلمرو اسلام، اخلاق و محبت بود … رابطه من، تازه با خانواده ام بهتر شده بود … اما وقتی چشم پدرم به متین افتاد به شدت با ازدواج ما مخالفت کرد … فکر می کردم به خاطر مسلمان بودن متینه … ولی محکم توی چشمم نگاه کرد و گفت … – اگر می خوای با یه مسلمان ازدواج کنی، ازدواج کن … اما این پسر، نه … من هرگز موافقت نمی کنم … و این اجازه رو نمیدم …    .. 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 https://eitaa.com/m_rajabi57 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎
: 💎 ♾ غیرقابل اعتماد ♾ 💎     پدرم خیلی مصمم بود … علی رغم اینکه می گفت به خاطر مسلمان بودن متین نیست اما حس من چیز دیگه ای می گفت … به هر حال، من به اذن و رضایت پدرم نیاز داشتم … هم مسلمان شده بودم و هم اینکه، رابطه ما تازه داشت بهتر می شد … با هزار زحمت و کمک مادرم، بالاخره، رضایت پدرم رو گرفتیم… اما روز آخر، من رو کنار کشید … – ببین آنیتا … من شاید تاجر بزرگی نیستم اما تاجر موفقی هستم … و یه تاجر موفق باید قدرت شناخت آدم ها رو داشته باشه … چشم های این پسر داره فریاد میزنه … به من اعتماد نکنید … من قابل اعتماد نیستم … من، اون روز، فقط حرف های پدرم رو گوش کردم اما هیچ کدوم رو نشنیدم … فکر می کردم به خاطر دین متین باشه… فکر می کردم به خاطر حرف رسانه ها در مورد ایرانه … اما حقیقت چیز دیگه ای بود … عشق چشمان من رو کور کرده بود … عشقی که من نسبت به اسلام و ایران مسلمان داشتم رو … با زبان بازی ها و نقش بازی کردن های متین اشتباه گرفته بودم … و اشتباه من، هر دوی اینها رو کنار هم قرار داد … ما با هم ازدواج کردیم … و من با اشتیاق غیر قابل وصفی چشمم رو روی همه چیز بستم و به ایران اومدم …     .. 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc 💎 ♾ 💎 ♾ 💎 ♾ 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
#داستان_های_قرانی #قسمت_شصت_و_یک #موسی_علیه_السلام 🔅 موسی در مدین 🔅 و لما ورد ماء مدین وجد علیه
🔮 موسی در حضور فرعون 🔮 و قال موسی یا فرعون انی رسول من رب العالمین (سوره آل عمران: 104)  ✔موسی جبه پشمینه ای پوشیده بود، آستین آن را دور دست خود پیچید که به این وسیله مار را بگیرد .  ندا آمد: آستین خود را کنار کن و بدون ترس او را بگیر. موسی دست برد و سر او را در دست گرفت. دید همان عصای اولیه او است. پس از آن خطاب آمد که دست خود را در گریبانت داخل کن. موسی دست در گریبان برد و چون بیرون آورد، دستش سفید و درخشنده بود. باز آنرا در گریبان کرد و به صورت اولیه درآمد.  خطاب رسید: ای موسی، این دو آیت بزرگ از خدای تو است.اینک باید نزد فرعون و فرعونیان بروی و آنرا بسوی ما دعوت کنی. گفت: خدایا من یک نفر از فرعونیان را کشته ام. از آن میترسم که مرا بقتل برسانند، برادرم هارون که از من فصیح تر است با من همراه کن تا مرا تصدیق کند و یاور من باشد.  📌این درخواست پذیرفته شد و هارون برای یاری و همکاری او نامزد گردید. چون موسی خواست از آنجا برگردد، برای دلگرمی و اطمینان خاطرش، به او خطاب شد با برادرت هارون نزد فرعون بروید و آیات مرا بر او بخوانید و بدانید که شما و پیروان شما پیروز خواهید بود. 📌موسی وارد کشور مصر شد و نخست به دیدار مادر و برادر و خواهرش رفت.  پیام خداوند را به برادرش گفت و مأموریت آسمانی خود را به او اطلاع داد و سپس آماده رفتن دربار فرعون شدند.  مادر موسی از این مأموریت سخت بیمناک بود و می خواست پسران خود را از اقدام در این امر خطرناک باز دارد، ولی آنها چاره ای جز اجرای فرمان خدا نداشتند بدین جهت به دربار فرعون رفتند و حقیقتی را که مأمور ابلاغ آن بودند، به اطلاع او رساندند.  صوفی http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا