eitaa logo
مِشْکات
103 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
🌴 #داستان_های_قرانی 🌴 🔅 #یعقوب_علیه_السلام 🔅 🌷 #قسمت۳۷*🌷 *و وهبنا له اسحاق و یعقوب و جعلن
🌴 *🌴 ☘️ ۳۹☘️ 🌷 🌷 *و ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین*  *(سوره انبیاء: 84)* 📚...همسر ایوب از شنیدن این سخنان آهی کشید... 🔥شیطان گفت: این گوسفند را نزد ایوب ببر و به او بگو آنرا ذبح کند و هنگام ذبح کردن آن، نام خدا را به زبان جاری نسازد تا شفا یابد.  🐑 *رحمه* نزد *ایوب* شتافت و گفت: ای ایوب تا کی خدایت تو را گرفتار و معذب میدارد؟ آیا به تو رحم نمیکند؟ چه شد آنهمه اموال و فرزندان تو؟ کو آن زیبایی و رخسار تو؟ بیا این گوسفند را بدون نام خدا ذبخ کن و آسوده شو!   *ایوب* گفت: آیا دشمن خدا به سراغ تو آمد و تو را وسوسه کرد و تو نیز سخنانش را پدیرفتی؟!  وای بر تو! آنهمه نعمت و مکنت که داشتیم کی به ما داده بود؟! گفت: خدا. پرسید چند سال در آن ناز نعمت بسر بردیم؟ گفت: هشتاد سال. پرسید: اینک چند سال است که خداوند ما را مبتلا ساخته است؟ گفت: هفت سال. ایوب گفت وای بر تو! خیلی بی انصافی کردی. چرا صبر نکردی تا مدت سختی ما به اندازه مدت آسایش ما برسد؟! به خدا قسم اگر حق تعالی مرا شفا دهد، برای همین گناهت که به من میگوئی برای غیر خدا گوسفند ذبح کنم، تو را صد تازیانه خواهم زد. برو از نزد من! آب و غذای تو بر من حرام است و دیگر از دست تو آب و نانی نخواهم خورد!  📚 *همسر ایوب* از نزد او رفت و *ایوب* خود را در منتهای سختی و بلا دید. در آن حال پیشانی بر خاک نهاد و گفت: پروردگارا، سختی و فشار مرا احاطه کرده است و تو ارحم الراحمینی. دری از درهای رحمت خود را بر من باز کن و مرا خلاصی بخش.. 📚خداوند دعای او را مستجاب گردنید و به او وحی رسانید که پای خود را بر زمین بکوب. پای بر زمین زد، زیر پایش چشمه آبی پدیدار شد. بدن خود را شستشوئی داد و تمام کسالتها و مرضهای او برطرف شد و به نیکوترین صورتها درآمد و خداوند به پاداش صبر و شکیبائی و شکر گذاری او اموال و فرزندانش را به او برگردانید.  📚در آن حال همسرش برای رسیدگی به حال او از شهر باز آمد ولی از شوهر ناتوان و مریض خود اثری نیافت. گریه به او دست داد و اشک از دیدگانش سرازیر شد. در آنجا مردی زیبا را در بهترین لباس دید. او را نشناخت. خواست از او احوال شوهرش را بپرسد، ولی حیا مانع شد.  *ایوب* او را صدا زد و گفت: ای زن در اینجا چه میخواهی؟ گفت: در جستجوی شوهر ناتوان و علیل خود هستم که در این بیابان افتاده بود و نمیدانم اکنون کجا رفته و چه بر سرش آمده است! گفت اگر او را ببینی می شناسی؟ گفت: او در زمان تندرستی و نعمت، بسیار به تو شبیه بود.  📚گفت: من *ایوب* هستم که تو میگفتی از شیطان پیروی کنم ولی من از خداوند اطاعت کردم و از خدای خود خواستم و او نعمتهای مرا به من باز گردانید...  *ادامه دارد...* _صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57