eitaa logo
مِشْکات
105 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
#داستان_های_قرانی #ابراهیم_علیه_السلام 📍 #قسمت_بیستم 📍 🕊ان ابراهیم کان امة قانتا لله حنیفاً ولم
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 📍 📍 🔰ابراهیم در آن غار، دیده به جهان گشود.  مادر، او را در قنداقه ای پیچید و مقداری او را شیر داد و ساعتهائی با او گذرانید و سپس او را در محل مناسبی در درون غار گذاشت و درب غار را با چند قطعه سنگ بست و بشهر بازگشت. 🔅🔅🔅 *ان ابراهیم کان امة قانتا لله حنیفاً ولم یک من المشرکین.* *شاکراً لانعمه اجتباه و هذاالی صراط مستقیم.* *(سوره نحل)* 🔰مادر، او را در قنداقه ای پیچید و مقداری او را شیر داد و ساعتهائی با او گذرانید و سپس او را در محل مناسبی در درون غار گذاشت و درب غار را با چند قطعه سنگ بست و بشهر بازگشت.  🔰از تولد ابراهیم و سرگذشت او، کسی جز مادر اطلاع نداشت. مادر همه روزه به غار می آمد و فرزند عزیزش را پرستاری میکرد و شیر میداد و شب هنگام درب غار را می بست و بشهر بازمیگشت.  🔰رشد جسمانی ابراهیم غیر عادی بود و هر روز که بر او میگذشت، قوی تر بزرگتر و توانمندتر میگردید.  کم کم راه رفتن را از مادر آموخت بود. با اینکه زندگی در آن غار برای او کاملاً عادی بود ولی روزها هنگامیکه مادر میخواست او را تنها بگذارد میگفت: کجا میروی؟ مرا هم با خودت ببر.  🔰مادر برای حفظ جان ابراهیم جرئت نمیکرد او را با خود به شهر بیاورد تا مبادا توجه مأموران جلب شود و جان او بخطر افتد.  اما رفته رفته ابراهیم بصورت نوجوانی برومند و در آمده و هیچکس تصور نمیکرد که او مولود بعد از دستور نمرود باشد.  🔰مادر هم در مقابل اصرار ابراهیم دیگر توان مقاومت نداشت و بالاخره در یکی از شبها، مخفیانه او را به خانه آورد و گویا خداوند چشمان دشمنان را از دیدن او نابینا کرده بود. توجه هیچکس را جلب نکرد و سوءظنی را بر نیانگیخت و بدین ترتیب خداوند قدرت خود را نشان داد و ناتوانی بشر را در مقابله تا اراده خود، به نمایش گذاشت.  🔰سالها یکی پس از دیگری میگذشت و ابراهیم برای رسالتی که خداوند برایش مقدر فرموده بود آماده میشد.  🔰آزر عموی ابراهیم، هم بت تراش بود و هم بت پرست. پسران او بت هائی که پدرشان میتراشید برای فروش به مردم عرضه میکردند ولی ابراهیم همواره از کار آنها انتقاد میکرد و بت پرستی را نادرست میدانست و برای بتها ارزش و احترامی قائل نبود.  🔰بالاخره روزی که ابراهیم باید پیام الهی را به مردم ابلاغ کند فرا رسید و او طبق دستور خداوند دعوت خود را آشکار کرد.  بت پرستان که سخت به خدایان خود دلبسته بودند، زبان به نصیحت او گشودند و تلاش کردند او را از راهی که در پیش گرفته منصرف کنند و به پرستش بتها وادار نمایند.  🔰از کرامات بت ها سخن گفتند و از خشم آنها افسانه ها به هم بافتند تا ابراهیم را ادب کنند و از مخالفت با بت ها باز دارند.  🔰اما ابراهیم قهرمان خداپرستی بود که تمام ذرات وجودش ندای لا اله الا الله سر می دادند و یاوه سرائی های مردم نادان اثری در دل و جان او باقی نمیگذاشت . در میان تهدیدهای قوم، ابراهیم گفت: ای مردم، آیا درباره خداوند با من گفتگو و بحث و جدل می کنید؟! خداوندی که مرا به راه راست هدایت کرده و با دلائلی محکم و غیر قابل تردید مرا به پرستش خود فرا خوانده است. من از تهدیدهای شما و خشم خدایان دروغین شما کوچکترین ترسی ندارم. شما باید بترسید نه من. زیرا خدای من،آفریدگار جهان و جهانیان است که همه چیز در اختیار او است. و بر همه کاری قادر و توانا است.  بمن بگوئید بدانم آیا وقتی شما در برابر این بت ها دعا میکنید، صدای شما را میشنوند؟ آیا میتوانند به شما سودی یا ضرری برسانند؟؟... 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 https://eitaa.com/m_rajabi57