مِشْکات
🌴 #داستان_های_قرانی 🌴 🌷 #قسمت ۳۶🌷 🔅 #ذوالقرنین 🔅 🖊️روزی که سد به پایان رسید، مردم شادی ها کرد
🌴 #داستان_های_قرانی 🌴
🔅 #یعقوب_علیه_السلام 🔅
🌷 #قسمت۳۷*🌷
*و وهبنا له اسحاق و یعقوب و جعلنا فی ذریته النبوة و الکتاب و اتیناه اجره فی الدنیا و انه فی الاخرة لمن الصالحین.*
*( #سوره_عنکبوت : 27)*
📒 #اسحاق با دختر عموی خود رِفقا ازدواج کرد. خداوند دو پسر توأماً به او عطا کرد، یکی به نام *عیسو* و دیگری بنام #یعقوب نامیده شد.
📒 #یعقوب،* محبوبیت خاصی نزد پدر و مادر داشت و #اسحاق* درباره او دعا کرد که خدا به او برکت و طول عمر و زندگی گوارا عنایت کند.
📒همین محبوبیت سبب شد که *عیسو* خشمگین شود و او را به بدی یاد کند و تهدید نماید.
#یعقوب بااشاره پدر و مادرش، از فلسطین، به سرزمین فدّان آران که مسکن دائی اش *لابان* بود رفت و در آنجا خدمت دائی خود را به عهده گرفت و در نظر داشت که در مقابل این خدمات، دختر او *راحیل* را به همسری خود در آورد ولی دائی اش دختر دیگر خود *لیئه* را به همسری *یعقوب* نامزد کرد.
*یعقوب* درباره *راحیل* با دائی خود مذاکره کرد.
او گفت اگر مایل به ازدواج با *راحیل* هستی باید ده سال خدمت مرا عهده دار شوی.
*یعقوب* پذیرفت و با *راحیل* ازدواج نمود.
در پایان مدت قرارداد ده ساله، *لابان* دو کنیز هم از مال خود به آنان بخشید و *یعقوب* بار سفر بست و با اهلبیت و اموال بیشمار به فلسطین بازگشت و هدایائی برای برادرش فرستاد.
*عیسو* هم هدایای او را پذیرفت و با روی گشاده از *یعقوب* استقبال کرد و کدورت از بین آنها برداشته شد و *یعقوب* در کنعان ساکن گردید.
📒خداوند دوازده پسر به *یعقوب* عطا کرد که به *اسباط* معروف شدند...
📚 #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سید_محمد_صوفی 📚