eitaa logo
مسجد سید الشهداء
376 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
67 فایل
💠 خمین، خ فردوسی، ک شهید هاشمیان💠 🌾پاتوق شهدا در زمان دفاع مقدس🌾 شماره کارت 6037997599108702 شماره حساب بانک ملی 0113547881007 ارتباط با ادمین : @Yas_133 آدرس صفحات مجازی : @m_s_shohada 🌹جهت تعجیل در امر فرج،صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
گزارش تصویری 📸📸📸 مراسم جشن عیدغدیرخم در با سخرانی جمعه ۱۷مرداد۱۳۹۹ مارا در ایتا وتلگرام دنبال کنید .. @m_s_shohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 را همـه دارند اما زحمت کشیدن برای را چه؟ شدن یك اتفاق نیست !!! گلی ا‌ست که برای شکوفا شدنش باید بخوری بـه بی بـه بی‌ بـه طلب‌ها نمی‌دهند بـه آنکه یک بی‌خوابی برای اسلام نکشیده ! یک روز از وقتش را برای دین نگذاشتـه نمی‌گویند! دغدغـه هیئت، بسیج، کار جهادی دغدغـه‌ی دست این و آن را گذاشتن توی دست شهدا دغدغـه ترک ، آدم شدن، بـه که نیست ، قلبت را می‌کنند اگر بوی داد می‌کنند اگر عاشق اول باید خوبی باشی خوب کنی شوی اما نیاوری درست مثل یاران نمی دهند 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 حسین محمدی مفرد از جمله واحد تخریب لشکر۵نصر که همرزم بوده، درباره وی می‌گوید: در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم شد و عراقی ها شد. نیمه های بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم. در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست نزدیک به نرده های درب زندان بودم. مقداری بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که از طریق انجام می‌شد. با خودم گفتم در داخل شکم همه چیز جابجا شده است . سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن به خارج دوباره خوابیدم. ساعت ۱۰ شب بود که دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش می‌کنم کمی به من آب بده که خیلی هستم و من به چشمان که می‌گفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه می‌کردم . صدای خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که محمد از قابلمه جدا شد و بر زمین افتاد و به رسید. 🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹 @m_s_shohada 🌹🕊🌴🌹🌴🕊🌹