وقتی حدودا 18 سالم بود آلرژی شدیدی به کتاب و کتاب خواندن داشتم.
دانشجو که شدم کم کم احساس کردم بدون مطالعه یک چیزی کمه
در این دنیای پر از حرف و ادعا ، اگر خوب مطالعه و تفکر نکنم ، حق و باطل رو نمی تونم تشخیص بدم.
تصمیم گرفتم کتاب بخونم
رفتم پیش یک عالم ازش خواستم راهنماییم کنه
شروع کردم
شاید خنده دار باشه اما من هفته ای یک ساعت به اندازه ی 15 صفحه کتاب می خواندم و کلافه می شدم اما سر این نخ را رها نکردم.
کم کم اوضاع بهتر شد
شد روزی 15 صفحه
یک دوره تند خوانی رفتم
شد روزی حدودا 300 صفحه
خودم بودم و تنهایی در خانه ام در یزد و کتاب هام ، عشق می کردم.
آن روزها هیچ مسئولیتی نداشتم ، خرجم را پدر مرحومم می داد، زن و بچه هم نداشتم.
اما حالا...
الان این روزها آنقدر مشغله و کار سرم ریخته که شاید باور نکنید عمده ی مطالعات آزادم (که کم هم نیست!!!) را در هنگام پیش پیش لا لای بچه هام انجام می دم.
نه اینکه از امروزم ناراضی باشم، نه
خیلی هم راضی ام و خدا را شاکرم اما درک می کنم که اقتضای زندگی و بالاتر رفتن سن است اما به هر حال امروز وقت آزاد کمتر است.
خلاصه آنکه دوستان جوان تر قدر بدانید.
امروزی که وقت دارید و مسئولیت هایتان کم است تا می توانید کتاب بخوانید ، فردا دیگر نمی شود.
#کتاب
#کتابخوانی
#مطالعه
#وقت
#جوان
#جوانی
#فکر
#تفکر
#m.seraj_ir