. بعد از نماز صبح و حوالی ساعت شش بود. برای اینکه چشمام گرم بشه و بتونم دوباره بخوابم، گوشیمو دستم گرفتم و اینترنتش رو روشن کردم. بعد از تلگرام، رفتم سراغ اینستاگرام؛ یکی از بچه‌ها شب قبلش توی دایرکت پیام داده بود،جوابشو دادم. وسط نگاه کردن به استوریا،دیدم که دوستم پیامو دید و لایک کرد! . ازش بعید نبود، ولی یه خورده هم تعجب کردم. خواستم سر شوخی رو باز کنم باهاش، پیام دادم: + میتونم فضولی کنم و بپرسم چرا الان بیداری؟!😂 ایز تایپینگ شد! . جوابشو که خوندم، وجودم یخ زد! - سردار سلیمانی رو ترور کردن. چندبار خوندم پیامشو، نه میفهمیدم چی میگه، نه دلم میخواست که بفهمم...! . + داری شوخی میکنی دیگه، نه؟! - نه، واقعیه. حس کردم رنگم پرید. + تو رو جون هرکی دوست داری بگو دروغه...! و منی که می‌دونستم این آدم خبراش موثقه، داشتم جون میدادم. . تکذیب نکرد. سایتها و کانال های مختلف رو بالا پایین کردم،هیچکدوم تکذیب نکردن. یه قطره، دو قطره، سه قطره، سد اشکام شکست؛ و تا نه صبح که خونواده از خواب بیدار شدن، گریه میکردم. . نمیدونستم چجوری خبر رو به بقیه بدم. فقط رفتم تو هال، تلویزیون رو روشن کردم و زدم شبکه خبر! زیرنویس تلوزیون کار خودش رو کرد! مامان، بابا و عمه‌ها بهت‌زده به تلویزیون نگاه میکردن! هیچکس نمیدونست باید چیکار کنه! . اون‌روز فیش غذای حضرت داشتیم، ناهار بخوریم؟ نه! بغضی بود که فقط به زور پایین میدادیم. . یتیم شدیم، بی‌تعارف، ۱۳ دی‌ماه ۹۸، ساعت ۱ و ۲۰ دقیقه بامداد، یتیم شدیم. . #هاشمی