💠وقایع روز هشتم محرم الحرام💠
✍ از مشهورترین وقایع روز هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری، دیدار امام حسین (ع) با عمربن سعد و ارشاد او بود. اما طمع حکومت ری وی را فریفته بود.
🌺 امام حسین (ع) به او فرمود: بدان که تو از گندم ملک ری نخواهی خورد.
عمر سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
✅ از دیگر وقایع این، روز تشنگی در خیمهها بود. در این روز سپاه امام حسين (ع) و خاندانش در محاصره شديد قرار داشتند، و عطش بر آنان غلبه کرد. امام(ع) دستور داد، پشت خیمه زمين را حفر کنند؛ به اعجاز آبى پديدار گرديد امام حسين (ع) و اولاد رسول خدا (ص) و اصحاب همگى سيراب شدند و مشكها را پر كردند بعد چشمه غائب شد.
🌹حضرت سكينه (س) فرزند اباعبدالله الحسين (ع) ميگويد: شب نهم مهتاب فضاي خيمه امام را روشن كرده بود ديدم پدرم ميان جمعيت ايستاده و خطاب به ياران و همراهان ميفرمايد: اي مردم! هر كدام از شما كه ميتواند بر تيزي شمشير و ضربات نيزهها صبر كند، با ما قيام نمايد وگرنه از ميان ما برود و خود را نجات دهد.
✅ سخنان امام به پايان نرسيده بود كه ياران همگي صدا زدند سوگند به خدا چنين نخواهيم كرد، بلكه جان، مال، زن و فرزندان خود را فداي تو خواهيم كرد.
------------------------------
وقایع الایام، ج5، ص27؛
مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244.
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینیه
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
https://eitaa.com/joinchat/3256418364Ca4cc54b509
audio_2020-08-25_23-29-10.ogg
1.52M
🎙استاد حیدری
چرا حضرت قمر بنی هاشم، آب ننوشیدند اگه آب می نوشیدند بهتر نمی تونستند بجنگند؟
✳️ مستند قوی برای آب ننوشیدن حضرت ابالفضل نداریم
✳️ خواه حضرت آب می نوشیدند و نمی نوشیدند دشمنان ایشان رو به شهادت می رسوندند
✳️ بر فرض که این برا این مطلب سند قوی هم پیدا می شد آب ننوشیدن حضرت به نوعی همدلی با سید و مولایشان و خاندان ایشان بوده که همین امر هم نشان از فضائل ایشان دارد.
#عقائد
🆔 @javadheidari110
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴
🆔 @m_setarehha.
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«راوی برادر شهید»
شخصی آمده بود خدمت یکی از بزرگان. میگفت: من نمیتوانم فرزندم را
ً تربیت کنم. اصلا مسائل تربیتی را نمیدانم. شما بگویید چه کنم!؟ ایشان در جواب
گفته بود:
به دنبال روزی حلال باش! روزی حلال به خانه ببر و همیشه برای هدایت
فرزندت دعا کن. برای تو همین بس است.
پدر ما حاج حسن سواد زیادی نداشت. بیشتر ساعات را هم در خانه نبود. اما
به این کلام نورانی پیامبر اعظم(ص) عمل میکرد که میفرماید: عبادت اگر ده
قسمت باشد نُه قسمت آن به دست آوردن روزی حلال است.
ً کسی که سه عدد نان میخرید، ده ریال پول میداد و می رفت.
فراموش نمیکنم در آن زمان قیمت نان سه ریال بود. معمولا
پدر یک نان را به سه قسمت تقسیم میکرد. به این افراد یک قسمت نان میداد.
ُ تا مبادا پول شبهه ناک وارد زندگیش شود.
شاگردانش اعتراض میکردند. میگفتند: چرا اینقدر وقت خود را برای یک
ریال تلف میکنی. اما پدر می گفت: نباید پول شبهه ناک وارد زندگی شود.
صبحها زودتر از بقیه به مغازه میرفت. وضو میگرفت و کار را شروع میکرد.
دقت میکرد خمیر نان خوب و آماده باشد. میگفت: باید نان خوب تحویل
مردم بدهیم تا روزی ما حلال باشد. مشتری باید راضی از مغازه برود. خودش مقابل تنور میایستاد. دقت میکرد که نان سوخته یا خمیر نباشد.
در ایام عید و... که بیشتر نانواییها بسته بودند پدر بیشتر کار میکرد. میگفت:
برای رضای خدا باید به خلق خدا خدمت کرد.
حرفهای او جالب بود. بیشتر این صحبتها را بعدها در احادیث اهل بیت
میدیدم. آنجا که امام صادق(ع) میفرماید:
«خداوند بندگان را خانواده خود میداند.
پس محبوبترین بنده در نزد پروردگار کسی است که
نسبت به بندگان خدا مهربانتر و در رفع حوائج آنها کوشاتر باشد»
ّ پدر مقلد حضرت امام بود. از همان سالهای دهه چهل. از آن زمانی که خیلیها جرأت بردن نام امام را نداشتند.
ُ در زمانی که داشتن رساله امام جرم بود، پدر ما رساله امام را در منزل داشت.
اهل حساب سال بود. همیشه برای محاسبه و پرداخت خمس خدمت علمای اصفهان میرفت.
گویی این حدیث نورانی امام صادق(ع) را میدانست که میفرماید:
«کسی که حق خداوند(مانند خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل
صرف خواهد کرد»
1. اصول کافی، ج 2 ، ص199.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراهان عزیز عرض التماس دعا قبولی طاعات
کمترازیکساعت مانده به
عملیات جهانی
فریاد جهانی
لبیک جهانی
همه با هم راس ساعت ۲۱
بر بام خانه وحیاط خانه
ندایی پر از آرامش وروح بخش
سرمیدهیم
با اعتقاد راسخ، پر از یقین، پر از صلابت
لبیک یا حسین
حسین روح وروانم____حسین آرام جانم____
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🕋🕋🕋
🏴 امام رضا علیه السلام:🏴
▪️▪️ منْ کَانَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ.
▪️ هرکه روز عاشورا، روز سوگواری و اندوه و گریهاش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می دهد.
📚بحارالانوار، ج 44، ص 284.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
🔸ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام روی نوشته زیر انگشت بزنید👇
app.imamhussain.org/tour/
🔸وارد حرم میشوید. توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه و در هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتونید هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
نجات
راوی: مادر شهید
چهار سال از تولد محمدرضا گذشت. روز به روز بزرگتر و زیباتر میشد. آن
زمان وسط حیاط حوض بزرگی داشتیم. پسرم با بچهها دور حوض می دویدند و بازی میکردند. من هم مشغول کارهای خانه بودم.
یکدفعه صدای ناله و فریاد پسرم بلند شد. بی ً اختیار دویدم. سنگ لب حوض قبلا شکسته بود. گوشه آن هم خیلی تیز شده بود. محمد زمین خورد. سرش به همان لبه تیز حوض برخورد كرد. خون از سرش به شدت جاری شد.
ملافه بزرگی را آوردم. پر از خون شد! اما خون بند نمی آمد. خیلی ترسیدم.
همسایه ها آمدند. از شدت خونريزي محمد بیهوش روي زمين افتاد!
در آن حالت فقط امام زمان(ص) را صدا میزدم. حال من بدتر از او شده بود! با
کمک همسایهها او را به بیمارستان بردیم. آن روز خدا پسرم را نجات داد.
ایام عید بود. مهمان داشتیم. به خاطر شیرین زبانی و زیبایی چهره، همه محمد را دوست داشتند. یکی از بستگان شکلات بزرگي به او داد. من هم رفتم که چایی بیاورم. یکدفعه دیدم همه بلند فریاد میزنند! همه من را صدا میکردند.
با رنگ پریده دویدم به سمت اتاق.
محمد افتاده بود روی زمین! چشمانش به
گوشه ای خیره شده بود. از دهانش خون می آمد! صحنه وحشتناكي بود.من حال خودم را نمی فهمیدم. خدا را به حضرت زهرا (س)قسم میدادم.
شکلات
بزرگ در گلويش گير كرده و راه نفس او را بند آورده بود.
یکی از همسایهها كه انسان دنیا دیدهای بود. آمد جلو.
انگشتش را در حلق بچه
کرد. باسختي شکلات را درآورد. آن شب هم خدا فرزندم را نجات داد.
چند روز گذشت. محمد را توی پشه بند خوابانده بودم. موقع غروب به سراغ او
رفتم. یکدفعه دیدم گردنش سیاه و متورم شده! خیلی ترسیدم. همسایهها را صدا کردم. نََفس او بالا نمی آمد. با یکی از همسایهها رفتیم بیمارستان. دکتر سریع او را
معاینه کرد. آزمایش گرفت و... روز بعد دکتر گفت: خدا خیلی رحم کرده. اگر او را
دیرتر رسانده بودید بچه تلف میشد. این یک عفونت سخت بود که به خیر گذشت.
چند روزی از اين ماجراها گذشت. چندین اتفاق دیگر نيز رخ داد.
من همیشه توسل به حضرت زهرا(س) داشتم. هر بار دست عنایت خدا را
میدیدم. اما باز میترسیدم! شب بعد از نماز سر سجاده نشستم. به این اتفاقات فکر
میکردم. بعد از سه دختری که خدا به ما عطا کرد این پسر به دنیا آمد. حالا پشت
سر هم این اتفاقات و... نکند این بچه عمرش به دنیا نیست. نکند چشم زخم و... .
به سجده رفتم. خیلی گریه کردم. بعد گفتم: خدایا همه چیز به دست توست. ما
هیچ اختیاری از خود نداریم. خدایا مرگ و زندگی به دست توست. شفا به دست
توست. بعد خدا را به حق ائمه قسم دادم؛ گفتم خدایا پسرم را از خطرات نجات بده.
خدایا فرزندم را به تو میسپارم. خدایا دوست دارم پسرم سرباز امام زمان(ص)
شود. خدایا او را از خطرات حفظ کن. در تربیت فرزندان ما را یاری کن.
بعد از آن دیگر مشکلات قبلی پیش نیامد. پسرم روز به روز بزرگتر میشد و
قویتر. هر وقت نماز میخواندم کنارم میایستاد. او هم مثل ما نماز میخواند.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴شبیه سازی جانسوز صحنه روز🏴
🏴عاشورا در کشور عراق🏴
▪️ برای اولین بار صحنه واقعی روز عاشورا منطبق بر مقاتل به صورت کامل و اجرای هنرمندان عراقی در کربلا به تصویر کشیده شد!
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز. 🕋🕋🕋
🏴 سالار شهيدان حسين(عليه السلام)🏴
▪️ واللَّهِ لا يَسْكُنُ دَمِي حَتّى يَبْعَثَ اللَّهُ الْمَهْدِىَّ.
▪️ سوگند به خدا؛ خون من از جوشش باز نمی ایستد تا سرانجام خداوند، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برانگیزد.
📚 مناقبابنشهرآشوب، ج 4، ص 85.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«تربیت صحیح»
راوی :علی تورجی زاده
▪️سواد پدر ما زیاد نبود. حدود چهار کلاس قدیم. اما بیشتر علم و معرفتش را پای
منبرها کسب کرده بود.
کارها و رفتارهای حاج حسن صحیح و آموزنده بود. اکنون بعد از سالها و
بعد از تحصیلات دانشگاهی و مطالعه و... به این نتیجه رسیدم که شیوه تربیت
پدرکاملترین روش بود. آن هم در آن زمان.
ً طوری رفتار میکرد تا
هیچگاه در برخوردهايش امر و نهی نمیکرد. معمولا
طرف مقابل به روش درست پی ببرد.
با فرزندانش رفیق بود. اگر میخواست چیزی بخرد حتمًا از ما نظر خواهی
میکرد. برای نظر ما احترام قائل بود.
برای نمازخواندن فرزندان آنها را تشویق میکرد. از محبت خدا میگفت.
از اینکه چرا باید نماز بخوانیم. او با صحبتها و نقل داستانها کاری میکرد که
بچه ها خودشان به نماز اهمیت بدهند. پدر همیشه نمازش را اول وقت میخواند. او
غیر مستقیم فرزندانش را به نماز ترغیب میکرد.
از بیکاری ما خوشش نمیآمد. از همان دوران نوجوانی هر زمان بیکار بودیم
ما را به نانوایی می برد
به کسب علم و معرفت ما خیلی اهمیت میداد. هر جا سخنرانی بود ما را خودش می برد . تلاش میکرد تا ما خوب مطالب ديني را یاد بگیریم و
فراموش نکنیم. تابستانها با محمدرضا میرفتیم نانوایی پدر. بارها در وسط
کار ما را راهی مسجد میکرد! میگفت: الآن در مسجد جلسه قرآن است. بروید
آنجا! حتی وقتی شنید در مسجد گروه سرود تشکیل شده ما را برای سرود میفرستاد مسجد ، از اینکه به كار مغازه لطمه بخورد ناراحت نبود. اما دوست داشت فرزندانش
با مسجد ارتباط داشته باشند.
برخورد صحیح پدر فقط برای فرزندانش نبود. حاج حسن به شاگردانش هم امر
و نهی نمیکرد. بلکه غیرمستقیم حرفش را میزد. در تربیت آنها نیز نهایت تلاش
خودش را انجام میداد.
يادم هست در آن روزها با محمد به مسجد ميرفتيم. به من ميگفت: دادا، بيا
مسابقه، ببينيم كدام ما نمازش طولانی تر ميشه.
٭٭٭
پدر فرزندانش را تنبیه نمیکرد. همیشه با نگاهش حرفش را میزد. آنقدر جذبه
داشت که از او حساب میبردیم. اما یکبار به خاطر مسائل تربیتی محمدرضا را
تنبیه کرد!
پسری بود در همسایگی مغازه نانوایی. اخلاق خوبی نداشت. پدر بارها به ما
توصیه میکرد که با او دوست نشوید. یکبار محمد دیر به مغازه آمد. پدر باتعجب
از او پرسید: تا حاال کجا بودی؟!
پدر وقتی فهمید که محمد با آن پسر بوده، برای اولین و آخرین بار او را تنبیه
کرد. آن هم دور از چشم دیگران و فقط به خاطر مسئله تربیت.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
#با_ولایت_تا_شهادت
#من_ماسک_میزنم
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha