38.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گناهی که موجب بهشت رفتن می شود!
🔸ففِرُّوا إِلَی اللَهِ؛ اگر آدم بخواهد فرار کند، باید برود در دامن خدا!
🎙بیانات
#آیت_الله_حسینی_طهرانی
مدظله العالی
@maadshenasii
🌺 سلام علیکم 🌺
🌱همه ما انسانها مزه مُردن رو میچشیم و راه قیامت رو در پیش داریم، چه بهتر که از اتفاقات و مراحلِ راه با خبر باشیم و قبل از رفتن خودمون رو آماده کنیم.
☘خلاصه...
تا انسان زنده است باید قدر خود را بداند.
تا هنگامی که نفس می کشد باید لا اله الا الله بگوید؛
همینکه راه نفَس بسته شد دیگر قدرت بر تکلّم یک حرف هم ندارد!
کنونت که چشم است اشکی ببار
زبان در دهانست عذری بیار
غنیمت شمار این گرامی نفس
که بی مرغ قیمت ندارد قفس
📣برای دسترسی آسان به صوت های شرح معادشناسی روی لینک
کلیک کنید👇
شرح معادشناسی
و همچنین برای شنیدن صوت های منبر حجت الاسلام بی پروا با موضوعات مختلف روی لینک
کلیک کنید👇👇
سخنرانی متفرقه
برای دیدن پادکست ها
کلیک کنید👇
پادکست
و نیز برای خواندن داستان های کانال
کلیک کنید👇👇
داستان
《توصیه میشود صوتهای شرح معادشناسی را از ابتدا به ترتیب گوش کنید》
@maadshenasii
😱پناه بر خدا
#داستان
🔹مرحوم آیة الله سید جمال گلپایگانی رضوان الله علیه می فرمود:
اساتید به من دستور داده بودند كه شبهاى پنجشنبه و جمعه بروم بيرون اصفهان، و در قبرستان تخت فولاد قدرى در عالم مرگ و ارواح تفكّر كنم، و مقدارى هم عبادت كرده و صبح برگردم.
🔺عادتم اين بود كه شب پنجشنبه و جمعه ميرفتم و يكى دو ساعت در بين قبرها و در مقبره ها حركت می كردم و تفكّر می نمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده، و سپس براى نماز شب و مناجات بر می خاستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم.
🔹شبى از شبهاى زمستان، هوا بسيار سرد بود، برف هم می آمد. من براى تفكّر در أرواح و ساكنان وادى آن عالم، از اصفهان حركت كردم و به تخت فولاد آمدم و داخل مقبره ای رفتم. و خواستم دستمال خود را باز كرده چند لقمه اى از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نيمه شب بيدار و مشغول كارها و دستورات خود گردم.
🔺در اين حال دَرِ مقبره را زدند، جنازه ای را که از اصفهان آورده بودند آنجا گذاشتند، و شخص قارى قرآن كه متصدّى مقبره بود مشغول تلاوت شد؛ تا آنها صبح بيايند و جنازه را دفن كنند. جنازه را گذاشتند و رفتند، و قارى قرآن مشغول تلاوت شد.
🔹همينكه می خواستم مشغول خوردن غذا شوم، ديدم كه ملائكه عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن شدند.
چنان گرزهاى آتشين بر سر او می زدند كه آتش به آسمان زبانه می كشيد!! فريادهائى از اين مرده بر می خاست كه گوئى تمام اين قبرستان عظيم را متزلزل می كرد!!
نمی دانم اهل چه معصيتى بود كه اينطور مستحقّ عذاب بود؟
✅اتفاقات بعدی این داستان در صوت جلسه پنجم بیان شده است.
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
🔺#داستان جالب و شنیدنی"برنجِ متبرّک"🔺
(قسمت اول)
🔹مرحوم نراقى در ايّامِ اقامت در نجف،يكی از روزهای ماه رمضان در منزلشان براى صرف افطار هيچ نداشتند، عيالش ميگويد: هيچ در منزل نيست، لطفا چيزى تهيّه كنید!
🔸مرحوم نراقى در حاليكه حتّى يك پول سياه هم نداشت از منزل بيرون می آيد و يكسره براى زيارت اهل قبور به وادی السلام می رود؛
♻️در ميان قبرها قدرى می نشيند و فاتحه ميخواند تا اينكه آفتاب غروب میكند و هوا كم كم رو به تاريكى میرود.
♦️ناگاه می بيند جنازه اى را آوردند و قبرى براى او حفر نموده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و رو كردند به من و گفتند: ما عجله داريم،شما بقيّه تجهيزات اين جنازه را انجام دهيد! جنازه را گذاشتند و رفتند.
🔻مرحومِ نراقى می گويد: من در ميان قبر رفتم كه كفن را باز نموده و صورت او را بروى خاك بگذارم، و بعد بروى او خشت نهاده و خاك بريزم؛ ناگهان دريچه ای دیدم ، از آن دريچه داخل شده ديدم باغ بزرگى است، درخت هاى سر سبز سر به هم آورده و داراى ميوه هاى مختلف و متنوّع است.‼️
🌳از در اين باغ يك راهى است بسوى قصر مجلّلى كه تمام سنگ ريزه هاى اين راه از جواهرات فرش شده است.
بى اختيار وارد شدم ، بهسوى قصر رهسپار شدم، ديدم قصر با شكوهى است و خشتهاى آن از جواهرات قيمتى است؛ از پلّه بالا رفتم، در اطاقى بزرگ وارد شدم، ديدم شخصى در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادى نشسته اند.
🌿سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. اطرافیان از آن شخصى كه در صدر نشسته احوالپرسى می كنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال می كنند و او هم پاسخ می دهد و آن مرد خوشحال و مسرور به يكايك از سؤالات جواب می گويد. قدرى كه گذشت ناگهان ديدم كه مارى از در وارد شد!! يكسره بهسمت آن مرد رفت و نيشى زد و برگشت و از اطاق خارج شد.
آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغيّر شد و قدرى به خود پیچید، و كم كم حالش عادّى شد.
✍️این داستان ادامه دارد...
@maadshenasii
May 11
🔺ادامه #داستان "برنجِ متبرک"🔺
📌(قسمت دوم)
🔹سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن. ساعتى گذشت ديدم براى مرتبه ديگر، آن مار از در وارد شد و مثل سابق او را نيش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره اش دگرگون شد و سپس به حالت عادّى برگشت.
⁉️من در اين حال سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلّق به كيست؟ اين مار چيست؟ چرا شما را نيش می زند؟
🌹گفت: من همين مرده اى هستم كه الآن شما در قبر گذارده ايد، و اين باغ، بهشت برزخى من است كه خداوند به من عنايت نموده است، كه از دريچه اى كه از قبر من به عالم برزخ باز شده است پديد آمده است.
🌿اين قصر مال من است، اين درختان با شكوه و اين جواهرات و اين مكان كه مشاهده می كنيد بهشت برزخى من است، من آمده ام اينجا.
🔸اين افرادى كه در اطاق گرد آمده اند ارحام من هستند كه قبل ازمن مرده اند و حالا براى ديدن من آمده اند و جویای احوال بازماندگان خود در دنيا هستند. گفتم اين مار چرا تو را می زند؟
❓گفت: قضيّه از اين قرار است كه من مردى هستم مؤمن، اهل نماز و روزه و خمس و زكات، و هر چه فكر ميكنم از من كار خلافى كه مستحقّ چنين عقوبتى باشم سر نزده است، و اين باغ با اين خصوصيّات نتيجه برزخى همان اعمال صالحه من است؛ مگر آنكه يك روز در هواى گرم تابستان كه در ميان كوچه حركت می كردم، صاحب دكّانى با يك مشترى خود دعوا می کردند صاحب دكّان می گفت: سيصد دينار (شش شاهى) از تو طلب دارم و مشترى مىگفت: من پنج شاهى بدهكارم.
من به صاحب دكّان گفتم: تو از نيم شاهى بگذر، و به مشترى گفتم: تو هم از نيم شاهى دست بردار و پنج شاهى و نيم بصاحب دكّان بده.
🍂صاحب دكّان ساكت شد و چيزى نگفت؛ ولى چون حقّ با صاحب دكّان بوده و من به قدر نيم شاهى به قضاوت خود كه صاحب دكّان راضى بر آن نبود- حقّ او را ضايع نمودم، به كيفر اين عمل خداوند عزّ و جلّ اين مار را معيّن نموده كه هر يك ساعت مرا بدين منوال نيش زند، تا در نفخ صور دميده و خلائق براى حساب محشر حاضر شوند، و به بركت شفاعت محمّد و آل محمّد عليهم السّلام نجات پيدا كنم.
✍️این داستان ادامه دارد...
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
🔺️ادامه#داستان "برنجِ متبرک"🔺️
📌(قسمت آخر)
🔹️چون این را شنیدم برخاستم و گفتم: عیال من در خانه منتظر است ، من باید بروم و برای آنان افطاری ببرم .
🌹همان مردی که در صدر نشسته بود برخاست و مرا تا در بدرقه کرد ، از در که خواستم بیرون آیم یک کیسه برنج به من داد ، کیسه کوچکی بود ، و گفت : این برنج خوبی است، ببرید برای عیالتتان.
🔸️من برنج را گرفته و خداحافظی کردم و آمدم بیرون باغ ، از دریچه ای که داخل شده بودم خارج شدم ، دیدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روی زمین افتاده و دریچه ای نیست ؛ از قبر بیرون آمدم و خشت ها را گذارده و خاک انباشتم و به صوب منزل رهسپار شدم و کیسه برنج را با خود آورده و طبخ نمودیم .
🌿و مدتها گذشت و ما از آن برنج طبخ میکردیم و تمام نمی شد ، و هر وقت طبخ میکردیم 🍚 چنان بوی خوشی از آن متصاعد میشد که محلّه را خوشبو میکرد.
⁉️همسایه ها می گفتند : این برنج را از کجا خریده اید؟؟
💠 بالاخره بعد از مدّتها یک روز که من در منزل نبودم ، یک نفر به میهمانی آمده بود و چون عیال از آن برنج طبخ میکند و آن را دم میکند ، عطر آن فضای خانه را فرا میگیرد ، میهمان می پرسد : این برنج از کجاست که از تمام اقسام برنج های عنبر بو خوشبوتر است؟؟
♦️اهل منزل ، ماخوذ به حیا شده و داستان را برای او تعریف میکنند.
♻️ پس از این بیان ، آن مقداری از برنج که مانده بود چون طبخ کردند دیگر برنج تمام میشود.
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ما با خیال تو زنده هستیم...
🎙بیانات
#آیت_الله_حسینی_طهرانی
مدظله العالی
@maadshenasii
AudioCutter_محرم_الحرام_شب_هفتم_سخنراني_حجت.mp3
25.57M
#متفرقه
#بشنوید
🌹با حُسن خُلق به بالاترین مقام های بهشتی برسید 🌹
⁉️بیشترین عامل ورود به بهشت و دوزخ چیست؟
⁉️نزدیک ترین ومحبوب ترین افراد نزد رسول الله صلی الله علیه وآله چه کسانی هستند؟
⁉️ویترین اعمال مومن در قیامت چیست؟
⁉️معادله عجیب امّ سلمه که پیامبرصلی الله علیه وآله آن را حلّ کردند، چه بود؟
🔹حال پیرزنی که تمام شبها راعبادت وتمام روزها را روزه میگرفت ولی اهل آتش بود، چون بداخلاق بود...
🎙#سخنران: #حجت_الاسلام_بی_پروا
@maadshenasii
💠که بودند، چه شدند...💠
برادر...!
جدّ ما كو؟ اجداد ما كجا رفتند؟ همۀ آنها خبر شدند. يك روز اثر بودند، آن هم چه اثر_مهمّى!
دنيا را زير گام خود تكان مىدادند، فرياد آنان گوش فلك را كر مىكرد؛
مىآمدند و می رفتند و فعّالیت های زیادی داشتند،
🔺همه اثر بود. امروز همه شان خبر شدند.
ما هم امروز اثريم؛ می گوئيم، می شنويم، در فعّاليّت هستيم؛ فردا خبريم، می گويند:
فلانی... خدا رحمتش كند.
‼️این قرعه ای نیست که فقط بنام آنان زده شود...
#معادشناسی
#علامه_طهرانی
@maadshenasii
#داستان جالب
"خِیرات برای روح مادرشوهر"
🔹مرحوم آقا بزرگ طهرانی میفرمودند:
من طفل بودم و منزل ما در طهران،پامنار بود...
يك روز مادر من در منزل آلبالوپلو پخته بود🍯
هنگام ظهر يك سائلى(گدا)در كوچه سؤال(گدایی) ميكرد و مادرِ من هم كه در مطبخ(آشپزخانه) مشغول طبخ بود،صداى سائل را شنيدوبراى خيرات به روحِ مادر بزرگ من كه مادر شوهرش میشد وتازه ازدنيا رحلت كرده بود ميخواهد مقدارى ازغذا به سائل بدهد ولى ظرف تميز دردسترس نبوده، به عجله براى آنكه سائل از در منزل ردّ نشود مقدارى از آن آلبالوپلو را در طاس حمّام كه در دسترس بود ريخته و به سائل ميدهد،و از اين موضوع كسى خبر نداشت.
🔺نيمه شب پدرمن ازخواب بيدار شده و مادر مرابيدار كردوگفت:امروز چهكار كردى؟ چهكار كردى؟
مادرم گفت:نمىدانم❗️
پدرم گفت:الآن مادرم رادرخواب ديدم و بمن گفت: من از عروس خودم گله دارم
امروز آبروى مرا در نزد مُردگان بُرد؛غذاى مرا در طاس حمّام فرستاد.
⁉️توچهكار كردهاى؟
مادرم مىگفت:هرچه فكركردم چيزى بنظرنيامد
✅ناگهان متوجّه شدم كه اين آلبالوپلو رابه سائل چون به قصدِهديّه براى روح تازه گذشته دادهام و درآن عالم غذاى آن مرحومه بوده است،چون بصورت نامطلوبى به سائل داده شده است،به همان طريق آن رادر عالَم براى مادر شوهرم بردهاند و او از اين كار گلهمند است.
💬آرى،او شکایت دارد كه چرا غذاى مرا كه صورت مُلكى(دنیایی)اَش آلبالو پلو به سائل است وصورت ملكوتى(آخرتی)اَش يك طبق نور است كه براى روان متوفّى مىبرند،در طاس حمّام ريخته و اهانت به سائل،اهانت به روح متوفّى بوده است.
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیّت غسل روزجمعه
🎙بیانات
#حضرت_آیة_الله_حسینی_طهرانی
مدظله العالی
@maadshenasii
#داستان
"ملاقات حضرت ابراهیم علیه السلام با عزرائیل"
🔹حضرت ابراهیم(ع) روزی شخصی را دید،
⁉️از او پرسید: تو کیستی؟
او گفت: عزرائیل هستم.
حضرت فرمود: از تو میخواهم خودت را به آن صورتی که مؤمنین را قبض روح میکنی، به من بنمایانی.
🔺به دستور او، حضرت ابراهیم روی خود را برگردانید سپس باز به او نگاه کرد این بار جوانی بسیار زیبا و خوشرو دید،
🌷گفت: «اگر ٌمؤمن پس از مرگ، پاداشی غیر از این چهرهی زیبا نگیرد، همین دیدار برای او کافی است و پاداش خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود.»
🔸سپس حضرت ابراهیم به عزرائیل گفت: «اگر میتوانی، خودت را در آن چهرهای که گمراهان را با آن، قبض روح میکنی به من بنمایان»
😞عزرائیل گفت: ای ابراهیم! تو طاقت دیدن آن چهره را نداری.
حضرت ابراهیم(ع) خواستهاش را تکرار کرد.
عزرائیل گفت: روی خود را بگردان، حضرت روی خود را گردانید و سپس به او نگاه کرد
😱این بار مردی سیاه دید که موهای بدنش راست شده، بوی بسیار بدی دارد و از سوراخهای بینیاش دود و آتش بیرون میآید.
حضرت ابراهیم(ع) نتوانست آن چهره را مشاهده کند و بر اثر شدّت وحشت بیهوش شد.
♻️وقتی که به هوش آمد، عزرائیل را به صورت اول دید، به او فرمود: «ای فرشتهی مرگ اگر انسان گنهکار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، همین نگاه برای عذاب و کیفر او کفایت میکند.»
✅آیا واقعا عزرائیل تغییر قیافه میدهد؟ وجواب چندین سوال دیگر در صوت جلسه هفتم👇👇توضیح داده شده است.
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
معادشناسی۷.mp3
35.06M
شرح مختصر کتاب#معادشناسی...
« #جلسه هفتم: کیفیّت قبض روحِ انسانها»
(حجت الاسلام بی پروا)
-----------------------------------------------------------------------
📖 توصیه میشود برای استفاده بیشتر از مباحث،
کتاب #معادشناسی مرحوم علامه طهرانی قدّس سره
(جلد اول، مجلس ششم) مطالعه شود.
-----------------------------------------------------------------------
🔹 توضیح مختصر پیرامون توحید صفاتی واَفعالی...
⁉️ چگونه در یک لحظه، مَلِکالموت جان میلیونها نفر را میگیرد؟
⁉️ "اِمام علیهالسلام، جانِ عالم است" یعنی چه؟
🔹 سجده که برآدم خاکی نمود، خیل مَلَک بهر حسین است و بس...
⁉️حضرت عزرائیل جان چه کسانی را میگیرد و از گرفتنِ جانِ چه کسانی عاجز است؟
⁉️ چگونه امیرالمؤمنین علیهالسلام در یک لحظه در مکانهای مختلف بودند؟
⁉️ جانِ انسانهای ضعیف را چه کسی میگیرد؟
🔹 چه کسانی به دستِ خودِ خداوند قبضِ روح میشوند؟
⁉️ زنده کردن و میراندنِ موجودات توسط اولیاءالهی چگونه است؟
🔹 لذّت مرگ به تناسُب عالَمی است که مؤمن وارد در آن میشود.
⁉️ چهرهٔ واقعی فرشته قبضِ روح چگونه است؟
⁉️ چه کسانی را امیرالمؤمنین علیهالسلام قبضِ روح میکنند؟
#علامه_طهرانی
#شرح_معادشناسی
@maadshenasii
معادشناسی
شرح مختصر کتاب#معادشناسی « #جلسه اول، حقائق و اعتباریات» (حجت الاسلام بی پروا) ---------------------
#پیشنهاد
برای استفاده بیشتر از مباحث، صوتِ جلسات را به ترتیب از جلسه اول شروع بفرمایید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بشنوید و لذّت ببرید🌹
یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود
🎙بیانات
#آیت_الله_حسینی_طهرانی
مدظله العالی
@maadshenasii
معادشناسی۸.mp3
32.6M
شرح مختصر کتاب#معادشناسی...
« #جلسه هشتم : قبض روح ومشاهدات درحالِ مُردن با باطن است»
-----------------------------------------------------------------------
📖 توصیه میشود برای استفاده بیشتر از مباحث،
کتاب #معادشناسی مرحوم علامه طهرانی قدّس سره
(جلد اول، مجلس هفتم) مطالعه شود.
(حجت الاسلام بی پروا)
-----------------------------------------------------------------------
⁉️ حالات محتضر در کلام خداوند چگونه است؟
🔹 بُعدِ منزل نبود در سفر روحانی...
⁉️ چرا سکراتِ مرگ را فقط محتضر میبیند ولی اطرافیان او نمیبینند؟
🔹 احکام وخصوصیات عالَم دنیا با آخرت فرق دارد.
🔹 باید تنها به سمت خدا برگردیم، تنهای تنها...
⁉️ اعتماد انسان ها در این دنیا به چیست و چرا خداوند بین ما وآنها جدایی می اَندازد؟
🔹 مشاهدات در حال احتضار با چشم ملکوتی است.
🔹 تعیّنات دنیا بازارش در آن دنیا کساد است.
⁉️ چکار کنیم بعد از مرگ دستمان پُر باشد؟
🔹 نمونهای از وصیّتهای عجیب وغریبی که در عصرحاضر مرسوم شده است.
🔹 به تصویر کشیدن حالات محتضر توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام...
⁉️ عیادت کردن رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله از امام علی علیهالسلام چگونه هست؟
🔹 موعظه امیرالمؤمنین علیهالسلام در تهیه استعداد مرگ
🔹 جان میدهم بشوق وصال تو یاحسین
تا بر ســرم قدم ننهی جـــــان نمیدهم
#علامه_طهرانی
#شرح_معادشناسی
@maadshenasii
معادشناسی
شرح مختصر کتاب#معادشناسی « #جلسه اول، حقائق و اعتباریات» (حجت الاسلام بی پروا) ---------------------
#پیشنهاد
برای استفاده بیشتر از مباحث، صوتِ جلسات را به ترتیب از جلسه اول شروع بفرمایید.
#داستان عجیب
🔺"مردی که چهره برزخی اش مثل سگ بود"🔺
مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی میفرماید:
🔹يكى از دوستان ما بنام دكتر حسين إحسان(خدايش رحمت كند) بسيار مردِ شايستهاى بود.
💉در طهران مطبّ داشت ولى در زمستانها مدّت شش ماه به عتبات مسافرت ميكرد و در كربلا مطبّ داشت و از فقرا مزد نمىگرفت
و خود نيز به بعضى از مستمندان دَوا و أحياناً مخارج غذا را ميداد و زندگى بسيار ساده و مصفّائى داشت،تقريباً در حدود پانزده سال است كه رحلت نموده است.
💎نقل كرد كه: روزى من در كاظمين مشرّف بودم و آمده بودم كنار شطّ(شطّ دجله از كاظمين ميگذرد و مسافت آن تا حرم مطهّر اندك است) در آنجا ديدم جنازهاى را با ماشين آوردند و پياده كردند و به دوش گرفتند به سمت صحن مطهّر، با افرادى كه از تشييع كنندگان بودند حركت دادند.
در عراق رسم چنين است كه افرادى كه از شيعيان فوت مىكنند و داراى اهل و قبيله و عشيره هستند، جنازۀ آنها را در ⚰تابوت نهاده و به روى ماشين سوارى مىبندند و با افراد مشيّعين كه آنها نيز در ماشينهاى سوارى متعدّدى سوار ميشوند، به كاظمين عليهما السّلام مىآورند و در آنجا طواف ميدهند و سپس به كربلا آورده و در آنجا نيز طواف ميدهند، و از آنجا به نجف اشرف آورده و طواف ميدهند و در وادى السّلام نجف اشرف به خاك مىسپارند.
🔸آن مرحوم مىگفت: همين كه آن جنازه را بطرف صحن مطهّر مىبردند،من هم كه عازم تشرّف بودم بدنبال جنازه حركت كردم.
مقدارى كه تشييع كردم،ناگاه ديدم يك 🐺سگ سياهِ مهيب(ترسناک) بر روى جنازه نشسته است.
ادامه ماجرا...👇👇👇
ادامه...
😱من بسيار تعجّب كردم و با خود گفتم: اين سگ چرا روى جنازه رفته است. درحالیکه متوجّه نبودم كه اين بدنِ مثالى(برزخی) متوفّى است و سگِ خارجى نيست.
❗️به افرادى كه در اطراف من تشييع مىكردند گفتم: روى جنازه چيست؟
گفتند:چيزى نيست، همين پارچه ايست كه مىبينى !
من دريافتم كه اين سگ،صورت مثالى است و فقط من مىبينم و ديگران اِدراك نمىكنند.
ديگر هيچ نگفتم تا جنازه را به درِ صحن مطهّر رسانيدند؛
همين كه خواستند تابوت را داخل صحن برای طواف ببرند، ديدم درِ صحن، آن سگ از روى تابوت به پائين پريد و در گوشهاى ايستاد تا آن جنازه را طواف دادند و همين كه مىخواستند از درِ صحن خارج كنند دوباره آن سگ بروى تابوت پريد و بالاى آن جنازه رفت.
💬البتّه معلوم است كه صاحب آن جنازه مرد متعدّى و متجاوزى بوده است،كه صورت ملكوتىِ او به شكل صورت سگ مجسّم شده است؛
و چون آن مرحوم داراى صفاى باطن بوده اين معنى را اِدراك مىنموده و(می دیده)و ديگران چيزى نمىديدهاند.
👌توضیح این مکاشفه و اینکه دقیقا انسان ها با چه صورتهایی در برزخ وقیامت میباشند در صوتها بیان شده است.
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
#داستان جذاب
🔺شفاعت امیرالمومنین علیه السلام از پيرمرد سنّى🔺
"قسمت اول"
(علامه طباطبایی به علامه حسینی طهرانی رضوان الله تعالی علیهما)
فرمودند:
🔹در كربلا واعظى بودبه نام سيّد جواد از اهل كربلا و لذا او را سيّد جواد كربلائى مىگفتند.
او ساكن 🕌كربلا بود ولى در اَيّام محرّم و عزا ميرفت در اطراف، در نواحى و قصبات(روستاهای) دور دست تبليغ ميكرد، نماز جماعت ميخواند،روضه ميخواند و مسأله ميگفت و سپس به كربلا مراجعت مينمود.
🔸يك مرتبه گذرش افتاد به قصبه(روستایی) كه همۀ آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى،و چون ديد سنّى است، از درِ صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الآن نمىتواند تشيّع را به او بفهماند؛ چون اين مردِ ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصبِ مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائۀ مطلب نتيجۀ معكوس داشته باشد.
👌تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مينمود از او پرسيد:شيخ شما كيست؟ (شيخ در نزد مردمِ عادىِ عرب،بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد ميخواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد.
🔸پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت دارد،چقدر گوسفند دارد،چقدر شتر دارد،چهار هزار نفر تيرانداز دارد،چقدر عشيره و قبيله دارد.
سيّد جواد گفت:بَه بَه از شيخ شما چقدر مردِ متمكّن و قدرتمندى است !
بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شیخِ شما کیست؟
✍این داستان ادامه دارد...
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii
ادامه #داستان
(شفاعت امیرالمومنین از پیرمرد سنّی)
"قسمت دوم"
(سیدجواد)گفت: شيخِ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده ميكند؛ اگر در مشرقِ عالَم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى،فوراً به سراغ تو مىآيد و رفع مشكل از تو ميكند.
‼️پيرمرد گفت:بَه بَه عجب شيخى است😃! شيخ خوب است اينطور باشد،اسمش چيست؟
سيّد جواد گفت:شيخ علىّ.
🔹 ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت، مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد.
امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشۀ او بود.
🔺تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه(روستا) آمد،با عشق و علاقۀ فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مىگفت: ما در آن روز سنگِ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مىكنيم.
👌ما در آن روز نامى از شيخ علىّ برديم و امروز شيخ علىّ را معرّفى مىكنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس ولايت أمير المؤمنين عليه السّلام رهبرى مىنمائيم.
چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد،گفتند:از دار دنيا رفته است.
😔خيلى متأثّر شد،با خود گفت:عجب پيرمردى ! ما به او دل بسته بوديم كه او را به ولايت آشنا كنيم.
حيف،از دنيا رفت بدون ولايت، ما ميخواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم،چون معلوم بود كه اهلِ عِناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء،پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است.
بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم.
به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد.
✍ادامه دارد...
#علامه_طهرانی
#معادشناسی
@maadshenasii