اين حقير عصر آن روز كه به محضر استاد گرامى مرحوم فقيد آية الله طباطبائى رضوان الله عليه مشرّف شدم به مناسبتِ بعضى از بارقهها كه بر دل مىخورد و انسان را بىخانمان ميكند و از جمله اين شعر حافظ:
🌹برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر
🌹وه كه با خرمن مجنونِ دل افكار چه كرد
مذاكراتى بود و ايشان بياناتى بس نفيس ايراد كردند.
حقير بالمناسبه به خاطرم جريانِ واقعه امروز آمد و براى آن حضرت بيان كردم
و عرض كردم: آيا اين هم از همان بارقهها است؟! ايشان سكوت طويلى كردند، و سر به زير انداخته و متفكّر بودند، و چيزى نگفتند.
🔹رسمِ مرحوم آية الله ميلانى اين بود كه روزها يكساعت به غروب به بيرونى آمده و مىنشستند و حضرت علّامه آية الله طباطبائى هم در آن ساعت به منزل ايشان رفته و پس از ملاقات و ديدار، نزديك غروب به حرم مطهّرمشرّف مىشدند و يا به نماز جماعت ايشان حاضر مىشدند و چون يك طلبه معمولى در آخر صفوف مىنشستند.
🔸تقريبا دو سه روز از موضوعِ نقلِ ما داستانِ خود را براى حضرت استاد گذشته بود كه روزى در مشهد به يكى از دوستانِ سابق خود به نام آقاى شيخ حسن منفرد شاه عبد العظيمى برخورد كردم
و ايشان گفتند: ديروز در منزل آية الله ميلانى رفتم و علّامه طباطبائى داستانى را از يكى از علماى طهران كه در مسجد گوهرشاد هنگام خروج و بوسيدن درِ كفشدارى مسجد اتّفاق افتاده بود مفصّلًا بيان مىكردند و از اوّل قضيّه تا آخر داستان همينطور اشك مىريختند.
و سپس با بشاشت و خرسندى اظهار نمودند كه: الحمد للّه فعلًا در ميان روحانيّون افرادى هستند كه اينطور علاقمند به شعائر دينى و عرض ادب به ساحت قدس ائمّه اطهار باشند.
و اسمى از آن روحانى نياوردند، وليكن از قرائن من اينطور استنباط كردم كه شما بوده باشيد، آيا اينطور نيست؟!
✅من گفتم: بلى اين قضيّه راجع به من است. و آنگاه دانستم كه سكوت و تفكّر علّامه[طباطبایی] علامتِ رضا و امضاى كِردار من بوده است كه شرح جريان را توأما با گريه بيان ميفرمودهاند.
رحمةُ الله عليه رحمةً واسعةً.
📚 مهر تابان تعليقه صفحه ۹۵ تا ۹۸
#علامه_طباطبایی
#علامه_طهرانی
#ادب
@maadshenasii