eitaa logo
معادشناسی
2.2هزار دنبال‌کننده
794 عکس
201 ویدیو
28 فایل
شرح مختصر بر کتاب شریف معادشناسی مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی قدس سره ✍صوت جلسات معادشناسی به مرور در کانال بارگزاری میشود.(حدود۱۰۰جلسه)
مشاهده در ایتا
دانلود
معادشناسی۶.mp3
35.64M
شرح مختصر کتاب... « ششم : مجانست خواب و مرگ» (حجت الاسلام بی پروا) ----------------------------------------------------------------------- 📖 توصیه می‌شود برای استفاده بیشتر از مباحث، کتاب مرحوم علامه طهرانی قدّس سره (جلد اول، مجلس پنجم) مطالعه شود. ----------------------------------------------------------------------- ⁉️ چرا خداوند نعمتِ خوابیدن را به بندگان عنایت کرد؟ 🔹 حقائقی درباره خواب... ⁉️ شباهت‌ها و تفاوتهای مرگ با خواب در چیست؟ ⁉️ مُردن انسان ها در نگاه اهل بیت علیهم‌السلام چگونه است؟ ⁉️ چرا غالب کفّار بلافاصله بعداز مرگ احساس سبکی می‌کنند؟ 🔹 احوالات پس از مرگ همانند حالات مختلف خواب دیدن است. ⁉️ چرا هنگام خواب حرارت بدن پایین می‌آید؟ ⁉️ آیا اموات صدای ما را میشنوند؟ 🔹 عدّه‌ای باید با نفخ صور از خواب برزخی بیدار شوند. 🔹 تفاوت‌های عالم برزخ با عالم دنیا..‌‌. ⁉️ چگونه عدّه‌ای با یک نگاه تا قیامت انسانها را می‌بینند؟ 🔹 ماجرای جذّابِ خوابِ عجیب و غریب زائرِ امام رضا علیه‌السلام... 🔹 ارتباط با ارواح در عالم خواب... ⁉️ با یک کلمهٔ "یاصاحب الزمان" چه اتفاقی می اُفتد؟ 🔹 نصایح امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شیعیانشان... @maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
38.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گناهی که موجب بهشت رفتن می شود! 🔸ففِرُّوا إِلَی اللَهِ؛ اگر آدم بخواهد فرار کند، باید برود در دامن خدا! 🎙بیانات مدظله العالی @maadshenasii
🌺 سلام علیکم 🌺 🌱همه ما انسانها مزه مُردن رو میچشیم و راه قیامت رو در پیش داریم، چه بهتر که از اتفاقات و مراحلِ راه با خبر باشیم و قبل از رفتن خودمون رو آماده کنیم. ☘خلاصه... تا انسان زنده است باید قدر خود را بداند. تا هنگامی که نفس می کشد باید لا اله الا الله بگوید؛ همینکه راه نفَس بسته شد دیگر قدرت بر تکلّم یک حرف هم ندارد! کنونت که چشم است اشکی ببار زبان در دهانست عذری بیار غنیمت شمار این گرامی نفس که بی مرغ قیمت ندارد قفس 📣برای دسترسی آسان به صوت های شرح معادشناسی روی لینک کلیک کنید👇 شرح معادشناسی و همچنین برای شنیدن صوت های منبر حجت الاسلام بی پروا با موضوعات مختلف روی لینک کلیک کنید👇👇 سخنرانی متفرقه برای دیدن پادکست ها کلیک کنید👇 پادکست و نیز برای خواندن داستان های کانال کلیک کنید👇👇 داستان 《توصیه میشود صوتهای شرح معادشناسی را از ابتدا به ترتیب گوش کنید》 @maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😱پناه بر خدا 🔹مرحوم آیة الله سید جمال گلپایگانی رضوان الله علیه می فرمود: اساتید به من دستور داده بودند كه شبهاى پنجشنبه و جمعه بروم بيرون اصفهان، و در قبرستان تخت فولاد قدرى در عالم مرگ و ارواح تفكّر كنم، و مقدارى هم عبادت كرده و صبح برگردم. 🔺عادتم اين بود كه شب پنجشنبه و جمعه ميرفتم و يكى دو ساعت در بين قبرها و در مقبره ‏ها حركت می كردم و تفكّر می نمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده، و سپس براى نماز شب و مناجات بر می ‏خاستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم. 🔹شبى از شبهاى زمستان، هوا بسيار سرد بود، برف هم می آمد. من براى تفكّر در أرواح و ساكنان وادى آن عالم، از اصفهان حركت كردم و به تخت فولاد آمدم و داخل مقبره ای رفتم. و خواستم دستمال خود را باز كرده چند لقمه‏ اى از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نيمه شب بيدار و مشغول كارها و دستورات خود گردم. 🔺در اين حال دَرِ مقبره را زدند، جنازه ‏ای را که از اصفهان آورده بودند آنجا گذاشتند، و شخص قارى قرآن كه متصدّى مقبره بود مشغول تلاوت شد؛ تا آنها صبح بيايند و جنازه را دفن كنند. جنازه را گذاشتند و رفتند، و قارى قرآن مشغول تلاوت شد. 🔹همينكه می ‏خواستم مشغول خوردن غذا شوم، ديدم كه ملائكه عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن شدند. چنان گرزهاى آتشين بر سر او می زدند كه آتش به آسمان زبانه می كشيد!! فريادهائى از اين مرده بر می خاست كه گوئى تمام اين قبرستان عظيم را متزلزل می كرد!! نمی ‏دانم اهل چه معصيتى بود كه اينطور مستحقّ عذاب بود؟ ✅اتفاقات بعدی این داستان در صوت جلسه پنجم بیان شده است. @maadshenasii
🔺 جالب و شنیدنی"برنجِ متبرّک"🔺 (قسمت اول) 🔹مرحوم نراقى در ايّامِ اقامت در نجف،يكی از روزهای ماه رمضان در منزلشان براى صرف افطار هيچ نداشتند، عيالش ميگويد: هيچ در منزل نيست، لطفا چيزى تهيّه كنید! 🔸مرحوم نراقى در حاليكه حتّى يك پول سياه هم نداشت از منزل بيرون می آيد و يكسره براى زيارت اهل قبور به وادی السلام می رود؛ ♻️در ميان قبرها قدرى می نشيند و فاتحه مي‌خواند تا اينكه آفتاب غروب می‌كند و هوا كم كم رو به تاريكى می‌رود. ♦️ناگاه می بيند جنازه‏ اى را آوردند و قبرى براى او حفر نموده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و رو كردند به من و گفتند: ما عجله داريم،شما بقيّه تجهيزات اين جنازه را انجام دهيد! جنازه را گذاشتند و رفتند. 🔻مرحومِ نراقى می گويد: من در ميان قبر رفتم كه كفن را باز نموده و صورت او را بروى خاك بگذارم، و بعد بروى او خشت نهاده و خاك بريزم؛ ناگهان دريچه ای دیدم ، از آن دريچه داخل شده ديدم باغ بزرگى است، درخت‏ هاى سر سبز سر به هم آورده و داراى ميوه‏ هاى مختلف و متنوّع است.‼️ 🌳از در اين باغ يك راهى است بسوى قصر مجلّلى كه تمام سنگ ريزه‏ هاى اين راه از جواهرات فرش شده است. بى اختيار وارد شدم ، به‌سوى قصر رهسپار شدم، ديدم قصر با شكوهى است و خشت‏هاى آن از جواهرات قيمتى است؛ از پلّه بالا رفتم، در اطاقى بزرگ وارد شدم، ديدم شخصى در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادى نشسته‏ اند. 🌿سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. اطرافیان از آن شخصى كه در صدر نشسته احوالپرسى می كنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال می كنند و او هم پاسخ می دهد و آن مرد خوشحال و مسرور به يكايك از سؤالات جواب می گويد. قدرى كه گذشت ناگهان ديدم كه مارى از در وارد شد!! يكسره به‌سمت آن مرد رفت و نيشى زد و برگشت و از اطاق خارج شد. آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغيّر شد و قدرى به خود پیچید، و كم كم حالش عادّى شد. ✍️این داستان ادامه دارد... @maadshenasii
🔺ادامه "برنجِ متبرک"🔺 📌(قسمت دوم) 🔹سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن. ساعتى گذشت ديدم براى مرتبه ديگر، آن مار از در وارد شد و مثل سابق او را نيش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره‏ اش دگرگون شد و سپس به حالت عادّى برگشت. ⁉️من در اين حال سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلّق به كيست؟ اين مار چيست؟ چرا شما را نيش می زند؟ 🌹گفت: من همين مرده‏ اى هستم كه الآن شما در قبر گذارده‏ ايد، و اين باغ، بهشت برزخى من است كه خداوند به من عنايت نموده است، كه از دريچه‏ اى كه از قبر من به عالم برزخ باز شده است پديد آمده است. 🌿اين قصر مال من است، اين درختان با شكوه و اين جواهرات و اين مكان كه مشاهده می كنيد بهشت برزخى من است، من آمده‏ ام اينجا. 🔸اين افرادى كه در اطاق گرد آمده‏ اند ارحام من هستند كه قبل ازمن مرده اند و حالا براى ديدن من آمده‏ اند و جویای احوال بازماندگان خود در دنيا هستند. گفتم اين مار چرا تو را می زند؟ ❓گفت: قضيّه از اين قرار است كه من مردى هستم مؤمن، اهل نماز و روزه و خمس و زكات، و هر چه فكر ميكنم از من كار خلافى كه مستحقّ چنين عقوبتى باشم سر نزده است، و اين باغ با اين خصوصيّات نتيجه برزخى همان اعمال صالحه من است؛ مگر آنكه يك روز در هواى گرم تابستان كه در ميان كوچه حركت می كردم، صاحب دكّانى با يك مشترى خود دعوا می کردند صاحب دكّان می گفت: سيصد دينار (شش شاهى) از تو طلب دارم و مشترى مى‏گفت: من پنج شاهى بدهكارم. من به صاحب دكّان گفتم: تو از نيم شاهى بگذر، و به مشترى گفتم: تو هم از نيم شاهى دست بردار و پنج شاهى و نيم بصاحب دكّان بده. 🍂صاحب دكّان ساكت شد و چيزى نگفت؛ ولى چون حقّ با صاحب دكّان بوده و من به قدر نيم شاهى به قضاوت خود كه صاحب دكّان راضى بر آن نبود- حقّ او را ضايع نمودم، به كيفر اين عمل خداوند عزّ و جلّ اين مار را معيّن نموده كه هر يك ساعت مرا بدين منوال نيش زند، تا در نفخ صور دميده و خلائق براى حساب محشر حاضر شوند، و به بركت شفاعت محمّد و آل محمّد عليهم السّلام نجات پيدا كنم. ✍️این داستان ادامه دارد... @maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️ادامه "برنجِ متبرک"🔺️ 📌(قسمت آخر) 🔹️چون این را شنیدم برخاستم و گفتم: عیال من در خانه منتظر است ، من باید بروم و برای آنان افطاری ببرم . 🌹همان مردی که در صدر نشسته بود برخاست و مرا تا در بدرقه کرد ، از در که خواستم بیرون آیم یک کیسه برنج به من داد ، کیسه کوچکی بود ، و گفت : این برنج خوبی است، ببرید برای عیالتتان. 🔸️من برنج را گرفته و خداحافظی کردم و آمدم بیرون باغ ، از دریچه ای که داخل شده بودم خارج شدم ، دیدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روی زمین افتاده و دریچه ای نیست ؛ از قبر بیرون آمدم و خشت ها را گذارده و خاک انباشتم و به صوب منزل رهسپار شدم و کیسه برنج را با خود آورده و طبخ نمودیم . 🌿و مدتها گذشت و ما از آن برنج طبخ میکردیم و تمام نمی شد ، و هر وقت طبخ میکردیم 🍚 چنان بوی خوشی از آن متصاعد میشد که محلّه را خوشبو میکرد. ⁉️همسایه ها می گفتند : این برنج را از کجا خریده اید؟؟ 💠 بالاخره بعد از مدّتها یک روز که من در منزل نبودم ، یک نفر به میهمانی آمده بود و چون عیال از آن برنج طبخ میکند و آن را دم میکند ، عطر آن فضای خانه را فرا میگیرد ، میهمان می پرسد : این برنج از کجاست که از تمام اقسام برنج های عنبر بو خوشبوتر است؟؟ ♦️اهل منزل ، ماخوذ به حیا شده و داستان را برای او تعریف میکنند. ♻️ پس از این بیان ، آن مقداری از برنج که مانده بود چون طبخ کردند دیگر برنج تمام میشود. @maadshenasii