eitaa logo
مـاء معـین
1.6هزار دنبال‌کننده
445 عکس
151 ویدیو
113 فایل
اَتـمَنّٰاك ⚘ هرآنچه‌اینجاست‌به‌یادوجهت‌رسیدن‌به‌مهدیِ‌فاطمه‌ https://t.me/maae_maeinhttps://www.instagram.com/maae_maein ادمین محترم! فوروارد یا کپی با آی‌دی.
مشاهده در ایتا
دانلود
[‌ ‏من ملک بودم و آغوش پدر جایم بود... ] @maae_maein
۲۹ تیر ۱۴۰۲
متأسفانه صوت‌ها آپلود نمیشن .. در صورت تمایل داخل کانال ماء معین در تلگرام https://t.me/maae_maein با هشتگ
۲۹ تیر ۱۴۰۲
به یادم مونده روزایی، که توو آغوش ِ تو بودم به روی ِ زانوی عمّه، یا روی ِ دوش ِ تو بودم موهامو شونه می‌کردی، بهم می‌گفتی دردونه‌م نبینم توو خودت باشی، چراغ ِ کوچیک ِ خونه‌م همین می‌اومدی خونه، فقط می‌گشتی دنبالم برام یه چادر مشکی، خریدی! کردی خوشحالم می‌گفتی ای گل ِ یاسم، منو می‌بوسیدی آروم می‌دیدی تا که خوابیدم، عباتو می‌کشیدی روم ولی حالا با دلتنگی، نشستم زیر ِ نور ِ ماه کجا رفتی بابایی جون؟! ببین قدّم شده کوتاه ببین افتاده دندونم، رو لب‌هام ردّی از خونه به جای روی ِ زانوهات، نشستم کنج ِ ویرونه نبودی دستام و بستن، کبوده خیلی می‌سوزه یهو سرگیجه می‌گیرم، چشام تاره یه چن روزه دیگه می‌ترسم از اَسبا، نمی‌خوابم دیگه راحت یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام! که با صورت برا تفریح و سرگرمی، هُلم می‌داد با دعوا من و هی رابرا می‌زد، بیا زجر(لع)و بزن بابا کف ِ پاهام زده تاول، ببین دستام چقد سرده ازش بسکه لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده شدم شرمنده‌ی عمّه، واسم شد بهتر از مادر بذار واست بگم حالا، که پیشم اومدی با «سر» نمونده واسه من مویی، ببین که سوخته گیسو از انگشتر نمی‌پرسم، نپرسی گوشوارم کو! - مرضیه عاطفی @maae_maein
۲۹ تیر ۱۴۰۲
در مفاتیح الجنان آمده؛ روز سوم محرم، روزیست که حضرت یوسف علیه‌السلام از زندان بیرون شده، هر که آن روز را روزه دارد آسان فرماید حق تعالی بر او کارهای مشکل او را و برطرف کند از او اندوه را و در روایت نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است که دعایش مستجاب شود. @maae_maein
۲۹ تیر ۱۴۰۲
بی‌مادری کشیده‌ای ای مهربان پدر می‌خواستم جوان که شدم، مادرت شوم ... @maae_maein 🥀
۲۹ تیر ۱۴۰۲
روایتِ مادری که خواهر بود! لابد اگر کسی از شما می‌پرسید عون برایتان عزیزتر است یا محمّد؟ می‌گفتید: حسین! پسرها هم می‌دانستند دلِ شما را بیشتر از همه، محبت حسین آکنده. عشق حسین، شیره جان شما بود که به عون و محمّد نوشانیده بودید. پسرها از روز اول توی آیینه چشم‌های شما فقط حسین را دیده بودند. نَسَبی که پسرها به جعفرِطیّار داشتند، کارِ شما را راحت‌تر کرده بود؛ کارِ حسینی بزرگ‌کردن‌شان را. این‌ها را حالا که مهیای میدان‌رفتن می‌شوند، مرور می‌کنید. حالا که حلقه‌های زنجیره تعلق مادری را یکی‌یکی پاره می‌کنید. حالا که دریای مهرِ مادری را به اقیانوس عشق حسینی می‌رسانید. توی خیمه نشسته‌اید که خبر می‌آورند؛ عون رفت. محمّد هم. اشک‌هایتان را پاک می‌کنید. حالا شما دیگر فقط خواهرِ حسین هستید. شما از اولش هم بیش از مادرِ عون و محمّد بودن، خواهرِ حسین بودید. بس که عزیز و بزرگ و دوست‌داشتنی‌ست این برادر. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر دامانی که دو فدایی برای حسین پرورید؛ دو یلِ عاشورایی. - مریم روستا @maae_maein
۳۰ تیر ۱۴۰۲
محرم‌ها که می‌شود یک اضطرابی می‌افتد به جانم.. یک ترس غریبی وجودم را می‌گیرد. دلم مدام آشوب است، توی سرم هی قصه‌ی آدم‌های رفته و جامانده و جداشده و کنار و مقابل ایستاده می‌گردد، هی خودم را بالا و پایین می‌کنم.. می‌مانم بین انتخاب‌ها... اگر من بودم کجای ماجرا می‌ایستادم؟! می‌ماندم یا... آنها که مقابل حسین علیه‌السلام ایستادند یا تنهایش گذاشتند و برگشتند، آدم‌های عجیب و غریبی نبودند. بعضی‌شان پیشانی ِ پینه بسته از نماز داشتند، حج رفته بودند، پیامبر خدا را دیده بودند، خیلی بیشتر از امثال من برای دین خدا از مال و جانشان خرج کرده بودند اما هنگامه‌ی سخت ِ امتحان و بلا جا زده بودند.. ترس ِ جان؟! طمع ِ مال؟ حبّ جاه و مقام؟ هرچه که بود، سعادت ابدی را بدان فروختند... یکی بیاید روضه‌ی حُر بخواند، بلکه این سینه کمی آرام بگیرد.. محرم‌ها اگر حُر نبود، جا داشت از ترس خفه شوم.. که نیمه امیدی می‌نشاند بر جانم... «اللَّهُمَّ اجعَل خَيرَ عُمرِي آخِرَهُ وَ خَيرَ عَمَلِي خَوَاتِمَهُ.. » - نجوا رستگار @maae_maein
۳۰ تیر ۱۴۰۲
فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ از نشانه‌های قبولی توبه یکی هم اين است كه امامت با انگشتان مهربانش گرد و خاک از چهره‌ات پاک كند. پ.ن١: وَلا اَري لِكَسْري غَيْرَكَ جابِراً!!! پ.ن٢: دلم مدام می‌خواهدت! تقريباً همين! @maae_maein
۳۱ تیر ۱۴۰۲
عبدالله بوی حسن را به کربلا آورد. ناگهان کربلا سبز شد، وسعت ِ بخشش ِ حسن تا گودال رسیده بود ... - محمد نصراوی @maae_maein
۱ مرداد ۱۴۰۲
«بالنبی و آله» آخر روضه، شروع ِ ماجرای ماست. وقت بردن چراغی به دل ِ زندگی. همین زندگی که درد دارد. مریضی و زخم دارد. سختی و بالا و پایین دارد. چاله چوله دارد. اشک و آه دارد. «بغض و خسته شدم» دارد. «نمی‌توانم» و «نمی‌شود» دارد. شب‌های تاریک و سربالایی‌های نفس گیر دارد. نقلا و دویدن و نرسیدن دارد. کفشهای‌مان را که می‌پوشیم و از در رد می‌شویم، غذای نذری را که می‌گیریم و از صاحبخانه خداحافظی می‌کنیم، قصه نسبت ما و عاشورا، ما و كربلا شروع می‌شود به روزمره بر می‌گردیم اما این بار با چراغ... با نوری که از پس ِ هزار طوفان ِ روشن و تابان و نامیرا مانده است. @maae_maein
۱ مرداد ۱۴۰۲