eitaa logo
مـاء معـین
1.2هزار دنبال‌کننده
431 عکس
138 ویدیو
110 فایل
اَتـمَنّٰاك ⚘ https://t.me/maae_maeinhttps://www.instagram.com/maae_maein ادمین محترم! فوروارد یا کپی با آی‌دی.
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدِ قشنگ‌مون مبارک 💐 @maae_maein
برای دستانت وقتی در دستانِ نبی تا آسمان بلند می‌شوند برای اشک‌هایت وقتی آبِ چاه‌های کوفه را آتش می‌زنند برای شانه‌هایت وقتی مرکبِ یتیمان کوفه می‌شوند برای قدم‌هایت وقتی بر دوشِ نبی بالا می‌روند برای بودنت برای تمامِ بودنت زمین تنگ است آقای بلند، خیلی تنگ و قامتِ ما برای شیعه‌ی تو بودن هنوز خیلی کوتاه است پیش از تطهیر در غدیرِ ولایتِ تو باید اسماعیل‌هایمان را قربانی می‌کردیم و حالا هر کدام با هزاران نمرود در سینه به استقبالِ عیدِ امیریِ تو آمده‌ایم ببخش ما را! دیر رسیده‌ایم اما چشم‌مان به دستانِ خیبریِ ولایتِ توست تا آتشِ نمرود را سرد و کویرِ تشنه قلب‌هایمان را گلستان کند دیر آمده‌ایم مولا جان اما با تو بودن تمامِ راه‌ها را نزدیک می‌کند عیدِ امیری ات مبارک تنها امیرِ مومنانِ جهان! @maae_maein 💚✨
آقا امام کاظم علیه‌السلام: کسی که برای برادران و خواهرانِ مؤمن و مسلمان خود دعا کند، خداوند؛ از طرفِ هر یک از آنان مَلَکی می‌گمارد که همواره برایش دعا نمایند. - وسائل، ج۴، ص۱۱۵۲ @maae_maein
مـاء معـین
#story @maae_maein
خدایا ما را به فرزندِ مولا علی برسان .. جان به لب آمد از این زندگیِ بدونِ او .. که او هست ما نیستیم ..
کشمکش‌های عجیب این روزها بین هموطنانم دلم را به شدت به درد آورده ..
دنیا آرامش دست‌های شما را طلب می‌کند. آن چند دقیقه که جهان ایستاد و شما دستتان روی سر عزیزکرده‌هایتان بود. روی شانه‌ی ابالحسن، توی دست‌های زهرایتان. من مشتریِ آن لحظه‌ام! حاضرم قسم بخورم که آن لحظه، آن دقایق از جنسِ همان لحظاتی‌اند که در حرمِ ابالحسن جاری‌ست. که انگار دنیا آن بیرون ایستاده و حیات فقط آنجاست که جریان دارد. ما دنیا را دور زده‌ایم، آقا. دنیایی که شبیه لیمو شیرین بود. خوشی‌ها و لذت‌هایش را ناخنک زده‌ایم و حالا تلخی روی تلخی گلویمان را پُر کرده. ما دورهایمان را زده‌ایم. هیچ چیز دلمان را برای همیشه پُر نکرد. آن دست‌ها! هیچ چیز آن دست‌ها و گرمیِ زیر کساء نشد این لیموی تلخ را بستان، این جیفه‌ را و کنارِ آن کساء، جایی برای ما باز کن. برای میلیون میلیون از قبیله‌ای که سینه‌شان از نامِ شما گرم است هنوز. [ در تنگ پُر تبرکِ آن نازنین عبا ] - زهرا کاردانی @maae_maein
آیت‌الله بهجت مانند دیگر عالمان بزرگ شیعه توجه ویژه‌ای به این حدیث داشت. شاید چشم‌گیرترین امری که در این‌باره از ایشان مشهود بود، قرائت دائمی حدیث کساء بود. ایشان شب‌ها این حدیث را قرائت می‌کرد و حتی در سالیانی دورتر، افراد خانواده را گرد هم می‌آورد و به همراه ایشان حدیث کساء می‌خواند.. باور ایشان این بود که امام عصر‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به مجالس توجه ویژه‌ای دارند.
بارها گفت محمّد که علی جانِ من است هم به جانِ علی و جانِ محمّد صلوات @maae_maein
١٤٠٣/٠٤/١٢ @maae_maein
کودکی که آماده‌ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید اما من به این کوچکی و بدونِ هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگانِ من یکی را برای تو درنظر گرفته‌ام، او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می‌خواهد برود یا نه، گفت: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این‌ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته‌ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. کودک ادامه داد: من چگونه می‌توانم بفهمم مردم چه می‌گویند وقتی زبان آن‌ها را نمی‌دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته‌ی تو، زیباترین و شیرین‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوشِ تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟ اما خدا برای این سؤال هم پاسخی داشت: فرشته‌ات دست‌هایت را در کنارِ هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعا کنی. کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده‌ام که در زمین انسان‌های بدی هم زندگی می‌کنند، چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته‌ات از تو مواظبت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته‌ات همیشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود. در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک فهمید که به‌زودی باید سفرش را آغاز کند. او به‌آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: خدایا! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید… خداوند شانه‌ی او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد، می‌توانی او را «مـادر» صدا کنی.   @maae_maein