eitaa logo
مـاء معـین
1.7هزار دنبال‌کننده
524 عکس
163 ویدیو
116 فایل
اَتـمَنّٰاك ⚘ هرآنچه‌اینجاست‌به‌یادوجهت‌رسیدن‌به‌مهدیِ‌فاطمه‌ https://t.me/maae_maeinhttps://www.instagram.com/maae_maein ادمین محترم! فوروارد یا کپی با آی‌دی.
مشاهده در ایتا
دانلود
نورِ دیده! می‌دانی؛ ما در تنهایی بالش خیس می‌کنیم وقت از دست دادن‌ها و چشم‌هایمان بودنِ هنوزِ خیلی نعمت‌ها را نمی‌بیند دیگر. بیا و به این چشم‌ها روشنی بده تا وقتِ شمردنِ نیست‌ها، حواسمان‌ به هست‌ها هم باشد. بیا و روشنمان کن. بیا و یکی یکی خوشی‌های ریز و درشت زندگی را نشانمان بده و غم... غم را هم از قلب‌های ما بردار. وَ نُورِ أَبْصَارِ الْوَرَی و [تو] روشنی دیده‌ی مردمان[هستی] از‌ دعای‌ پس از زیارت آل یس @maae_maein
فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ..* پس به واسطه‌ی آن دل‌های شکسته جبران می‌شود.. توی باران و خنکی بادها، «رجب» صدا کرد: دل‌های شکسته و پوسیده را آماده کنید. من برق می‌اندازم، من بند می‌زنم. اولین نفر، یعنی من، زمزمه کردم: بالاخره آمدی؟ *زیارت رجبیه @maae_maein
سُبْحانَکَ یا اَوَّلُ، تَعالَیْتَ یا آخِرُ اَجِرْنا مِنَ النّارِ یا مُجیرُ تو از همان ابتدا، یک‌جایی پشت پیچ‌های تاریک ِ اندوه و بلا و ناامیدی ایستاده‌ای. آخرش هم قشنگ‌ترین لبخندت را تحویل همه‌ی آن‌ها که تاب آوردند می‌دهی. آن‌ روز، در میان ِ انبوه ِ صاحبان ِ طاقت‌های طاق‌نشده، احتمالاً یک نفر هست، که اگر اشک امانش بدهد و شعف زبانش را بند نیاورد، «آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم» را توی گوشه‌ت زمزمه می‌کند. - امیرحسین معتمد @maae_maein
در گودترین حفر‌ه‌ی انزوا بودم که مژده رسید «تمنّا نشانه‌ی حصول است»؛ رشته‌ی مروارید ِ کلمه و انبوه ِ خواه ِ توی دل را برداشتم و سراسیمه دویدم به سوی تو. مجروح و تشنه و تاریک و بایر آمدم، شفایافته و سیراب و روشن و حاصلخیز برگشتم. توی راه برگشت، قول دادم نسیم بشوم و به گوش تمام دوردست‌های جهان برسانم که «کلیدهای بهشت» به درگیر ِ آشفتگی و تلاطم، کنار می‌دهد؛ به سرگرم ِ نیستی، رستاخیز. @maae_maein
[ سَمْعٌ حاضِرٌ، وَ جَوابٌ‏ عَتيدٌ .. ] «سمعِ حاضر» یعنی اجابتِ آنی. قشنگ نیست؟ دلِ آدم را که شناورِ نیاز شده، یک جایی قرص نمی‌کند؟ رجب! تو به همین نسیم‌های خنکِ سرِحال مشهوری! حتی اگر کسی نمی‌گفت، بو می‌کشیدم و می‌فهمیدم تویی که بالاخره از راه رسیده‌ای. موسمِ اجابت‌های درلحظه! چقدر منتظرت بودم. - امیرحسین معتمد @maae_maein
جوشن، تمام‌کننده‌ی همه‌ی حجت‌هاست برای هر کس که کاری داشت، ولی نمی‌دانست چه‌طور شروع کند. برای همه‌ی لکنتی‌ها و خجالتی‌ها یا برای همه‌ی دیرجنبیده‌ها، مناسبِ همه‌ی عشّاق، بابِ میلِ همه‌ی زودرنج‌ها، چه برای اشک‌بریزها چه برای منزوی‌ها،چه سرشلوغ‌‌ها، برای ایستاده‌ها، مانده‌ها، برای خستهْ‌برگشته‌ها، ‌برای همه به‌اندازه‌ی کافی «اسم» برای صدا کردن هست. این طولانی‌شدنِ دلپذیر برای همین است، برای این است که هر کس بالاخره به «اسم» دلخواهش برسد و بگوید پیدایش کردم و سرِ حرف‌های مانده‌ی یک‌ساله را باز کند. جوشن، مسیر هزار قدمیْ توی گل‌ها و اشک‌هاست. هر گلی بویی دارد برای همه‌ی آنها که بدونِ عجله راه رفتند و دلشان نخواست راه تمام بشود، مسیرِ دایره‌ایِ آینه‌کاری شده که همه‌ی راه خودت را نشان می‌‌هد، که آخرش هم‌ می‌رسد به خودت. من همیشه مشتاقِ دیدار خودم هستم بعد از تمام شدن جوشن. کدرِ و گم‌کرده و بعد، برّاق و شفاف و پیداکرده و بخشیده‌شده. شب، هزار بار به همه‌ی اسم‌هایی که دوست داری صدایت می‌کنم. به همان اسمی که «نشان به آن نشان» بوده میانمان. به همان چیزهای فاش‌نشونده! به این طرف نگاه نمی‌کنی؟ آشتی نزدیک نیست؟ - امیرحسین معتمد @maae_maein
فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ..* پس به واسطه‌ی آن دل‌های شکسته جبران می‌شود.. توی باران و خنکی بادها، «رجب» صدا کرد: دل‌های شکسته و پوسیده را آماده کنید. من برق می‌اندازم، من بند می‌زنم. اولین نفر، یعنی من، زمزمه کردم: بالاخره آمدی؟ *زیارت رجبیه @maae_maein
پیدا کردم، بالاخره پیدا کردم. هر فراز، روضه‌ی یکی بود. توی این سال‌ها همه را پیدا کردم. حسین دانه‌دانه برای همه روضه‌ها را خوانده. همان روز عرفه. توی همان اشک‌ها که از صورتش می‌چکیدند. خودش یک دل سیر، برای همه گریه کرد همان وقت که کسی نمی‌دانست آخرش چی می‌شود. من خیلی گشتم، امروز روضه‌ی حُرّ هم پیدا کردم. همین تک‌جمله، همه‌ی غُصه‌ی حُر بود: «فَبِأیِ شیءٍ استَقْبِلُک» همین جمله‌ی کوتاهِ رنگ‌پریده: حالا من چه‌طوری بیایم پیش تو؟ روضه‌ی حُر، روضه‌ی خجالت است. روضه‌ی حسرت همیشگی، روضه‌ی «نرفتهْ همان توی راه بخشیده شدن» پیدا کردم. فَبِأیِ شیءٍ استَقْبِلُک @maae_maein