eitaa logo
فرمانده حسین
77 دنبال‌کننده
391 عکس
180 ویدیو
1 فایل
روایت زندگی و شهادت بزرگ مردی که خود را تربیت شده ی آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله می دانست شهید سردار مرتضی حسین پور شلمانی ملقب به (حسین قمی) #پیشنهاد_انتشار_مطالب #کپی_آزاد ارتباط باادمین👇 @leader_farmande_313
مشاهده در ایتا
دانلود
پای کار حسین ع ایستاده ایم
[ ۱۶ روز تا سالروز شهادت ] ♡پای کار حسین ایستاده ایم♡ مرتضی هیچ سالی ماه محرم خانه نبود یکبار به اوگفتم مرتضی صدای قشنگی داری ، بمون وبرای امام حسین ع مداحی کن . آشپزیت خیلی خوبه ، بیا برای هیات آشپزی کن . مدیریتت خوبه ، بیا بمون هیات راه می اندازیم . جواب داد اباعبدالله ع هم سینه زن داره هم گریه کن داره هم آشپز داره هم مداح . همه چیز داره اما مجاهد و مدافع کم داره بزار من لباس جهاد و انتقام‌ رو بپوشم . من همه ی محرم هالباس جهاد وانتقام اباعبدالله (ع) به تنم بوده .
[۱۲ روز تا سالروز شهادت] حجاب مایه ی آزادی و امنیت زن است و موجب سنگین شدن کفه ی آبرو و احترام اوست . این راباید خیلی قدر دانست . ■از اسلام باید به خاطر مسئله ی حجاب تشکر کرد . . . مادر مکرمه شهید : به مخصوصا حساسیت خاصی داشت و واقعا حجاب را با چادر بیشتر دوست داشت . و این رو میتونستی از چهره اش به خوبی ببینی . ♡هیچوقت اهل زور گفتن نبود که حتما باید حجابت چادر باشه . ولی اونهایی که باهاش در ارتباط بودند این احساس لذت رو که باچادر درکنارشون هستند به خوبی درچهره ی آقامرتضی حس می کردند ♡ حتی نرگس خانم نوه ام که ۴ سالش بود وقتی باچادر و مقنعه بادایی جون بیرون می رفت احساس خوشحالی رو در دایی جونش می دید .
[۱۱ روز تاسالروز شهادت] ابوفاطمه بااحترام گفت : حسین قمی یه دریاست . دریایی که دوست داریم کنارش باشیم . حسین روح برادری داره . بارها درصحنه ی کارزار دیدیم که قبل از ما حضور داشت و وجودش برای همه ی مجاهدین برکته . من به عهد برادری که باحسین دارم خیلی امیدوارم . داخل یکی از خیابانها پیچیدیم . چندتابچه باسرووضعی به هم ریخته ، موهای بلند و نامرتب جلوی ماشین دویدند . بچه ها زل زده بودند به ما میخندیدند . یکدفعه انگار سرمای زمستان حلب به جانم افتاد تاحسین را به یاد بیاورم : به کمیل گفتم منم یه زمستون باحسین تو حلب بودم . اینقدر هواسرد بود که تامغز استخوان آدم می رفت . قرار بود برم قرارگاه ، دنبال حسین تا باهم جایی بریم . بیرون که اومد دیدم یه دونه اورکت معمولی تنش بود . ازهمه بهتر می دونستم هم می تونه لباس گرم تر تحویل بگیره ، هم می تونه بره بهترین مارک رو بخره . سوار ماشین که شد بهش گفتم این چه وضعیه؟ یه کاپشن گرم بپوش . تو این سرمااین حداقل لباسیه که پوشیدی ! داشتم بهش غر می زدم که مثل الان چند تا بچه جلوی ماشینمون سبز شدن . هیچکدوم لباس گرم ومرتبی نداشتن . از سرما دست وصورتشون قرمز قرمز شده بود . حسین کمی شیشه رو پایین داد و به من گفت : این بچه ها رو می بینی ؟ دلشون خیلی چیزهامی خواد . حسین دیگه چیزی نگفت ولی من تا ته حرفش رو رفتم .
●فی طریق الحسین (ع) سنستمر● ○همواره با وجود همه ی سختی ها ، در راه امام حسین (ع) استقامت خواهیم کرد ○ ۱۰ روز تا سالروز شهادت
[۶ روز مانده تاسالروز شهادت] آقامصطفی می گفت : بعد از دوره های آموزشی گاهی به ما مرخصی می دادند . همین بهترین فرصت بود که بریم و به خانواده هامون سر بزنیم . چند باری ، من همراه مرتضی به قم اومدم . ■ یکی از خصوصیات اخلاقی مرتضی که باعث می شد بیشتر دوسش داشته باشم ، ارادت وعشقی بود که به اهلبیت ع ، خاصه حضرت معصومه س داشت . هربار که بامرتضی به قم می آمدیم و به حرم می رفتیم ، انگار مرتضی از خود بیخود می شد و دیگه حواسش به هیچی نبود . بعضی وقتا به خودم می گفتم مرتضی با اون همه شور وشیطنت وقتی وارد حرم می شه چقدر افتاده وسر به زیر می شه ! می دونستم اینطوری داره دل می ده وعاشقی می کنه . _ دست هایم را درهم حلقه کردم و گفتم : من ، حاج آقا ، خواهرهاش وحتی فاطمه خانم هم اینو فهمیده بودند . ■ مرتضی وارد حرم بی بی جانم که می شد ، یکدفعه مثل آدمهای پریشون وعاشق که به دیدار معشوقشون می رسن ، از خود بیخود می شد . رو به حرم باضعفی که نمی تونست پنهونش کنه ، روی زمین می نشست . واقعا بهم می ریخت . ♡هربار که مرتضی حالش این طوری می شد باخودم می گفتم آخرِ این همه دلبستگی به کریمه ی اهلبیت علیهم السلام چی می شه ؟ خوش به حالش ! رزق مرتضی از اول هم عشق به اهلبیت ع بود . نقل از مادر مکرمه ی شهید
وقتی شنیدم اسم "حسین قمی" رو انتخاب کرده دلم لرزید و می دونستم حکایت ارادتی که مرتضی به حضرت معصومه س داره باعث شده "قمی" رو بعنوان فامیلی برای خودش انتخاب کنه . بهم می گفت: مامان چرا اینقدر نگرانی؟ می گفتم مرتضی جانم آخرش این عشق وعلاقه کار دستت می ده . تو دیگه هرجا که برای ماموریت بری چه داخلی و چه خارجی اسمت زود به چشم می آد. باخنده می گفت : " تو دنیا هیچی شیرین تر از عشق به اهل بیت ع بخصوص حضرت معصومه س نیست" . از وقتی این اسم رو انتخاب کرده بود هر بار می رفتیم حرم بیشتر از قبل بی قرار می شد .این محبت ذره ذره به کام مرتضی نشسته بود . حال واحوال دلش درست مثل بچه ای بود که قد کشیده، مرد شده، و حالا بهش لباس خادمی دادن . نقل از مادر مکرمه ی شهید
دوتاحرم بود که وقتی با آقامرتضی واردش می شدیم کاملا منقلب می شد، یکی و دیگری که من باچشم خودم دیدم، ماباهم راه می رفتیم بعد متوجه شدم کسی کنارم نیست نگاه کردم دیدم آقامرتضی ورودی حرم سامرا دوزانو روی زمین افتاده وتوان راه رفتن نداشت ♡ عشق و ارادت آقامرتضی نسبت به ائمه ع زمانی شروع شد که درقم ساکن بودند و در بسیج فعالیت میکردند. خودشون میگفتند این علاقه ی من عنایت الله بوده ، زمانی که یکی از دوستانم بهم پیشنهاد داد بیا بریم باهم خوش باشیم و خوش بگذرونیم ، یه لحظه چشمم افتاد به حرم با خودم گفتم شاید انتهای این خوشگذرانیها اتفاقاتی باشه که رضایت اهلبیت درآن نباشه و قید دوستی را زدم و همونجا بود که هرروز محبت بیشتری را نسبت به اهلبیت ع دردلم احساس کردم و انگار خودشون من را هرروز عاشق تر کردند.♡
. مرتضی بسیار استغفار می کرد . بااینکه بسیار مراعات شرع را می کرد ، اما اکثراوقات می دیدیم که بعد از نماز سجده های طولانی به جا می آورد و استغفار می کند ومی گوید : " الهی العفو بحق علی (ع) " نقل از همسر معزز شهید
* معجزه‌ی انقلاب این است که بعد از چهل سال شما می‌بینید جوان مؤمن مسلمان که نه امام و نه انقلاب را دیده و نه دوران دفاع مقدّس را دیده است، امّا امروز با روحیه‌ی انقلابی، مثل همان جوانِ اوّلِ انقلاب میرود وسط میدان و با علاقه، با احساس مسئولیّت، با شجاعت تمام در مقابل دشمن می‌ایستد * (مد ظله)۹۷/۹/۲۱
(مدظله): کارشان کار مهمّی است. چه کسی از جان خودش میگذرد؟ ما مردم معمولی دنیا برای یک نفع کوچک،حاضریم کار خلاف هم انجام بدهیم، آن‌وقت اینها آمدند از عزیزترین شیئی که برای یک انسان وجود دارد -یعنی عمرش، جانش- گذشتند برای خدا؛ در سنین جوانی، در وقتی‌که شهوات در انسان قوی است، در وقتی‌که آرزوها در انسان قوی است، پا روی این آرزوها گذاشتند ... ۹۷/۸/۱۴ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 مرتضی تقریبا هر سه ماه یکبار از طریق برادرم درخواست آمدن به خواستگاری را مطرح می کرد و من مخالفت می کردم . بعد از شش سال ، به برادرم گفتم بگو بیاد تا یکبار خودم رو در رو جواب رد بدم تا بره ! اماوقتی دیدمش ، دلم نیامد نه بگویم . من هرشرطی برای مرتضی گذاشتم قبول کرد .گفتم اجازه نمی دم به ماموریت بروی ، سرش راتکان داد . هرچه گفتم قبول کرد و من بهانه ای برای جواب رد دادن نداشتم . اما سه روز بعدازعقد به ماموریت رفت و تا زمان شهادتش مرتب درماموریت بود . ما اول خرداد ۹۳ عقد کردیم و ۲۳ بهمن ۹۳ جشن عروسیمان را گرفتیم .