با این حال و روزی که بعد از میزان "پشهزدگی" دچارش شدیم
برای توصیف وخیم بودن اوضاع میشه از اصطلاح "چه وضع پشه اییه" استفاده کنیم
همتی در ما بوجود آمد که زیبایی هایی که در این شب دیدیم را ادیت بزنیم ان شاءالله فیض ببریم
- میدانید، احتمالا این آخرین باری نیست که به سوی شما برگشتهام. این آخرین اظهار پشیمانی و ندامتم از گذشته نیست. من بسیار بد كردهام و باز اگر قول بدهم كه ديگر بد نمیكنم، تضمينی برايش ندارم. خودتان که از آن بالا داريد نگاه ميكنید، ميبينيد ما عملا عاشق شما نيستیم. هر سال میآييم این چنين شبهایی، توبه ميكنیم و باز دوباره از اول ميرويم سر زندگی خودمان؛ باز هم دروغ و غيبت و نگاه بد و قضاوت و هزارتا چيز ديگر، همانطور که حتی هنوز هم. اما خب جای دیگر را هم که ندارم بروم، آخرش باز همینجا برمیگردم دوباره و دوباره. خودم از این تکرار خستهام از این بازگشت نه، اما از آن رفتن و دور شدن هرباره چرا. اما شما این راه بازگشت را به روی ما هیچ زمان نبستید. کاش این پای رفتنِ هرباره را هم ازمان میگرفتید شمایی که همیشه رحمتتان بر خشمتان پیشی میگیرد.
@maalljaa
https://eitaa.com/basedontrue/8230
جالبیش اینجاست که تو کل زندگیم دفعه اولم بود تو این چالشا شرکت میکردم
آخرین شب قدر ماه مبارک است. شب بیست و سوم که بنا به روایات انگار که احتمال شب قدر بودنش از باقی بیشتر است. راستش در دو شب قدرِ گذشته هرچه بود را گفتهام و خواستههایم را خواستهام. نمیدانم که مرا بخشیدهای یا نه اما خودم میتوانم خودم را ببخشم؟ آن هم نمیدانم. البته که شما آنقدر بخشنده هستید که چه بسا اصلا قبل از اینها، قبل از اینکه الغوث الغوثها را بخوانم، قبل از اینکه انت المولا و ان العبدها را بخوانم و اصلا قبل از اجرنا من النارها مرا بخشیده بودهای. چه بسا که همان شب اول که آمدم حتی. همه اینها بهانهای بود تا باز صدایم را بشنوی، صدای منِ بیمعرفت را که سال تا سال مگر چه بشود که سر و کلهام پیدا بشود درِ خانهتان. این دو شب قدر که گذشت هرچه بود را خواستم، هرچه که فکر میکردم برایم خوب است و هرچه که آسایش، خوشبختی و رستگاری خود را در آن میدیدم. اما آخر از همهی آن چیزها انگار در کنار آنچه برایم اصل بوده، یک فرعی هم خواسته باشم، برای تعجیل در فرج هم دعا کردهام. راستش ما هنوز درست این را نفهمیدهایم که اشتراک همهی چیزهای خوب در همان یک چیز است. هنوز معنی دقیق کلمهی "فرج" -گشایش- را به درستی درک نکردهایم. نفهمیدهایم که اگر زندگی آسوده میخواهیم، اگر کار و بار خوب و ثروت میخواهیم، اگر سلامت دین و دنیا میخواهیم، اگر جهانی بهتر میخواهیم که در آن کودکان بیگناه کشته نشوند و خون مظلوم اینقدر ارزان به زمین نریزد و آب از آب تکان نخورد. همهی همهی اینها و بیش از اینها جمع شده است در آمدن آخرین منجیات، آخرین مرد جهان. امشب دیگر میخواهم همه خواستههای دیگرم را کنار بگذارم و "همه چیز" را بخواهم. همهی نجات را، همهی سعادت را و همهی خوشبختی را. من آدم خوبی نبودم نه برای شما و نه برای او که میآید اما شما به خوبیِ آدمهای خوبت، به دعای دستهجمعی بندگانت و به الغوثهای مظلومان جهان بیا و فرج صاحبمان را همین امشب جلو بیانداز. امشب مقدرات یکساله تحکیم میشود دیگر مگر نه؟ هر چند ما نمیفهمیم اما همهی چیزی که میخواهیم آمدن اوست. امشب فقط و فقط آمدن او را میخواهیم. او که آمدنش اجماع همهی خوبیها و نجاتهاست.
@maalljaa