🔹امامت علم | #امام_مهدی_موجود_موعود
🔸مسأله امامت در مكتب شيعه كلامي است نه فقهي زيرا مسألهاي كه موضوع آن صفت يا فعل خداست كلامي است و مسألهاي كه موضوع آن فعل مكلف است فقهي. در مذهب شيعه نصب امام و تعيين آن فعل خداوند است. لذا كلامي و از اصول در مقابل فروع به شمار ميرود.هرچند پذيرش آن بر مردم واجب است و از اين منظر فقهي است چنانچه خواهد آمد.
🔸غرض آنكه :
1. آنچه به ذات اقدس الهي، صفات و افعال او مربوط ميشود (اصول دين يا مذهب).
2. اموري كه به اعمال و تكاليف انسان باز ميگردد (فروع دين).
🔸امامت از مسائل كلامي و اصول دين به شمار ميآيد؛ امّا ديگران آن را از مسائل فقهي و جزو فروع ميشمارند. آنان لزوم عصمت امام را باور نداشته و او را چونان رهبران عادي ميدانند كه منصب خويش را از انتخاب مردم به دست ميآورد نه از نصب الهي، از اينرو آن را از اصول ندانسته و در فقه از امامت گفتوگو ميكنند و اگر در علم كلام از امامت سخن ميگويند، براي نفي كلامي بودن آن است.
🔸در اعتقاد راسخ اماميه، اداره امور جامعه از وظايف نازل و ضعيف امام است و برخلاف پندار باطل آناني كه امامت را فقط رياست، مديريت و تدبير جامعه معرفي ميكنند، امام شخصيتي ارزشمند است كه وجود ناسوتياش نيازهاي والاي جامعه بشر را تأمين ميكند و وجود ملكوتياش فرشتگان عالم مثال و ملكوت را راه مينمايد و وجود جبروتياش حاملان عرش و سكان ملأ اعلا را به كمال لايقشان دعوت ميكند و هم كارهاي برتر و والاتري را بر عهده دارد.
🔸كلامي بودن امامت يعني تعيين امام بر عهده خدا و از افعال اوست، [زيرا] امام نه تنها بايد در ايفاي وظيفه امامت و اعلام و اِخبار احكام الهي و تشريح و تبيين آن دچار خلاف، غفلت، سهو و نسيان نشود بلكه در اعمال و وظايف فردي نيز گرفتار خلاف نگردد؛ نه گِرد گناه بگردد و نه گَرد معصيت چهره جان او را آلوده كند و بالاتر، نه تنها دستش به گناه دراز نشود و تصميم آن در دلش نگذرد بلكه انديشهاش نيز از خطا و اشتباه مصون و محفوظ باشد و اين همان مقام والاي عصمت است كه جزو اسرار نهاني و نهايي انسان كامل و نيز از شرايط نبوت و امامت شمرده ميشود. چنين كسي ميتواند همه اسرار جهان را به تعليم الهي بفهمد و امور سعادت بخش بشر را درست ادراك كند و باطن اشياء و اشخاص را به اذن خدا و بياشتباه بنگرد.اين كار را كه از ملكات راسخ انسان كامل است، هيچ كس جز ذات اقدس الهي و آن كه خدا بخواهد، تشخيص نميدهد.
🔸به همين دليل نصب و تعيين امام تنها بر عهده خداي عالم به غيب است. قرآن كريم نيز در جريان آزمايش خليل حق، حضرت ابراهيم (عليهالسلام) امامت را عهد خدا خوانده: ﴿لايَنالُ عَهدِي الظّلِمين﴾ [1] و تعيين و نصب امام را به خدا نسبت داده است: ﴿قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماما﴾ «ظلم» هر گونه خلاف را شامل ميشود و خداي سبحان ظالم بودن و ارتكاب كوچكترين خلاف را مانع رسيدن عهد ولايت و مقام والاي نبوت و امامت به او ميداند: ﴿لايَنالُ عَهدِي الظّلِمين﴾، بنابراين عصمت (يعني مصونيت از خطا و خطيئه) شرط اساسي چنين مقامي است و تشخيص و تعيين معصوم و نصب او در اين جايگاه از افعال الهي و اصول دين، در نتيجه جزو مسائل كلامي است.
🔸به زعم ديگران كه عصمت را براي امام شرط نميدانند[2]، چيزي به نام امامت الهي معني ندارد. آنان عرش امامت الهي را به فرش خلافت بشري تنزل دادند و خلافت را فقط مديريت مادّي جامعه پنداشتند و از امام و امامت به خليفه و خلافت تعبير كردند، در نتيجه او را چونان ساير رهبران عادي پنداشتند كه با انتخاب مردم به رسميت ميرسد و بر اين باورند كه زير سقف سقيفه بنيساعده هم ميتوان او را برگزيد و ضرورتي در نصب و تعيين الهي در غدير و مانند آن نيست.
🔹(پیوست : [1] ـ سوره بقره،آيه 124 [2] ـ كشف المراد، ص390)
🔹(منبع : صفحه 23 تا 25)