eitaa logo
- معارف ناب دانشی و ارزشی !
702 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
481 ویدیو
47 فایل
🔰 مطالب متفاوت، زیبا، جدید و ناب مذهبی، فرهنگی و قرآنی را با ما بخوانید؛🌷. _ ___ ڪوچہ شہــ♥️ـدا . http://eitaa.com/Koocheh_shohada1 https://eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2 - @sokhanangoharbar
مشاهده در ایتا
دانلود
🎖از سخت‌ترین جلوه‌های عبودیت! 🔹 ما باید سعی کنیم شرعی‌مان را رعایت کنیم، اما اینکه نهایتا خدا چیست و چه خواهد شد به ما مربوط نیست. وقتی تکلیف مشخص است، نگرانی‌ها نباید باعث شود تکلیف را کنار بگذاریم. 🔸البته حفظ خدا برای جامعه است. ما حق نداریم بگوییم حالا که ویروس آمده است بی‌توجهی کنیم به رعایت امور لازم و بگوییم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب، باید هر جایی دقیقا طبق تکلیف شرعی عمل کنیم. 🔹اما در دلمان باید به هر چه تحقق پیدا می‌کند راضی باشیم و هیچ گله‌ای از این تقدیرات نداشته باشیم، هر چند اینها موجب مصیبت‌ها و سختی‌هایی برای خودمان، خانواده‌مان و دیگران باشد. این نوع جمع بین تکلیف و رضایت قلبی از سخت‌ترین جلوه‌های عبودیت است. 📺قسمت دوم مجموعه تصویری : 🌙 @mesbahyazdi_ir
الهی!!! از بیانات امام خمینى(ره) به‌ نقل از آیت اللّه شیخ على‌پناه اشتهاردى(ره) که در درس اخلاق ایشان در مدرسه فیضیه نقل شده است: به صندلى ما که در وسط هاى ماشین بود، آمد، به من چون سید بودم حرفى نزد. ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى(ره) و گفت: اگر مى‌دانستم تو را اصلاً سوار نمى‌کردم... به گزارش خبرگزاری تسنیم به‌نقل از تبیان، امام خمینی رحمة الله علیه خاطره‌ای از سفر خود با مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) بیان می‌کند: خورشید خود را بالاى سر ماشین کشیده بود و باران گرما بر سرمان مى‌ریخت. بیابان سوزان و بى‌انتها در چشم هایمان رنگ مى‌باخت و به کبودى مى‌گرایید، از دور هم چیزى دیده نمى‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت ایستاد، راننده که مردى بلند و سیاه‌ چرده بود با عجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد. و آنگاه به صندلى ما که در وسط هاى ماشین بود، آمد، به من چون سید بودم حرفى نزد. ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى(ره) و گفت: اگر مى‌دانستم تو را اصلاً سوار نمى‌کردم، از نحسى قدم تو بود که ماشین، ما را در این وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت، یااللّه برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى!!!. مرحوم شیخ عباس قمی بدون اینکه کوچک ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد، ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمى‌کرد که با او باشم، هرچه من پافشارى مى‌کردم، او نهى مى‌کرد، دست آخر گفت: فلانى، راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت مى‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده سوار ماشین شدم ... بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند مى‌کردم نگه نمى‌داشت، تا اینکه یک ماشین کامیونى که بارش آجر بود برایم نگه داشت. وقتى سوار شدم، راننده آدم خوب و خونگرمى بود، و به‌ گرمى پذیرایم شد و تحویلم گرفت، خیلى زود با هم گرم شدیم قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنی است و مسیرش همدان است، از دست قضا من هم مى‌خواستم به همدان بروم، چون مدتها بود که دنبال یک سرى مطالب مى‌گشتم و در جایى نیافته بودم، فقط مى‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى‌توانم آنها را به‌دست آورم، به این خاطر مى‌خواستم به همدان بروم. راننده با آنکه ارمنى بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام و مذهب تشیع و... برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم، سعى مى‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم. تا این که به نزدیکی هاى همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه مى‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکمفرما شد هنوز چند لحظه‌اى نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: فلانى، این‌طور که تو مى‌گویى و من از حرف هایت برداشت کردم، پس اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم. شاهد باش، من همین الآن پیش تو مسلمان مى‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایى را که از من حرف‌شنوى دارند مسلمان مى‌کنم. بعد هم گفت: اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه و اشهد انّ علیّاً ولى اللّه!!! بله، خدا را بنگرید که چه مى‌کند، ماشین پنچر مى‌شود، راننده پیاده‌اش مى‌کند، کامیونى مى‌رسد که مسیرش همان جایى است که او مى‌خواهد برود و از همه مهمتر آن ثواب را خداوند نصیبش مى‌کند که از آن زمان به بعد از نسل و ذرّیّه آن مرد هرکس به دنیا بیاید مسلمان است و ثواب و حسنه‌اش براى مرحوم حاج شیخ عباس قمى(ره) مى‌باشد. این روح بلند و مطیع این بزرگان است که آنها را این‌چنین مطیع در برابر قضای الهی نموده است که تمام وجودشان را در راه خدا فدا کرده‌اند و این‌گونه است که خدا این‌چنین به آنها عنایت می‌کند، شاید هرکدام از ما انسان‌های کوتاه‌ بین بودیم، همان موقع عصبانی شده و کلی با راننده ماشین دعوا می‌کردیم که تقصیر ما چیست؟! و حاضر به پیاده شدن نبودیم، غافل از آنکه این تقدیر و مشیت الهی است که می‌خواهد به این وسیله انسانی را به‌دست ما به دین حق دعوت کند، این ثواب بزرگ را در برابر صبر و شکیبایی که به‌خاطر خدا و دین او تحمل کرده‌ایم عنایت فرموده است و در آن شرایط بد جامعه که افکار عمومی بر علیه روحانیت است، به‌خاطر خدا و حفظ دین، تمام مشکلات و