eitaa logo
معارف دینی / کوتاه، روزانه، روشمند _ بین الصلاتین)
973 دنبال‌کننده
159 عکس
146 ویدیو
91 فایل
مخاطب: همه طالبان معارف دینی. به خصوص ناشران معارف اسلام، معلمان، اساتید و والدین. این مطالب توسط یکی از طلاب حوزه علمیه خراسان تنظیم میگردد. تحصیلات نامبرده اتمام خارج و ارشد تفسیر میباشد. انتقاد و پیشنهاد: @Barzgar_mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه پیام قبل 👇👇 ⬅️ رفتار زهرا با علی علیهما السلام هیچ گاه در زندگی سختی‌ها را ندید و شکایت نکرد. هیچگاه خودش را ندید. همیشه نگاهش به علی بود و او را درک می‌کرد. البته علی هم همینطور. او نهایت محبت را به پای زهرا می‌ریخت. 📌 الف) روزی فاطمه(س) به حضور پدرش رسید، در حالی که آثار ضعف و گرسنگی از چهره زهرا(س) نمایان بود. رسول خدا(ص) وقتی این حالت را مشاهده کرد، دستهایش را به سوی آسمان، بلند نموده و گفت: خدایا گرسنگی فرزندم را به سیری تبدیل کن و وضع او را سامان بده. منبع: بحارالانوار، ج۴٣، ص٧٧. 🌺 نکته: آنقدر در سختی بوده ولی به پدرش ذره‌ای شکایت نکرده بود. 📌ب) صبح یکی از روزهایی که علی(ع) و فاطمه(س) در کنار هم بودند، علی(ع) برای رفع گرسنگی شدید خود غذایی را از همسرش طلب کرد. زهرا(س) گفت: خود دو روز است که چیزی نخورده ام و هر چه در خانه بود برای شما و فرزندان آوردم. علی(ع) فرمود: چرا مرا از این امر آگاه نساختی تا برای تهیه غذا اندیشه ای کنم؟ زهرا پاسخ داد: از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد. علی(ع) از خانه بیرون آمد و یک دینار قرض کرد. خواست با آن غذایی تهیه کند که بین راه مقداد را دید. مقداد در هوای گرم مدینه، در کوچه نشسته بود. حضرت از او پرسید: چرا در این هوای گرم این چنین پریشان در کوچه نشسته ای؟ مقداد عرض کرد: جواب این سؤال را از من نخواه و بگذار نگویم که بر من و خانواده ام چه می گذرد. علی(ع) فرمود: من از اینجا نمی روم تا اینکه علت پریشانی تو را بدانم. مقداد که چاره ای جز بیان وضعیت خود ندید، گفت: همسر و فرزندانم از شدت گرسنگی، دندانهای خود را به هم می فشارند و چون این وضع رقت بار برایم قابل تحمل نبود، از خانه بیرون آمدم، تا شاهد چنین وضعیتی نباشم. دیدگان علی(ع) از اشک پر شد و دانه های اشک بر محاسن مبارکش جاری گشت و رو به مقداد کرد و فرمود: احتیاج تو به این دینار بیش از من است. پول را به او داد و برای اقامه نماز، راهی مسجد شد. نماز را با پیامبر(ص) به جا آورد. پیامبر(ص) بعد از نماز رو به علی(ع) کرد و فرمود: آیا دوست داری من مهمان شما باشم؟ علی(ع) از شرم، پاسخی نداد. پیامبر(ص) فرمود: چرا پاسخ نمی دهی؟ علی(ع) گفت: بله تشریف بیاورید. پس از آن به اتفاق یکدیگر وارد خانه شدند. فاطمه، مشغول عبادت بود پیامبر(ص) پس از سلام و احوالپرسی فرمود: دخترم! زندگی را چگونه می گذرانی؟ فاطمه(س) از زندگی خود اظهار رضایت کرد. در همین حال، علی(ع) متوجه ظرف غذایی شد که بوی معطر آن، فضای اتاق را پر کرده بود، ظرفی مملوّ از طعامی مطبوع و معطر. علی(ع) پرسید: این غذا از کجا آمده است؟ من تا به حال، غذایی به این مطبوعی و خوش رنگی ندیده ام. پیامبر(ص) دست خود را بر دوش علی گذاشت و فرمود: این، در مقابل آن ایثاری است که برای رضای خدا کردی و دیناری را که خود بدان نیازمند بودی، در راه خدا انفاق نمودی و در همان حال گریست. منبع: بحارالانوار، ج۴٣، ص۶٠ @maaref_kootah_ir