ماجرای #نماز_صبح و کرامت #آیت_الله_حق_شناس:
شخصی تعریف میکرد:
🔷حاج آقا یک روز مرا خواست و فرمود: حاج خانم به منزل یکی از اقوام رفته است؛ بنابراین من نماز جماعت را در خانه از دست دادهام، تو صبحها باید به منزل ما بیایی تا نماز را با هم بخوانیم. تابستان بود که شبها کوتاه و اذان قریب به ساعت سه است. من گفتم: برای من مشکل است و میترسم نتوانم آن وقت بیدار بشوم. ایشان فرمود: من بیدارت میکنم. من فکر کردم ایشان به من تلفن خواهند کرد؛ لذا تلفن را به کنار خودم آوردم که تا زنگ میزند بردارم و ایشان پشت گوشی معطل نشوند.
🔶فردا صبح ساعت دو و نیم زنگ در به صدا در آمد و مرا بیدار کرد، در را باز کردم کسی نبود، وضو گرفته و نزدیک اذان به کنار در منزل حاج آقا حقشناس رسیدم، در باز بود و بساط نماز وسط حیاط پهن شده بود. از آن به بعد هر روز ساعت دو ونیم زنگ در به صدا در میآمد و مرا بیدار میکرد. چند روز که گذشت، مادرم پرسید: صبحهای زود بیدار میشوی به در خانه میروی، چه کاری داری؟ گفتم: شما صدای زنگ در را نمیشنوی؟ ایشان گفت: نه تو خواب میبینی!! البته بنده از همه این جریانها حساس نمیشدم و دقیقاً نمیفهمیدم چه شده است تا اینکه بعدها حاج آقا در لفافه به من گفت: من تو را بیدار میکردم
به نقل از حجت الاسلام #پناهیان در مراسم ششمین سالگرد #آیت_الله_حق_شناس
#کرامت
#نماز_جماعت
https://eitaa.com/maaref_mahdavi313