eitaa logo
معرفت و خودشناسی
644 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این دو سه نادان که چنان می‌دانند از جهل که دانای جهان ایشانند خر باش که این جماعت از فرط خری هر کو نه خر است کافرش می‌خوانند 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای آينه سرگرم تماشای كه بودی؟ بسيار معطر شده‌ای! جای كه بودی؟ من ماتِ پریشانیِ روز و شبِ خویشم تو خیره به آرامش زیبای که  بودی؟ عبدالجبار_کاکایی 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
Iraj Bastami -08 Narenjestan ( GandomMusic.ir ).mp3
4.13M
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
بخش ۱ در بیان اینکه صاحب جمال را خودنمائی موافق حکمت شرط‌ست و اشاره به تجلی اول بر وجه اتم و اکمل و پوشیدن اعیان ثابته کسوت تعین را و طلوع عشق از مطلع لاهوتی و تجلی به عالم ملکوتی و ناسوتی- نعم ماقال: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ) بر مصداق حدیث کنت کنزاً مخفیا فأحببت ان اعرف بر مذاق اهل توحید گوید: کیست این پنهان مرا در جان و تن کز زبان من همی گوید سخن؟ ۱ 🌸🍃🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
ادامه بخش ۱ کیست این پنهان مرا در جان و تن کز زبان من همی گوید سخن؟ این که گوید از لب من راز کیست بنگرید این صاحب آواز کیست؟ در من این‌سان خودنمایی می‌کند ادعای آشنایی می‌کند کیست این گویا و شنوا در تنم؟ باورم یارب نیاید کاین منم! متصل‌تر با همه دوری به من از نگه با چشم و از لب با سخن! خوش پریشان با منش گفتارهاست در پریشان گویی‌اش اسرارهاست گوید او چون شاهدی صاحب جمال حسن خود بیند به سر حد کمال از برای خودنمایی صبح و شام سر برآرد گه ز روزن گه ز بام با خدنگ غمزه صید دل کند دید هر جا طایری بسمل کند گردنی هر جا در آرد در کمند تا نگوید کس اسیرانش کمند لاجرم آن شاهد بالا و پست با کمال دلربایی در الست جلوه‌اش گرمی بازاری نداشت یوسف حسن‌اش خریداری نداشت غمزه‌اش را قابل تیری نبود لایق پیکانش نخجیری نبود عشوه‌اش هرجا کمندانداز گشت گردنی لایق نیامد، بازگشت ماسوی آیینهٔ آن رو شدند مظهر آن طلعت دلجو شدند پس جمال خویش در آیینه دید روی زیبا دید و عشق آمد پدید مدتی آن عشق بی نام و نشان بُد معلق در فضای بیکران دلنشین خویش مأوایی نداشت تا درو منزل کند جایی نداشت بهر منزل بی‌قراری ساز کرد طالبان خویش را آواز کرد چون‌که یکسر طالبان را جمع ساخت جمله را پروانه، خود را شمع ساخت جلوه‌ای کرد از یمین و از یسار دوزخی و جنتی کرد آشکار جنتی خاطرنواز و دل‌فروز دوزخی دشمن‌گداز و غیرسوز ۱ 🌸🍃🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
4_6046562578304340631.mp3
47.5M
🔊 فایل صوتی_3 💬 ناز معشوق و نیاز         حافظ 🎙 دکتر ناصر مهدوی 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
دعوت کنندگان به رستگاری، متّهم به حسادت‌اند ! این که من می‌گویم: از دو بیرون نیست؛ یا بنا بر حسد می‌گویم، یا بنا بر شفقت. حاشا که حسد باشد! برای آن که حسد را ارزد*، حسد بردن دریغ است، تا به آن که نیرزد چه باشد؟! الّا از غایت شفقت و رحمت است که می‌خواهم که یار عزیز را به معنی کشم. آورده اند که شخصی در راه حج در بَرِیّه* افتاد و تشنگی عظیم بر وی غالب شد. تا از دور خیمه خُردکِ کهن دید. آن‌جا رفت، کنیزکی دید. آواز داد آن شخص که: «من مهمانم، الْمُراد» و آنجا فرود آمد و نشست و آب خواست. آبش دادند که خورَد. آن آب از آتش گرم‌تر بود و از نمک شورتر! از لب تا کام، آن‌جا که فرو می‌رفت همه را می‌سوخت! این مرد از غایت شفقت در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت: "شما را بر من حق است، جهت این قدر آسایش که از شما یافتم شفقتم جوشیده است. آنچه به شما گویم پاس دارید. اینک بغداد نزدیک است و کوفه* و واسط* و غَيرُها از شهرهای بزرگ، اگر مبتلا باشید* نشسته نشسته و غلتان غلتان می‌توانید خود را آن‌جا رسانیدن، که آن‌جا آب‌های شیرینِ خنک بسیار است، و طعام‌های گوناگون و حمّام‌ها و تنعّم‌ها و خوشی‌ها" و لذّت‌های آن شهرها را برشمرد. لحظه‌ای دیگر آن عرب بیامد که شوهرش بود. تایی چند از موشان دشتی صید کرده بود. زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن به مهمان دادند. مهمان چنان که بود کور و کبود* از آن تناول کرد! بعد از آن در نیم شب مهمان بیرون خیمه خفت. زن به شوهر می‌گوید: "هیچ شنیدی که این مهمان چـه وصـف‌هـا و حکایت‌ها کرد"؟! قصّه مهمان تمام بر شوهر بخواند. عرب گفت: «های ای زن! مشنو از این چیزها، که حسودان در عالم بسیارند! چون ببینند بعضی را که به آسایش و دولتی رسیده‌اند، حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آن‌جا آواره کنند و از آن دولت محروم کنند!». اکنون این خلق چنین‌اند: چون کسی از روی شفقت پندی دهد، حمل کننـد بـر حسد! الا چون در وی اصلی باشد عاقبت روی به معنی آرَد. چون بر وی از روزِ اَلست* قطره‌ای چکانیده باشند، عاقبت، آن قطره او را از تشویش‌ها و محنت‌ها برهاند. بیا! آخر چند از ما دوری و بیگانه و در میان تشویش‌ها و سوداها ؟! الّا با قومی کسی چه سخن گوید چون جنس آن نشنیده‌اند از کسی و نه از شیخ خود؟! چون اندر تبارش بزرگی نبود نیارست نام بزرگان شنود* شرح مولانا در اینجا می‌گوید گفتار من از روی دلسوزی و احساس مسؤولیت است نه از حسادت و منافست. و در این باب به زبان تمثیل و حکایت سخن آورده است. آن مرد بیابانی چون در محدوده بیابان بار آمده بود خیال می‌کرد که از آبِ شور و تلخ صحرا و موش‌های بیابانی طعامی گواراتر وجود ندارد، لذا آن مرد ناصح خیرخواه را به حسادت متهم کرد. در مثنوی می‌فرماید: حَبّذا خوانی نهاده در جهان لیک از چشم خسیسان بس نهان گر جهان باغی پر از نعمت شود قسم موش و مار هم خاکی بود قسمِ او خاک است گردی، گر بهار میر گونی خاک چون نوشی چو مار؟ در میان چوب گوید کرم چوب مر که را باشد چنین حلوای خوب؟! کرمِ سرگین در میان آن حَدَث در جهان نُقلی نداند جـز خَبَث (دفتر پنجم ۳۰۴-۳۰۰) *برای آن که... منظور این است که چیزی حتّی اگر ارزش حسد بردن هم داشته باشد باز حیف است که بر آن حسد برند تا چه رسد به چیزی که هیچ ارزشی برای حسد بردن ندارد. * بريه: هامون خشک، صحرا *الْمُراد : تعبیری است معادل الغرض، الحاصل، بارى. *کوفه: شهری در عراق بر کرانه رود فرات که سعد بن ابی وقّاص آن را بنا کرد. *واسِط: شهری در جنوب شرقی عراق میان بصره و کوفه که حَجّاج بن یوسف ثقفي بنا نهاد. *اگر مبتلا باشید: چنانچه بیمار و زمین گیر باشید. * کور و کبود ترکیبی است متداول در آثار قدما و در مثنوی گاه به حالت اسمی و به معنی رنج و آفت و نقصان و رسوایی استعمال می‌شود. و در متن حاضر به حالت قید و وصف‌الفعل آمده و معنی نفرت را افاده می‌کند .(حواشی فروزانفر، ص ۲۹۸). *‌الست: فعل استفهام اقراری است و لفظاً یعنی: آیا من نیستم؟! و جوابش از طرف مخاطب این است که: چرا، تو هستی. همزه ابتدای آن برای استفهام است. و «الَستُ» متكلم وحده از فعل ناقص لَيْسَ ساخته شده است. ولی در تلفظ فارسی تای مضموم آن را به صورت ساکن می‌خوانند. و این لفظ اشاره دارد به آیه ۱۷۲ سوره اعراف. مفسران در تفسیر این آیه، موضوع پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده‌اند بدین معنی که همه آدمیان در جهانی به نام الست یا عالم ذرّ بر یگانگی خدا گواهی داده‌اند. در این متن می‌گوید هرکه فطرتاً مستعد هدایت باشد، به ادنی اشارتی به هدایت رسد. *چون اندر تبارش... : از هجونامه منسوب به فردوسی است. (حواشی فروزانفر ص ۲۹۸). 📗شرح کامل فیه‌ما‌فیه صفحه ۲۴۲ تا ۲۴۴ ✍استاد کریم زمانی 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
4_5816532479347006353.mp3
3.75M
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف