بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد.
#سوره_الصف
#آیه_٢
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
گفت پیغمبر سلام، آنگه کلام
سلام ...
آرامش حقیق را فقط می توان در دامن خداوند یافت. خداوند از ما دور نیست. درست همان جا که هستیم حضور دارد.
وقتی که حضور عاشقانه او را دریابیم و پس پرده سکونت با او ارتباط برقرار کنیم، از آرامشی عمیق سرشار خواهیم شد و سروری آرام را از خود ساطع خواهیم کرد.
عشق خدا ما را پیوسته دربر گرفته است و ما هرگز تنها نیستیم.
۱۴۰۲/۲/۶
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
مونالا دیوان شمس تبریزی غزل شمارهٔ ۷۴۳
آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود
چون رسیدش چشم بد کز چشمها مستور بود
شادی شبهای ما کز مشک و عنبر پرده داشت
شادی آن صبحها کز یار پرکافور بود
از فراز عرش و کرسی بانگ تحسین میرسید
تا به پشت گاو و ماهی از رخش پرنور بود
هر طرف از حسن او بدلیلیی کاسد شده
ذره ذره همچو مجنون عاشق مشهور بود
دل به پیش روی او چون بایزید اندر مزید
جان در آویزان ز زلفش شیوه منصور بود
شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندرآر
کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود
ساقیی با رطل آمد مر مرا از کار برد
تا ز مستی من ندانستم که رشک حور بود
نقش شمس الدین تبریزیست جان جان عشق
کاین به دفترهای عشق اندر ازل مسطور بود
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
هنگامی که وسیله ای برای بسط و گسترش آرامش الهی هستید چیزی را جست و جو نمی کنید، بلکه آرامش تولید می کنید. شما دیگر در زندگی دیگران به جست و جوی آرامش نمی پردازید و آرزو نمی کنیـد کـاش دیگران تغییر می کردند تا شما به آرامش بیشتری برسید. درعوض با هرکس روبه رو می شوید احساس آرامش خود را به او انتقال می دهید. برای دستیابی به آرامش هر یک از شرایط محیطی زندگی خویش را با معیارهای خود نمی سنجید، بلکه در شرایط آشفته و پر هرج و مرج چهره ای آرامش بخش دارید و حضورتان به تنهایی پریشانی بیرونی را تسکین می دهد. حتی اگر آن پریشانی و آشفتگی ادامه یابد آزاد هستید تا اندیشه های آرامش بخش را برای خود برگزینید یا می توانید به آرامی آن محیط را ترک کنید.
وین دایر
برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد
ص 280
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
4_5920214286952566616.mp3
5.97M
🔊 فایل صوتی
💬 چرا عصبانی میشویم ؟
🎙ابوذر شریعتی
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
تصوف در چین دور اسلامی
بهنظر میرسد مسلمانانی که از خاورمیانه یا آسیای مرکزی در سدههای سیزدهم تا چهاردهم میلادی بهواسطه امپراتوران مغولِ سلسله یوئِن به چین آورده شدند با خود اعمال صوفیانه را آوردند. اما این تنها یک فرضیه است، زیرا بر اساس دانش فعلی ما، باید گفت که درباره حیات دینی مسلمانان چین پیش از آنکه کاملاً چینی شوند تقریباً هیچ نمیدانیم. این سکوت تا اواسط سده هفدهم و قیامها و شورشهایی که نقطه پایان کار سلسله بومی مینگ و روی کار آمدن سلسله منچوِچینگ (یا کینگ) را نشان میدهند ادامه دارد؛ در اين زمان است که میتوانیم بهطور خاص یک ادبیات چینی اسلامی را بيابیم که از آن زمان به بعد به ادبیاتی پخته، غنی و متکی به خود بدل میشود.
۱_ادبیات تصوف
بهطور کلی، متفکران بزرگ اسلامی در سدههای هفدهم تا نوزدهم رویکردی واحد را اتخاذ کردند. آنها مبانی کاملی از دین را به زبان چینی در اختیار همکیشان و هموطنان خود قرار دادند که با یک تاریخ مقدس آغاز میشد و گذشته باستانی و عرفانی چین را در تداوم سیر تاریخ مطابق با کتاب مقدس قرار میداد. آنها نظام عقیدتی اخلاقی را که با اصطلاحات کنفوسیوسی شرح و بیان شده بود تداوم بخشيدند و به همان وظایف و تکالیف مزمن که به زبانی روشن (و کمابیش محلی) مطرح شده بود، وفادار ماندند. سرانجام، آنها عرفانی را مطرح کردند که بدون شک عرفانی صوفیانه بود.
اگرچه انسجام الهیات نظری به زمان نخستین آثار تألیفشده، یعنی زمانِ آثار وانگ داییو (حدود ۱۶۵۸-۱۵۸۰)، که در بین سالهای ۱۶۴۲و ۱۶۵۷ منتشر شده است. باز میگردد، در عين حال، اين الهیات از مولفی به مولف دیگر در طول دو سده بعدی بسط یافته است تا آنجا که به نظر میرسد در هیچ زمان خاصی ریشه ندارد و با هیچ طریقت و فرقهای نیز پیوندی ندارد. به منظور کسب اعتبار، غالباً ادعا میشود که این الهیات برگرفته از ترجمه برخی آثار عربی و فارسی است. گاه این آثار اصیل، خیالی و غیر واقعیاند، اما حتی زمانی که اين آثار در واقع وجود دارند و شهرتشان هماندازه شهرت مرصاد العباد نجمالدین رازی دایه یا لوایحِ جامی است؛ (آثاری که در چین دوره اسلامی از ارزش بالایی برخوردار بودند)، ترجمه ادعایی آنها مستلزم بازنویسی کامل و تدوین مجدد به منظور ترجمه مفاهیم و اندیشههای فلسفی تصوف به نوعی شیوه تفکر چینی قابل قبول است. با این کار ادبیات اصیلی حاصل میشود که برای متخصصان اسلامی ناشناخته است، زیرا چینشناسان چندان به بررسی آن نپرداختهاند.
📗تصوف و طریقت نگاهی تاریخی
صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۰
✍ فرانسواز لوبن_ ترجمه علیرضا رضایت
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
علمای بزرگ چینی عملاً مجبور شدند تا حد امکان از مفاهیم و نظام واژگانی نئوکنفوسیوسی، دائویی و بودایی که در اختیار آنها بود استفاده کنند. بر اساس توضیحاتی که میدهند، مومن به قصد «اتحاد» یا امرالوهی (هِههُوئی، هِه چی)؛ که بازگشت به اصل (گّوئی؛ فانبن؛ هاییوئن) به شمار میرود، از طریق«استحاله» (نفس=هوُئنهوا) و از گذرِ نیل به «طریق کمال» (جی دائو) یا «محمل حقیقت» (جِن چِنگ؛ یعنی حقیقت) ساخته میشود: دائو مفهومی بنیادی در آیین دائو است؛ چِنگ نیز از مفاهیم اصلی بوداست: نو سالکانی که در پی اشراقاند پیش از هر چیز در سطح مقدماتی از "طریق معمول" (چانگدائو) یا "محمل شعائر"( (لیچِنگ) یا (محمل دین= جیائوچِنگ، یعنی همان شریعت) پیروی میکنند تا معنای کلمه «پنج عمل شایسته» (ووگُنگ، یعنی ارکان خمسه) را دريابند. پس از آن نوبت به "راه میانه (جُنگ دائو)" یا «محمل طریقت» (دائوچِنگ، یا طریقت) میرسد که به او اجازه میدهد روح اين پنج عمل شايسته را کشف کند و همه این روند تحتنظر وراهنمایی"رئیسطریقت"
(دائوچانگ یا شیخ) انجام میگیرد: "کشتیِ شفقت بر دریای توهمات"؛ تعبیری بودایی که بهطور رایج به گوُان یین، آواتار چینیِ اَوَلُکیتشوَرَه اطلاق میشود. سفر مومن را با جستوجوی "کمال شخصی" (شیوشِن)" میتوان مقایسه کرد؛ که کنفوسیوس و مِنسیوس توصیه کردهاند و در واقع محور اخلاق نئوکنفوسیوسی در سدههای شانزدهم و هفدهم بوده است. زیرا "هر که خود را بشناسد خدای خود را شناخته است» (ژِنجی ژِنجو). همانگونه که یکی از نویسندگان سده نوزدهم به نام ماکایکه اهل یونان مطرح کرده است. مومن با پیروی از راه تدریجی کمال "در چارچوب آیین کنفوسیوس عمل میکند و در عین حال، به سوی مرتبهای بالاتر و کاملتر تعالی مییابد" (داهوآدزُنگگوئی؛ "بازگشت کلی [به خدا] در اثر استحاله بزرگ»، ۱۸۶۰، ویراسته پکینگ" ۱٩۲۲ _ ۴۶/۲. این مرتبه کمال با ریاضت کشی در مقامات سیگانه (پین)" میسر میشود. که جزئیات آن به تفصیل در جِن گُنگ فاوِی ( راز کشفشده اعمال شایسته) آمده است (البته تعیین اينکه نویسنده اين اثر چه کسی است و تاریخ نگارش آن چه زمانی است دشوار است: شاید تاریخ تألیف آن را بتوان اواخر سده هفدهم یا اواخر سده هجدهم دانست).
📗 تصوف و طریقت نگاهی تاریخی
صفحه ۱۲۰ تا ۱۲۲
✍ فرانسواز اوبن_ مترجم علیرضا رضایت
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
در تداوم گفتمان مکتوب، اصطلاحات عربی یا دقیقتر بگوییم اصطلاحات عربی_فارسی (از آنجا که تأثیر مراکز عمده دینی در آسیای مرکزی کاملاً در چین دوره اسلامی محسوس بود) نهتنها ترجمه شد، بلکه تا بدانجا که حروف چینی امکان میداد، حرفنگاری شد. از اینرو، "ذکر" به لحاظ آوانگاری این گونه نوشته شد: جیکِهنِر ؛ و کلمه شهادت اینگونه نوشته شد: لیائی لياهِه ئین لانلاهو(=لا اله الا الله) و در نهایت، بخش پایانی شهادت، محمد رسولاللّه، نیز به این صورت درآمد :
موهانمودوئِن لاسولوئِن لاهی، از آنجا که مسلمانان چینی عربی را با آوانگاری چینی بسیار نامتناسب تلفظ میکردند، تعحبی ندارد که آنها به هنگام سفر حج از سوی عربزبانان تحقیر میشدند و مشهور بودهاند به اینکه پیرو شکل تحریفشده دیناند. اما ادبیات آنها نشان میدهد که چنین نیست: استفاده از نوعی اصطلاحشناسی و هماهنگی با تصاویر برگرفته از فرهنگ چینی به التقاطی منحط نینجامیده است. این پیام که بهطور خاص پیامی صوفیانه است، به صورت پیامی مشخصاً اسلامی باقی مانده است. به گفته یکی از مورخان چینی که درباره تاریخ ادیان کار میکند، پیروان نقشبندیه با گرایششان به تفکر نئوکنفوسیوسی شناخته میشوند، در حالیکه پیروان طریقت قادریه به مفاهیم دائوئی و بودایی تمایل دارند. اما عجالتاً این مطلب فرضیهای کلی بیش نیست.
سرنوشت آثار ادبی در اسلام که به شدت متاثر از تصوف است، سرنوشتی عجیب است. آن دسته از آثاری که دستامد تلاش بنام ترین متفکران است - معروفترین آنها لیوجی (حدود ۱۶۷۰-۱۶۶۲ ) تا حدود (۱۷۳۶ _۱۷۳۰), عالمِ نانجینگ، است که یکی از هوادارانش در سده نوزدهم به نام ما لیینیوئِن [عبدالکريم سیدمحمد نورالحق صینی] او را ابن عربیِ چین نامیده است_ تا زمان حاضر و در متغیرترین شرایط و اوضاع و احوال، یعنی در خلال جنگهای داخلی در سده نوزدهم و در زمان نهضت مدرنیته دهه ۱۹۲۰ و در دوره تسامح و اسلامیسازی مجدد سالهای پسامائویی و نیز در تایوان، دائماً تجدیدچاپ شدهاند. آنها نماد حسِ هویت در جامعهاند، مخصوصاً برای پیروان جنبش اخوان که هم در دوران جمهوری و هم در دوران کمونیسم به حکومت نزدیک بودند. این آثار که در زمانهای گذشته مساجد آنها را منتشر و تنها آنها توزیع میکردند، (در زمان حاضر در چین؛ در رقابت با موسسات مطالعات اسلامی) در اختیار تمام مومنان اهل مسجد که از سواد کافی برخوردارند قرار گرفته است. افزون بر اين، اینکه در ۱۹۹۳ شاخصترین و محبوبترین کناب نزد مومنان، فلسفه عربی (تیِنفانگ شینگلی) اثرِ لیوجی (حدود ۱۷۰۴) به زبان محاوره «برگردانده» شده است نشاندهنده تداوم علاقه به ادبیات نظری اسلام است.
📗 تصوف و طریقت نگاهی تاریخی
صفحه ۱۲۲ تا ۱۲۴
✍فرانسواز لوبن _ترجمه علیرضا رضایت
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
تصوف اخوتها
در چین تصوف عامیانه در قالب اخوتها، بهلحاظ تاریخی در بخش شمالغربی این کشور ريشه دارد، جایی که راه تجاری بین قارهای «جاده ابریشم» عبور میکند. جوزف فلیچر فقید (۱۹۸۴-۱۹۳۴) استادانه نشان داد که چگونه این تصوف با نهضتهای تصوف در سطح جهان پیوند داشت و خود را به سلسلههای مختلف خاورمیانه و آسیای مرکزی مرتبط میکرد. از سده پانزدهم به بعد، فعالان نقشبندی از آلتیشَهر یا "شش شهرِ" آبگیرِ تارین (در جنوب سینکیانگِ جدید)، که خود تحت تأثیر نقشبنیدیانِ ماوراءالنهر بودند، در غرب چین شروع به تبلیغ کردند. و نظیر همین کار نیز در نیمه دوم سده هفدهم بهدست محمد یوسف، نوه مخدوم اعظم (نیای خوجههای آلتیشهر)، و نیز مهمتر از او پسرِ محمد یوسف، هدایتاللّه مشهور به خواجه آفاق (د. ٩۴ ۱۶)؛ بنیانگذار سلسله معنوی آفاقیه، انجام گرفت. در پایان سده هفدهم سه سلسله معنوی چینی، که معروفترین آنها سلسله مالایچی" (۱۷۵۳-۱۶۷۳) بود، ریاست مسجد گل (هوآسی)" را بر عهده داشتند و مدعی شدند خلفِ خواجه آفاق و به واسطه او خلفِ نقشبندیهاند. چی جینگبیی (۱۷۱۹-۱۶۵۶)، بنیانگذار کهنترین طریقت چینی که طریقتی قادری بود. نیز تحت تأثیر وی قرار داشت.
در نیمه دوم سده هجدهم؛ مُبلغ نهضت احیای نقشبندی (ما مینگشین)، که در یمن آموزش دیده بود و طرفدار اجرای دقیق و سرسختانه شریعت و کنارگذاشتنِ آیین مقابر مقدس بود، طریقتی بومی به نام جهریه (جِه هِه لین یِه) تأسیس کرد که با صدای بلند ذکر میگفتند. مشاهدهگران بیرونی این طریقت را «دين جدید» (شین جیائو) میخواندند، که نقطه مقابلِ جنبشهای متقدمتر برخاسته از آفاقیه، مشهور به خوفیه (هوفِییِه) بود که ویژگی آن فقط ذکر درونی بود، که از منظر بیرونی؛ «دین کهن» (لائوجیائو) نیز نامیده میشد. (لازم به ذکر است که در سدههای نوزدهم و بیستم این دو دين جدید / کهن مجموعهای از واقعیتها را در بر میگرفت که بهحسب شرایط تغییر میکردند). رقابتهای بين این دو طریقت فکریِ نقشبندی گاه به درگیریهای خونین منجر میشد که از جمله آنها قتل ما مینگشین در ۱۷۸۱ و اعدام پنجمین جانشین او یعنی ما هوآلُنگ در ۱۸۷۱ و نیز تخلیه مناطق مسلماننشینِ شانسی، نینگشیا و یویننان به دست گارد امپراتوری چین بود که هزاران تن را قلع و قمع یا تبعید و آواره کردند. از ربع آخر سده نوزدهم به بعد انجمنهای مراکز مرجعیت اخوتهای صوفیه در یک ناحیه گرد آمدند، که در مقایسه با مساحت زپاد چین، این منطقه مساحتی کمثر از ۳۵۰ کیلومتر مربع از شمال تا جنوب بین مدارهای ۳۵ و ۳۸ درجه حدفاصل ۵۰۰ کیلومتری از شرق تا غرب بين گانسو، نینگشیاو غربِ چینگهای قرار داشت. با وجود اين؛ از این زمان به بعد آنها، به دنبال موسسات تجاری و بازرگانی که با امر تبلیغ در ارتباط بودند، بهسمت کل مناطقِ چین حرکت کردند.
طریقتهای صوفیای که وارد چین شدند عبارتاند از فرقههای مختلفِ قادریه و نقشبندیه نیز کبرویه. پس از نسل دوم و سوم مشایخ معنوی، این طریقتها به گروههای کوچکتری به نام مِنهواَن تقسیم شدند: یک مِنهوآن مِن هوآن همزمان سلسله (دودمان) موروثی یک شیخ و گروهی از مومنان تحت قلمرو و حاکمیت این دودمان بودند، مجموعه عظیمی از اجناس و املاک تحت مالکیت این دودمان بود که اين مومنان از آنها حفاظت و روی آنها کار میکردند و سرانجام نیز اماکن مقدس وجود داشت که فرّه (کاریزما) خود را داشت. مِنهوآن پس از انقلاب فرهنگی مجدداً ظهور یافت. ما تِنگئای، یکی از مشایخ جهریِ نسل هشتم، از ۱۹۸۰ تا زمان مرگش در ۹۹۱۱ والیِ نینگشیا و مدیر اتاق بازرگانی بود که با خاور نزدیک روابط تجاری داشت. اما در دهه ۱۹۹۰ بقای مِنهوآن همان اندازه که از سویِ بنيادگراییِ اخوان، که روزبهروز قدرت بیشتری میگرفت، تهدید میشد، بهواسطه رقابتی هم که در درون خود مِنهوآنها بود در معرض تهدید قرار گرفت.
📗تصوف و طریقت نگاهی تاریخی _ صفحه ۱۲۴ تا ۱۲۷
✍فرانسواز اوبن_ مترجم علیرضا رضایت
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
تصوف در آفریقا، جنوب مغرب (مراکش) در سدههای نوزدهم و بیستم
برای سهولت کار، در این بخش تصوف را ذیل این عناوین بررسی خواهیم کرد: ا. شرح وبسط آموزهها؛ ۲. تصوف تبلیغی؛ ۳. ورود تصوف به سیاست؛ و ۴. مخالفت با تصوف.
۱ شرح و بسط آموزهها
در اين زمینه دو گرایش عمده وجود دارد که البته با یکدیگر ناسازگار نیستند. خودکیویچ به تأثیر گسترده تعالیم ابن عربی در سده؛ نوزدهم اشاره کرده است که برابر بود با «احیای اکبری» (احیای آموزههای شیخ اکبر: ابنعربی)، و این مسأله بهمانند هر جای دیگر در مورد آفریقا نیز صادق است. تعالیم ابنعربی چه از راه مطالعه مستقیم الفتوحات المکية و چه از کانال منابع درجه دوم (از جمله آثار عبدالوهاب شعرانی؛ د. ۱۵۶۵/۹۶۳ و عبدالغنی نابلسی, د. ۱۷۳۱/۱۱۴۳) درباره آموزههای شیخ اکبر، در اغلب مناطق آفريقا اشاعه یافت. اين تأثیر بهطور خاص در تعالیم احمد تیجانی و شاگرد معروف او در غرب آفریقا به نام حاج عمربن سعید (د. ۱۸۶۴) هویداست. بهعلاوه، تأثیرپذیری از تعالیم ابنعربی را همچنین در آثار شخصیتهای مختلفی همچون عبدالقادر الجزائری، ماءالعینین قَلقَمی؛ محمد احمد مهدیِ سودان، احمد علوی درقاوی و عبدالسلام فیتوری، بنیانگذار عَروسیه در لیبی، میتوان مشاهده کرد.
آشنایی با تفکر ابنعربی را همچنین در آثار احمدبن ادریس میتوان یافت، در عین حال، او را نوعاً نماینده گرایش ثانی، یعنی طریقت محمدیه میدانند که بر پیروی از گفتار و کردار پیامبر و ملاقات با او در بیداری تأکید دارد. تعالیم ضد مذهبی او که از توسل فردی به قرآن و سنت در امور مربوط به سلوک شخصی دفاع میکند، در آثار یکی از مهمترین شخصیتهای صوفی سده نوزدهم در آفریقا به نام محمدبن علی سَنوسی انعکاس یافته است. سنوسی تعریف طریقت محمدیه را از قول ابوالبقاء حسن عُجَینی (د. ۱۷۰۲/۱۱۱۳) نقل میکند که گفته است: «اين طریقت عبارت است از غرقه شدن باطنی استاد در تأمل در شخص محمد ص، که از طریق آن او از کردار و گفتار پیامبر پیروی میکند و در تمام اوقات، چه در خلوت و چه در جلوت، بر او صلوات میفرستد، آنچنانکه تکریم پیامبر بر قلبش چندان حاکم است و آنچنان عمیق در درونش نافذ است که وقتی حتی نام پیامبر را میشنود بدنش میلرزد، دلش غرق در نظاره او میشود و ظهور فیزیکی پيامبر شخصاً در برابر چشم بصیرت باطنیاش متجلی میگردد». یکی از تعالیمی که تأثیر قابل توجهی بر احمدبن ادریس و مکتب او برجای گذاشت تعالیم عبدالعزیز دباغ بود (که گفته میشود مستقیماً از خضر الهام گرفته است) و گزارش آن در کتاب الابریز، اثر احمدبن مبارک لمطی آمده است. این مسأله همچنین بهتقصیل در رساله تیجانی با نام رماح حزب الرحیمِ به نقل از حاج عمر آمده است.
گرایش سوم را که کاملاً بیارتباط بادو گرایش پیشین است این گونه میتوان بیان کرد: ادغام و الحاق روزافزون در برخی طریقتهای صوفیانه «معروف» مانند عیساویه و حمادشه از مراکش که دارای مناسک قربانی، عزایم خوانی و خلسه روحیاند و دستکم تا اندازهای تحت تأثیر بردههای آزادشدهایاند که اصالتاً اهل غرب آفریقا میباشند. یکی دیگر از مظاهر ادغام تصوف و آیینهای روحانی آفریقایی را در پدیدهای همچون «دیوانهای سیدی بِلال» در الجزایر! مناسک گناوه مراکش، استامبلیِ تونس و طامبورای سودان میتوان مشاهده کرد.!
📗تصوف و طریقت نگاهی تاریخی _ صفحه ۱۲۹ تا ۱۳۱
✍جان هانویک_ مترجم عليرضا رضایت
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
۲. تصوف تبلیغی
در طی سده نوزدهم و نیمه اول سده بیستم تعالیم تصوف به واسطه فعالیت برخی اخوتها در بخشهای وسیعی از قاره آفریقا گسترش یافت و در بسیاری موارد، آنها خود مجرایی برای گِرَوش به اسلام شدند. تیجانیه پیروان قابل توجهی در مراکش و الجزایر پیدا کرد و زاویههای مختلفی در مصر و سودان تأسیس شد. اما رواج آن در موریتانی و غرب آفریقا بسیار قابل توجه وشایان ذکر است. عامل اشاعه آن در جنوب موریتانی شخصی بود به نام ایدو علی که خود تحت تأثیر محمد حافظ (د. ۱۸۳۰/۱۲۴۷) قرار داشت، این طریقت از آنجا وارد سنگال و گینه شد. حاج عمربن سعید (د. ۱۸۶۵) بهدست محمد غالی خلیفه طریقت شد و متعاقباً جهادی در گینه و مالی به راه انداخت که در نهایت به گروش به اسلام و «امپراتوری» کوتاهمدت تیجانی انجامید. برادرزاده او به نام محمد هاشمیبن احمدبن سعید مشهور به آلفَ هاشم (د. ۱۹۳۱/۱۳۴۹) از استعمار فرانسه رهایی یافت و پایگاهی در حجاز ایجاد کرد که نیازهای تیجانیهای آفریقا را پاسخ میداد و البته به دلیل محل آن، که سرزمین حج بود، در نهایت به اشاعه تیجانیه در میان مسلمانان نقاط دیگر جهان (اندونزی، عراق و بالکان) منجر شد. در سده بیستم مبلغ اصلی طریقت در آفريقا شیخ ابراهیم نياسِ سنگالی (د. ۱۹۷۵) بود که طریقت تیجانیه را به طریقتی با پیروان بیشمار بدل کرد که نهتنها در سنگال، بلکه در شمال نیجریه و غنا نیز هوادار داشت. تعالیم او که بر تربیت معنوی تأکید داشت نیز نظر بسیاری را در موریتانی، چاد و غرب سودان به خود جلب کرد.
اخوتها نیز که بر مینای تعالیم احمدبن ادریس ایجاد شدند گسترش یافتند. سنوسیه شبکهای از زاویهها را در شرق لیبی و سراسر چاد تا کانو در شمال نیجریه ایجاد کرد. خاتمیه که محمد عثمان میرغنی (د.۱۸۵۲_۱۲۶۸ )آن را بنیان نهاد (او یکی از اهالی مکه بود که به منظور تبلیغ تعالیم احمدبن ادریس به سودان رفت)، پیروان بسیاری در سودان و اریتره پیدا کرد. از دیگر اخوتهای ادریسی به نام رشیدیه _صالحیه، به واسطه فعالیتهای تبلیغی یکی از رهبران ضداستعماری آن به نام محمد عبداللّه حسن در سودان و سومالی نیز موفق بود.
اخوتهای قدیمیتر نیز در سده نوزدهم روز به روز تأثیر بیشتری برجا میگذاشتند و خود عامل گروش به اسلام بودند. قادریه از طریق یکی از شاخههای آن به نام مختاریه، که برآمده از علمای کونتا در اواخر سده هجدهم و نوزدهم بود، موفقیت قابل توجهی در غرب آفریقا کسب کرد. شاگردان مشایخ کونتا تعالیم خود را به مرغزارها و مناطق جنگلی بردند و مبلّغ دین شدند. یکی از سلسلههای طریقت شیخ عثمانبن محمد فوزیه (د. ۰۱۸۱۷/۱۳۳۲)، مجاهد فولانی، به سلسل کونتا میرسد. قادریه از طریق شیخ عثمان طریقتی شبهرسمی (دولتی) شد که او آن را در شمال نیجربه ِبنیان نهاد و از طریق جهاد او بسیاری به اسلام گرویدند. احمد لوبّو (که به سِکو احمدو نیز معروف است؛ د. ۱۸۴۴/۱۲۶۰)، مجاهد فولانی ماسینا (مالی)، نیز به طریقت قادریه_مختاریه وابسته بود. در سنگال، احمد بَمبا (د. ۱۹۲۷)طریقتی کاملاً جدید بنیان نهاد که برگرفته از قادریه و مختاریه بود و با تبلیغ آموزه «کار عبادت است» نقش مهمی در گسترش کشاورزی ایفا کرد و با موفقیتی که در زمینه اقتصاد کسب کرد نفوذ سیاسی چشمگیری در سطح کشور بهدست آورد. در سالهای اخیر شخصی به نام محمد ناصرین محمد مختار کَبَری کانوی (که در آن منطقه به نصیر و کُبّره معروف است؛ د. ۱۹۹۶) از نو قادریه را در نیجریه احیا کرده است. برخی اوقات اخوتها عاملِ «گروش جدید» شدهاند، بدینگونه که اسلام مدنیِ هنجارگرا را در میان مسلمانان بیابانگرد یا روستایی انتشار دادند. این مورد را در قادریه_عثمانیه در نیجریه، سنوسیه در لیبی و چاد و مجذوبیه _ شاذلیه در شرق سودان میتوان مشاهده کرد. بسیاری از صوفیانِ آفریقای جنوب صحرا نیز فقیه بودند، خاصه تیجانیهای کانو در سنت صَلغا.
📗 تصوف و طریقت نگاهی تاریخی
صفحه ۱۳۱ تا ۱۳۳
✍ جان هانویک
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم
ساقی نظر انداخت، به میخانه نشستم
بر چشم زدم طعنه، که این بار، نبازی
زان، مستیِ چشمش، دلِ دیوانه شکستم
گفتم، نزنم زخمه بر این سازِ مخالف
با نغمهی تارش به طربخانه نشستم
دیدم نتوان بگذرم از مستیِ عشقش
مجنون شدم و از خود و بیگانه شکستم
تا آنکه نسوزم، به ره عشق، دگر بار
بر شمعِ رخش، باز چو پروانه، نشستم
مستانه وضو کردم و در محضرِ ساقی
افسانه و پیمانه و بتخانه، شکستم
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸