یهجا هست که خدا در نهایتِ دلبری میفرماید: فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا
یعنی تو در حفاظت کاملما هستی
میخوام بگم اگر فقط خدا رو داری نگران هیچی نباش،
چون یه جوری ازت مراقبت میکنه و یه مسیرایی رو بهت نشون میده، که هیچکس دیگری نمیتونه ...
وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ...
در برابر دستور پروردگارتشكيبايى پيشه كن كه تو در حمايت مايى
سوره مبارکه طور ، آیه ﴿۴۸﴾
شاگرد کفاشی هر روز می رفت لب رودخانه و برای کفش درست کردن چرم ها را میشست. استاد هر روز قبل از رفتن یه سیلی بهش میزد
می گفت این رو بهت میزنم تا چرم رو آب نبره
یک روز شاگرد مشغول شُستن بود که چرم رو آب برد ، با خودش گفت اگه استاد بفهمه زنده ام نمیذاره
با ترس و لرز رفت، و هر جوری بود به استاد جریان رو گفت
استاد گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمی زنید؟
استاد گفتمن میزدم کهچرم رو آب نبره، الان که آب برده دیگه فایدهای نداره.
زندگی هم همین طوره . تمام تلاش خود رو بکنید که چرم رو آب نبره ،
اما وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره حرص بخورید ...
همهٔ ما تـا زندهایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی بـه نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
خِرَدِ انعطاف
غالباً تصور بر این است که انسان هرقدر سختگیرتر، حساستر، جدیتر و انعطاف ناپذیرتر باشد، بهتر از خود دفاع میکند و کارِ خود را بیشتر پیش میبَرَد، اما واقعیت این است که در بسیاری از اوقات، باید مانند آب نرم بود، تا راهِ خود را در میان سنگلاخِ زندگی یافت و از خود مراقبت کرد. آن کس که از «خِرَدِ انعطاف» بهرهمند باشد، میداند که این نرمی و ملایمت است که انسان را از شرِّ مردمآزاران حفظ میکند و مخالفان را ناتوان میسازد. همانگونه که چوب پنبهای که با آن دهانۀ شیشه را میبندند، به سببِ نرمی، از سنگی که شیشۀ سخت را خُرد میکند، در امان میماند، کسی که نرمی و ملایمت پیشه کند، از آزارهای درشتخویان در امان میماند. به قول واعظ قزوینی:
نرمی ز سرِ تو واکند غوغا را
سازد عاجز مُلایمت اعدا را
نرمان آزار از درشتان نکشند
از سنگ چه نقص پنبۀ مینا را؟
(دیوان واعظ قزوینی)
مولوی برای تببین این مسألۀ مهم از تمثیل «مار و خارپشت» استفاده کرده است. به نظر او، انسانهای نادان، هنگام رویارویی با اندوهها و مشکلات، مانند ماری كه اسيرِ خارپشتی شده باشد، با حركات نسنجيده و دست و پا زدنهای مذبوحانۀ خويش، خود را هرچه بيشتر و شديدتر به خارهای اندوه فرو می كوبند و لحظهبهلحظه بر درد خود می افزايند:
بِگْرفت دُمّ مار را،
یک خارپُشت اَنْدَر دَهَن
سَر دَرکَشید و گِرد شُد،
مانندِ گویی آن دَغا
آن مارِ اَبلَه خویش را،
بر خار میزد دَم به دَم
سوراخْ سوراخ آمد او،
از خود زَدن بر خارها
بیصَبر بود و بیحِیَل،
خود را بِکُشت او از عَجَل
گر صبر کردی یک زمان،
رَستی از او آن بَدلِقا
(غزلیات ـ مولانا)
مولوی در تمثيلی ديگر، انسان نادان را به الاغی مانند می كند كه خاری بر رانش فرو رفته است و او با دُم بر ران كوبيدن و لگد انداختن و به این سو و آن سو جَستن، می خواهد آن را بيرون بياورد، ولی خار بيشتر و بيشتر در پای او فرو می رود. این در حالی است كه انسان عاقل با صرف كمترين انرژی و تلاشی آن خار را بيرون ميآورد. شخصِ نادان برای رهایی از غم و اندوهی كوچك، آنقدر رفتارهای ابلهانه و كارهای نابخردانه انجام می دهد كه لحظهبهلحظه بر شدت و كثرتِ اندوههای خود می افزايد:
کس به زیرِ دُمِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمیجهد
برجهد وآن خار محکمتر زند
عاقلی باید که خاری برکَنَد
خر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و درد
جُفته میانداخت، صد جا زخم کرد
(مثنوی ـ مولانا)
همانقدر که نرمی و انعطاف از انسان محافظت میکند، خشکی و انعطاف ناپذیری و سختگیری به انسان آسیب میزند. به قول واعظِ قزوینی، بادِ تند درختانِ بزرگ و شاخههای محکم را میشکند، اما به شاخۀ نرمِ ظریفی که در برابر او خم میشود، آسیبی نمیرساند؛ به همین منوال انسانی که اهل ملایمت و مدارا باشد، از حرفهای تند دیگران آسیبی نمیبیند. واعظ در بیت دومِ رباعیِ زیر، برای تبیین این موضوع، به «نَفَسِ شیشهگران» اشاره میکند؛ شیشۀ مذاب که نرم است، از نفسِ شیشهگران یاری میگیرد و پرورش مییابد. ملایمت نیز سبب میشود که تندیها و خشم و خروشهای دیگران، نه تنها گزندی به شخص نرساند، بلکه باعثِ بهبودِ اوضاعِ او شود:
ما را نه ز حرفِ تندِ یاران ضرر است
تندی صرصر، ملایمت شاخِ تر است
دلتنگ ز حرفِ سردِ یاران نشویم
کآن بر دلِ ما چون نَفَسِ شیشهگر است
(دیوان واعظ قزوینی)
زبان نرم بهترین همدم و روی گرم برترین پشتیبان انسان است. شخص خوشخو از بدگوهران هیچ آسیبی نمیبیند، همان گونه که شیشه، مادام که نرم است، از سنگ گزندی نمییابد:
کس را چو زبانِ نرم خود همدم نیست
پشتی چون روی گرم در عالم نیست
از بدگهران چه نقص خوشخویان را؟
تا شیشه بُوَد نرم، ز سنگش غم نیست
(دیوان واعظ قزوینی)
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
شیخ بایزید گفت :
به چشم یقین در حق نگریستم .
بعد از آنکه مرا از همه موجودات به درجه استغنا رسانید و به نور خود منور گردانید و عجایب اسرار بر من آشکارا کرد و عظمت هویت خویش بر من پدید آورد .
من از حق بر خود نگریستم و در اسرار و صفات خویش تامل کردم .
نور من در جنب نور حق ظلمت بود .
عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت .
عزت من در جنب عزت حق پندار شد .
آنجا همه صفا بود و اینجا همه کدورت ...
باز چون نگاه کردم بود خود به نور او دیدم . عزت خود از عظمت و عزت او دانستم .
هرچه کردم به قدرت او توانستم ....
#تذکرة_الاولیا
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما
ما بس خرابیم و تویی هم از کرم معمار ما
من دوش گفتم عشق را ای خسرو عیار ما
سر درمکش منکر مشو تو بردهای دستار ما
#حضرت_مولانا
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
تیر بلا
تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
آنقدر دانم که از شعر ترش خون می چکد
🌹❤️تیری که عاشق را می کشد، یعنی اورا مال خود می کند.[من َطَلَبنی َوَجَدنی، و َمن َوَجدنی َعَرَفنی، و َمن َعَرَفنی اَحّبنی و َمن اَحّبنی َعشقنی، و َمن َعشقنی
َعشْقُتُه و َمن َعشْقُتُه َقَتْلُتُه و من َقَتْلُتُه َفَعَلی ِدیُتُه و َمن علی دیُته فانا ِدیُته ]این حدیث قدسی است.یعنی کلام خداوندکه درقرآن نیامده است.می فرماید: کسی را که دوست داشته باشم می کشم از برای خود. این تیر اول است که روانه دل سالک وطالب حقیقت می کند. سالک اگر هّمت عالی داشته باشد و به واقع سالک باشد اجازه می دهد این تیر روانه قلب او شود، چرا که این تیر بلا، تیر مصیبت نیست، تیر کرامت است، تیر کمال است. همان تیری است که قلب قابل را می خواهد فاعل خودکند.
❤️🌹حجاب دوم انانیت و خودیت است. تیر دوم روانه می شود به قصد ازبین بردن حجاب دوم که خودیت است . تیر دوم معشوق که روانه می شود به سوی قلب سالک، هدف خودیت عاشق است و معشوق می خواهد منّیت عاشق را از او بگیرد. در واقع همان است که حافظ می فرماید:
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
عاشق دنبال مرهم نیست، دنبال بلای معشوق است، بلا امن و آسایش را از بین می برد . تیر دوم که بر قلب سالک عاشق وارد آمد و حجاب کنار رفت عاشق *کالمیت فی ید الغسال میشود.یعنی مرده ای در دست مرده شور . به مقام تسلیم و رضا می رسد.کسیکه اختیار را واگذاشته است به مرحله فقر می رسد، که همان مرکب انسان است برای اتصال وملاقات حق. چنانکه شیخ عبدالقادرگیلانی
می فرماید: فقر مرکب انسان است برای وصول به منزل . و در مرحله حقیقت درکتاب فیوضات ربانی شیخ عبدالقادرگیلانی می فرماید: کسی به مرحله حقیقت می رسد و یگانه می شود و به حقیقت موّحد می شود که با حقیقت فقر که سًر ولایت است یگانه شود . یعنی به فقرکامل برسد، درویش بیچاره شود، تهی از خود، خودش را از اوگرفته اند. آنجاست که وقتی ندا می آید: ای غوث بزرگ، ای عبد من، بنده ندا را می شنود و لبیک میگوید . هرقدر این حجابها کنار رود قابلیت بیشتر میشود. شیخ عبدالقادرگیلانی می فرماید: هر مقدار تطّور قلب ایجاد شود در این عالم
ماده، ملکوت ظهور میکند در دل. این تازه مرحلٔە شریعت سالک است و عبدیت و بندگی را به سالک یاد می دهند. ولی از حجاب خودیت در
مرحله دوم با تیر دوم معشوق بر قلب عاشق، قلب می چرخد از ملکوت خود به سوی جبروت عقل که طریقت است. طریقت طریق عشقبازی و ناکامی خود است،عاشق هرچه پیشتر می رود، از دنیا ناکام تر می شود. سالک در دنیا ناکام و نامراد است. البته مراد اصلی او دوست است. تیر بلا دنیا را برای عاشق مثال سجن وزندان مؤمن می کند. زمانی که خداوند می فرماید :همان سجدهایی که بر من می کنید بر آدم هم
بکنید. حال قلب تطّور پیدا می کند و با روح یگانه می شود. در قرب با هستی قرار می گیرد که وجودی جز وجود خداوند نمی بیند .
🌹تیر سوم که معشوق رها می کند تیری است که معشوق آدرس دقیق به سالک می دهد و او را به سوی حقیقت عشق و حقیقت ذات و حقیقت وجود هدایت می کند ، درحالی که خود در این میان واسطه ای برای هدایت عاشق است. در مرحله حقیقت از جهت قابلیت سالک به واسطه تیر معشوق ، وجود خود را نمی بیند و وجود خداوند را در آدم می بیند که عین ظهور خداوند است و مظهر خداوند است. خداوند در مرحله
احدیت ذات است و برای موجودات اصل قابل درک هم نیست. اما آن وجودی که ما از خداوند درک می کنیم یعنی ظهور پیداکردن خداوند برای شناخته شدن و وجود ظهوری خداوند در آدم است. در حقیقت انسان کامل وجود ظهوری خداوند است. جایگاهی که خداوند می خواهد تحقق خارجی پیداکند و قیام کند ؛در آدمی است. کجا خداوند ظهورکرده و قیام کرده و عالم را به او برپا می کند تا تقدیس و
تسبیحش کنند؟ اینکه می گویند خداکجاست سؤال مهمی است. انسان وجود ظهوری خداوند است، یعنی در دل انسان کامل او ظهورکرده است. پس آنجا که حضرت شاه می فرماید: حضرت الله به واسطه رّب العالمین ظهور می یابد که تمام موجودات از ارض و
سماوات تمام کمالات را به واسطٔە او می یابند.
عشق جنبه عاملیت امر الهی را دارد و فعل سالک و نفس سالک و کلام سالک که فعل و نفس و کلام حق است خالق است و خلق می کند چون سالک از اختیار خودگذشته است. انسان تا زماینکه در اختیار خود و در اختیار نفس خود است نیمتواند خلق کند و مخلوقی بیچاره است.
دکتر محمد علی صابری
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
دنیا راهی بهشت منزلگاهی
این هر دو به نزد اهل معنی کاهی
گر عاشق صادقی زهر دو بگذر
تا دوست ترا به خود نماید راهی
#ابوسعید_البوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۷۱۳
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸
کسی که روز به شب آرد و مومنی نیازرده بود، آن روز تا شب با پیغامبر «صلی الله علیه و آله» زندگانی کرده بود و اگر مؤمن بیازارد آن روز خدای طاعتش نپذیرد.
ابوالحسن خرقانی
🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸