eitaa logo
معرفت و خودشناسی
653 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.2هزار ویدیو
72 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
    🌹کانال معرفت و خودشناسی بر سر آنم که گر ز دست برآید🌸🍂 دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شـب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید🌸🍂 بر در ارباب بی‌مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر ره روی که در گذر آید صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید🌸🍂 بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به برآید غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید🌸🍂 حضرت_حافظ📖 درود یاران جان🫶 آخرین روز پائيزماهتون به خیر و نیکی 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉🍉🍉🍉🍉🍉 یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا پیشاپیش یلداتون مبارک و زندگی تون پر از بهانه های شاد باد 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
4_5990305159631083728.mp3
80.85M
کانال معرفت و خودشناسی 🔊 فایل صوتی (2) 💬 سخن عشق 🎙 دکتر عبدالحمید ضیایی حجم:10,5MB 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
28.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفالی عام بر دیوان حضرت حافظ یلدا ۱۴۰۳ 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
d35ff9adefc1ab40c5f457f5fbb91988.mp3
86.67M
| آوای محتسب (قسمت اول) | داستان زندگی پروین اعتصامی تو این ماجرا قصه‌ حکیم بانوی شعر فارسی که به راستی هم شایسته این لقب هست رو براتون روایت میکنیم. 🔖 منابع این قسمت: - کتاب پروین اعتصامی - کتاب چلچراغ چرخ ادب - کتاب بانوی شعر فارسی - کتاب گزیده اشعار اعتصامی - مستند پروین اعتصامی - مستند زندگینامه شاعره معاصر تاریخ ایران 🎧 آثار موسیقی این قسمت: - آلبوم به خاطر سنگ فروشی که مرا به تو می رساند | استاد فردین خلعتبری - آلبوم افکار | استاد کارن همایونفر - مست و هوشیار | پرواز همای ✍️ایده پرداز و راوی: محمدعلی نامه ای 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
🔴 هر انسانى در عمر خود سه وظيفه دارد ✍مصطفی ملکیان 1⃣ يكى اينكه بايد وجه امرار معاش خود و افراد تحت كفالت خود را بدست آورد. دليل اين امر آن است كه طبيعت چيزهايى را كه ما انسانها احتياج داريم در اختيار ما قرار نداده است. اگر همان مقدار كه اكسيژن در اختيار ما گذاشته بود، غذا هم گذاشته بود، احتياجى به پرداخت پول و تلاش براى زندگى بهتر نداشتيم. اگر اين اولين وظيفه محقق نشود، اصلا نوبت به دومى و سومى نمى رسد. 2⃣ وظيفه دوم: ظلم نكردن به ديگران است: يعنى چنان بايد معاش كنيم كه به ديگرى ظلم نشود. اين قسمت دوم وجه ايجابى ندارد و سلبى است. همين قدر كه ما ظلم نكنيم كافى است و ديگر سفارش به امداد و يارى نشده ايم. 3⃣ سومين وظيفه: استكمال فردى معنوى است. ➖تاریخ فلسفه،جلد ۴،پاورقی صفحه ۱۶۶،سال ۶۹ 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
❇️مطرح شدن/ نشدن؛ بحث معنای زندگی در زندگی فردی ✍️مصطفی ملکیان 🔻در واقعیت برای اکثر ما هیچ‌وقت بحث معنای زندگی مطرح نمی‌شود. اینکه این سوال برای ما طرح نمی‌شود، علامت خوبی است یا علامت بدی است؟ در اینجا فیلسوفان و روان‌شناسان به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند: 1️⃣دسته اول عمدتا گفته‌اند: علامت بدی است. انسان سالم (یا انسان آرمانی و یا انسان فرزانه) کسی است که این بحث برایش طرح شود. 2️⃣دسته دوم گفته‌اند: اینکه این بحث طرح نمی‌شود، علامت سلامت است؛ وقتی بیمار می‌شویم این مسئله برایمان طرح می‌شود. 🔻اما بالاخره چرا این مسئله برایمان طرح نمی‌شود؟ 1️⃣معنای زندگی برای کسی طرح می‌شود که به بعضی از واقعیت‌های زندگی توجه کند. گفته شده پنج واقعیت بزرگ هستند که هرکس به یک یا دو یا سه یا چهار و یا هر پنج‌تای اینها توجه کند، مسئله معنای زندگی برایش طرح می‌شود. (اکثر آدمیان به این واقعیت‌ها توجه ندارند.) 🔹۱) بی‌قضاوتی جهان هستی: جهان هستی جهان بی‌قضاوتی است، با اینکه ما در زندگی‌مان قضاوت را دوست داریم، انواع قضاوت‌های زیباشناختی، اخلاقی، حقوقی و...می کنیم. خوبانی می‌میرند و بدانی می‌مانند، زیبایانی می‌میرند و زشت‌هایی می‌مانند، گاندی‌هایی می‌روند و هیتلرهایی می‌مانند و بعد با مشاهده اینها از خود می‌پرسیم جهانی که این اندازه بی‌عاطفه است، آیا زندگی در آن ارزش زیستن دارد؟! 🔹۲) زمان: زمان هر چیز زیبایی را زشت می‌کند. زمان هر چیز باطراوتی را بی‌طراوت می‌کند. زندگی‌ای که این‌گونه است و با گذشت زمان به افول می‌رود، این زندگی به چه دردی می‌خورد؟! 🔹۳) مرگ: اگر بناست که بمیریم، این زندگی کردن ما چه سودی دارد؟! 🔹۴) وجود شر در جهان هستی: چقدر بدی در عالم پدید آمد و کیفر ندید. این غیر از مسئله بی‌تفاوتی هستی است. (واقعیت۱) اینجا بحث این است: هستی طوری‌ست که کسانی می‌توانند درونش بدی کنند بدون اینکه  کیفر ببینند و کسانی می‌توانند درونش نیکی کنند بدون اینکه پاداش ببینند. جهانی که لزوما به نیکان پاداش نمی‌دهد و لزوما به بدان هم کیفر نمی‌دهد زندگی در آن چه ارزشی دارد؟! 🔹۵) راز خدا: انسان در دوران کودکی‌اش فکر می‌کند همه مسائل با توجه به خدا معنادار می‌شود، اما بعد هر چه پخته‌تر می‌شود، اعتقاد پیدا می‌کند که بود و نبود خدا برای اینکه در این زندگی آب و رنگی پدید بیاید تاثیری ندارد. 🔻من بارها گفته‌ام، سیمون وی، عارف فرانسوی یک نکته را دائم گوشزد می‌کرد: اگر بخواهیم کسانی که به خدا قائلند ماتریالیست نشوند، اعتقادشان را راسخ کنید به اینکه «خدا در امور این جهان، دخالتی به نفع کسی نمی‌کند» چون اگر کسی به وجود خدا اعتقاد داشته باشد و بعد اعتقاد داشته باشد که خدا به نفع نیکان دخالت می‌کند، وقتی این دخالت را نمی‌بیند می‌گوید: «پس خدایی وجود ندارد»! برای اینکه به این حال نیفتد به او بگویید: نه یک شق سومی بین اعتقاد به خدای ادیان مذاهب و ماتریالیست هست و آن اینکه: «خدا وجود دارد، ولی در امور دنیا دخالتی ندارد.» 🔻خدا وجود دارد، ولی در این عالم کودکانی با تومور مغزی به دنیا می‌آیند؛ خدا وجود دارد ولی در بوسنی و هرزگوین چهار تا بچه را در جلوی مادرشان در چرخ گوشت چرخ می‌کنند و بعد با آنها کتلت درست می‌کنند و به آن مادر می‌گویند: «این کتلت را باید بخوری» ولی خدا وجود دارد. اگر کسی انتظار دارد که با بود خدا چنین چیزی پدید نیاید، وقتی می‌بیند که پدید می‌آید، اعتقادش را به خدا از دست می‌دهد. 🔻خدا وجود دارد ولی در زلزله لیسبون ۱۷۵۵م. مردی داستان عجیبی را بازگو کرد: «۴ تا بچه‌ام و خانمم را از آوار بیرون کشیدم، کنار دیواری گذاشتم و بچه‌هایم یکی پس از دیگری مردند و من جلوی خانمم آنها را دفن کردم. او گریه می‌کرد و گفت که دفنشان نکن! گفتم: آخر اگر دفنشان نکنم برای تو چه سودی دارد؟ دیگر که زنده نمی‌شوند. وقتی چهارمین بچه‌ام را دفن کردم آمدم و دیدم که خانمم هم مرده است.» همین جمله بود که ولتر پس از خواندنش گفت «دیگر بعد از این اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد من می‌گویم که احمق‌ترین احمق‌های روزگار است.» سیمون وی برای اینکه این ولترها چنین نتایجی را نگیرند، می‌گوید: پس برای اینکه به این نتیجه نرسیم که اعتقاد به وجود خدا یک حماقت محض است از اول برای همه جا بیندازید که خدا وجود دارد، ولی بود و نبودش برای زندگی این جهانی تاثیری ندارد. 2️⃣به حال روحی خود ما بستگی دارد. بعضی از انسان‌ها حال روحی‌ای دارند که بحث معنای زندگی برایشان طرح نمی‌شود و بعضی دیگر حال روحی‌شان چنان است که بحث معنای زندگی برایشان مطرح می‌شود. مثلا هایدگر می‌گوید: سه حال روحی هستند که اگر کسی داشته باشد، مسئله‌ی معنای زندگی برایش طرح می‌شود: ۱) دستخوش ملالت باشد؛ ۲) دستخوش اندوه باشد؛ ۳) دستخوش ناامیدی باشد. ✅مصطفی ملکیان، سخنرانی زندگی
🔴کاندیدای مناسب برای معنادهی به زندگی باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟ ✍️مصطفی ملکیان شرایط آنچه به وسیله‌ی آن به زندگی خود معنا می‌دهید و معنای زندگی را برای خود جعل می‌کنید عبارتند از: 1️⃣ معنا نباید آن‌گونه باشد که رسیدن به آن طول عمر خاصی بطلبد فرض کنید من به شما بگویم من معنای زندگیم آن است که دکترا بگیرم. خب دکتر شدن لااقل سی‌سال عمر می‌خواهد. آیا ضمانتی هست سی‌سال عمر کنم؟ خیر پس اگر قبل از سی‌سالگی از دنیا بروم کل زندگیم بی‌معنا بوده است. معنایی نباشد که زمانی می‌طلبد که من ضمانتی برای داشتن آن زمان ندارم. سعدی می گوید: بلبلی زار زار می‌نالید/ بر فراق بهار وقت خزان گفتم انده مبر که بازآید/ روز نوروز و لاله و ریحان گفت ترسم بقا وفا نکند/ ورنه هر سال گل دمد بستان 2️⃣معنایی باید جعل کرد که رسیدن به آن معنا در اختیار خودم باشد نه میلیاردها عوامل دیگر من باید یک معنایی برای زندگیم جعل کنم که به دست آمدن آن معنا در حیطه قدرت و اختیار خودم باشد. چون ممکن است من تمام تلاشم را برای رسیدن به آن معنا بکنم اما بقیه عوامل مساعد نباشند فرض کنید معنای زندگیم این بوده که بعد از کنکور در دانشگاه خوب قبول شوم. فرض کنید من همه تلاشم را کردم اما در کنکور قبول شدن فقط به تلاش من بستگی ندارد، بلکه شرط لازمش این است که افرادی بیشتر از من موفق نباشند و هوش و تلاش بالاتری از من نداشته باشند. موفقیت من به شما‌ها هم بستگی دارد و اگر شما از من قوی‌تر باشید من موفق نمی‌شوم. یا اگر همان روز کنکور سرم درد گرفت من موفق نیستم و ... 3️⃣ معنایی نباشد که الآن دوستش داشته باشم، ولی وقتی به آن می‌رسم دلم سرد شده باشد فرض کنید من دوست دارم با یک بازیگر هالیود ازدواج کنم. چون بیست‌ساله هستم و در چهل‌سالگی همه این طلب در من فرو خفته است و در چهل‌سالگی به آن ملکه زیبایی می‌رسم و می‌بینم این طلب در من فروخفته است. 🔹خیلی وقت‌ها آدم یک چیزی را می‌خواهد، ولی وقتی به آن می‌رسد، نسبت به آن دلسرد شده‌ام. اینکه در ادبیات می‌گویند تا قیامت پای تو می‌نشینم، می‌بینم دیگه تا صبح قیامت آن زیبایی را ندارد. بنابراین آن معنایی که برای خودم جعل می‌کنم. وقتی که بهش برسم بگویم این چی بود؟ 4️⃣چیزی باشد در خود من آن معنا نه چیزی در دیدگاه دیگران نسبت به من من همیشه نمی‌توانم دیدگاه دیگران را تحصیل کنم. من اگر دنبال علم باشم، علم در من باشد، علم در من هست ولو کسی از آن خبر نداشته باشد. ولی شهرت  این‌گونه نیست، چون شهرت دارایی درون من نیست و دارایی است که تصویر من درون شما می‌تواند درون شما باشد و می‌تواند نباشد. همچنین احترام هم یکی از این چیزهاست و همین‌طور است آبرو. قلوب مردم که دست ما نیست! بنابراین محبوبیت کاندیدای خوبی برای معنای زندگی انسان نیست. ممکن است محبوبیت پیش شما را از دست بدهم یا اصلا به دست نیاورم. بنابراین صقع وجودی آن ویژگی باید در درون خودم باشد. 5️⃣ معنای زندگی نمی‌تواند جوهری از جواهر جهان باشد مثلا معنای زندگی من نمی‌تواند رسیدن به کوه‌نور باشد، چون کوه‌نور همیشه در معرض زوال است و هر جوهری در معرض زوال است. مثلا من معنای زندگیم شد کوه‌نور و کوه‌نور را به دست آوردم؛ این معنا در معرض زوال است! پس چیزی هم نباشد که ازدست‌رفتنی باشد بنابراین پدر و مادر و دوست و همسرم نمی‌توانند معنای زندگی من باشد، چون همه این‌ها در معرض از دست رفتن هستن. پس معنای زندگی را اگر می‌گوییم جعل بکنیم به این معنا نیست که هر چیزی را می‌توانیم جعل بکنیم باید چیزی را جعل بکنیم که تا آخر عمر من دوام داشته باشد. 6️⃣معنای زندگی نباید چیزی باشد که وقتی به آن رسیدید بگویید تمام شد مثلا فرض کنید معنای زندگیتان این باشد که بزرگترین ثروتمند جهان شدید. حالا دیگر از فردا می‌خواهید چه کار کنید؟ معنای زندگی نباید چیزی باشد که من تا آخر عمرم به آن برسم. 🔻با توجه به این شرایط چیزی می‌ماند که کاندیدای معنای زندگی باشد؟ سه تا از این چیزها آن چیزهایی است که افلاطون می‌گفت: یعنی حقیقت و خیر و جمال. 🔹این‌ها آرمان‌اند و آرمان هیچ‌گاه نابود نمی‌شود. مثلا حقیقت‌طلبی ته ندارد و خیرخواهی ته ندارد و جمال‌جویی ته ندارد این ها آرمان‌هاییند که انتها ندارند، مانند افق‌اند هر چه بروید به سمتش افق می‌رود عقب‌تر. 🔹اگر بگویید جزئی‌تر می‌خواهم می‌شود: عدالت و عشق و آزادی و ... از مصادیق خیر است. 🔹حالا اگر چند چیز است که این شش شرط را دارد من کدام را باید انتخاب کنم؟ در جواب می‌گویم: هر کس باید به شخصیت و منش خودش رجوع کند ببیند جذابیت کدام یک برایش بیش‌تر است؟ برای خیر یا حقیقت یا جمال یا ...؟ برای خود من حقیقت از آن سه‌تای دیگر ارزشمندتر است.
➖منبع: پادکست الا | پادکست گفت و گو با مصطفی ملکیان با عنوان «زندگی برای چه؟» castbox.fm/va/5598974 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
. همه مرغان خلاص از بند خواهند من از قیدت نمی‌خواهم رهایی عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست بر آنم صبر هست الا جدایی 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
✍️ عباس‌علی منصوری 🖊 چرا اخلاقی زیستن نمی تواند جایگزین دینداری شود؟ برخی معتقدند که از آنجایی که اولا گوهر دینداری اخلاق است ثانیا ادیان دستخوش تحریف های فراوان شده‌اند ثالثا ادیان سنتی معاصریت نداشته و نمی توانند با زندگی انسان مدرن سازگار باشند، بنابراین بهترین انتخابات این است که به جای زندگی دینی ،زندگی اخلاقی پیشه کنیم. در واقع پیش فرض این دیدگاه این است که با اخلاقی زیستن می توان به همه یا مهمترين دست‌آوردهای دینداری رسید و دین دست‌آورد بی‌بدیلی ندارد که ناچار باشیم آن دست آورد را فقط از دین جستجو کنیم. صحت این مدعا را باید در دو حوزه و ساحت بررسی نمود: 1️⃣ کارکردها و تاثیرات اجتماعی دین و دینداری: به نظرم مدعای فوق در ساحت اجتماعی دین تا حد زیادی درست است. یعنی گرچه هر دینی می تواند کارکردهای اجتماعی مثبتی داشته باشد اما در زمانه‌ی ما این کارکرد بی بدیل نیست. زیرا هم جامعه امروزی چنان تغییر و تحول یافته که با جوامع عصر نزول ادیان تفاوت ماهوی دارد و هم منابع معرفتی غیر دینی آنچنان رشد نموده و رشد آنها آنچنان در راستا و ناظر به نیازها و وضعیت جامعه معاصر است که نیازی به استمداد از دین احساس نمی‌شود. در این زمینه به نظرم سخن استاد مصطفی ملکیان قابل تامل است: "به گمان من، هیچ یک از ادیان تاریخی و نهادینه، امروزه، قدرت حل مسائل نظری و قدرت رفع مشکلات عملی اجتماعی را ندارند. این ادیان فقط در حیطه‌ی رفع مشکلات عملی فردی هنوز کارایی هایی دارند و البته از این کارکردها باید کمال استفاده را کرد. در فراسوی این حیطه که حیطه‌ی کم اهمیتی هم نیست، باید حل هر مسئله و رفع هر مشکل را از فلسفه، علوم تجربی (اعم از طبیعی و انسانی)، ریاضیات، فنون و هنر، طلب کرد. بنابراین اسلام مانند سایر ادیان تاریخی و نهادینه، در اصلاح اجتماعی عموما ً و در اصلاح سیاسی خصوصا فقط تا آنجا و به آن اندازه می تواند سهم داشته باشد که اصلاح اجتماعی و سیاسی وابسته به اصلاح فردی و ذهنی- روانی باشد. از این بیشتر توقعی نباید داشت و امیدی نباید بست. به دین هم تکلیف لایطاق نمی توان و نباید کرد. آرمان های اجتماعی نظیر نظم، امنیت، رفاه، عدالت، برابری، آزادی و صلح را باید با توسل به شهود، عقل، معرفت، فهم، حکمت و تجربه ی آدمیان تحصیل کرد." منبع:گفتگوی رضا علیجانی با مصطفی ملکیان: سه محک نهایی؛ عقلانیت، اخلاق جهانی و حقوق بشر،منتشر شده در سایت صدانت 2️⃣ کارکردها و تاثیرات شخصی دین و دینداری: دین در حوزه شخصی کارآمدتر است و اخلاقی زیستن و فلسفی زیستن نمی تواند در ساحت شخصی جانشین دین باشد و همان کارکردهای دینی را برای انسان داشته باشد. ترجیح می دهم توضیح این چرایی را از زبان ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشاسی آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم ، بیان کنم: " دین شخصی - حتی بدون الهیات و مناسک و شعائر مذهبی- عناصری دارد که اخلاق محض دارا نیست.آنچه که دین دارد و زندگی اخلاقی- فلسفی فاقد آن است، شورانگیزی است. دین قدرت و فزونی به زندگی می‌بخشد که به صورت منطقی یا عقلانی از هیچ چیز دیگری حاصل نمی‌آید. آنچه که زندگی دینی را از زندگی اخلاقی - فلسفی جدا می کند، آموزه ها و تعالیم نظری متفاوت این دو جهان‌بینی نیست( زیرا هر دو  ما را به لزوم تسلیم شدن‌ و هماهنگ شدن با جهان و پذیرش آن در کلیتش رهنمون می‌کنند) بلکه تفاوت این دو سبک زندگی در حالت عاطفی متفاوت آنهاست. ذهن اخلاقی- فلسفی سردو غیر شورانگیز است و به ضرورت هستی و مناسبات آن به شیوه‌ای ملال آور و بدون رضا تن می دهد و عمل به حکم عقل و اخلاق با قلبی سرد و سنگین همراه است. در زندگی اخلاقی تسلیم شدن، تسلیم به وضع ضرورت است و ایثار و از خود گذشتگی در بهترین حالت بدون شکوه و شکایت انجام می‌گیرد. اما زندگی دینی همراه با نوعی خلجان روحی و عشق و سرخوشی شورانگیز است. به همین خاطر در زندگی دینی،تسلیم و از خود گذشتگی کاملا با هم در می‌آمیزند و شخص دیندار تسلیم و اطاعت بیشتر از خود نشان می‌دهد تا شعفش فزونی یابد. فقط هیجان و احساس دینی است که می‌تواند سبب شود که فرد هر چه بیشتر در معرض رنج و مصیبت بیرونی قرار گیرد، به همان نسبت روحش از شوق و شعف بیشتری برخوردار شود. لذا تفاوت زندگی دینی و زندگی اخلاقی گرچه در فهم جهان زیاد نیست اما تفاوت آنها به لحاظ عاطفی و عملی زیاد است. تفاوت آنها همچون تفاوت میان انفعال و فعالیت و میان حالت تدافعی و حالت تهاجمی است" منبع: تنوع تجربه دینی،ویلیام جیمز،ترجمه حسین کیانی،انتشارات حکمت،چاپ چهارم، آنچه ویلیام جیمز مطرح نموده است، شاید مهمترین علت بی بدیل بودن دین است اما تمام علت نیست و دین کارکردهای دیگری نیز دارد که یا در زندگی اخلاقی یافت نمی‌شود یا به سختی یافت می‌شود.امیدوارم بتوانم در یادداشت دیگری به این کارکردها اشاره کنم. 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
✍️ میلاد نوری 🖊 سبُک‏بار باید زیست خواهی که سخت و سُـسـت جهان بر تو بـگـذرد بگذر ز عهد سُـسـت و سخن‌های سخت خویش (حافظ) ▪️ جان‌های سبُک‌بار به آب شبیه‌اند که هرچند رهاست اما بس نیرومند است. آن‌گاه که آب از سرچشمه‌ها جاری می‌شود، چیزی را یارای ایستادگی در برابر آن نیست. نیروی آن با رسوخ در دل سخت‌ترین سنگ‌ها، راه می‌گشاید و به پیش می‌رود. جان‌ سبک‌بار که با آگاهی و آزادی‌اش آزموده گشته و با آسان‌گیری‌ به رهایی رسیده است، بر دشوارترین امور چیره می‌شود و کسی یا چیزی نمی‌تواند او را از ادامه مسیر باز دارد. ازاین‌رو، هر که مهربانی و بخشندگی و فروتنی پیشه می‌کند، درحالی‌که رها و سبُک‌بار است، به نیرویی ژرف می‌رسد که بر جان‌های سخت پیروز می‌شود و والایی و شکوه می‌یابد. ▪️ جان سبک‌بار، آن کسی است که حساب خود را از هم‌نوع، هم‌میهن، هم‌شهری، هم‌سایه، هم‌خانه و همراه جدا نمی‌کند؛ کسی که رنج دیگری را رنج خود می‌شمارد و گناه ایشان را گردن می‌گیرد. او که از عهد سست و سخن‌های سخت خود دست شسته است، عهد نمی‌بندد مگر آن‌که با جان خود از آن پاسداری کند و سخن نمی‌گوید مگر آن‌که با فروتنی بتواند خلاف آن‌چه گفته است را بشنود و بپذیرد. او به خواستِ خود عهده‌دار کار خویش می‌شود و وامدارِ کسی نیست؛ بااین‌حال، کسی را وامدارِ خود نمی‌شمارد، بر کسی منّت نمی‌نهد و از کسی نمی‌رنجد. جان‌های سنگین که خُشک‌خویی و درشت‌گویی‌شان بوی مرگ می‌دهد، همچون چوبِ خشکیده‌اند که جوانه نمی‌زند یا چون صخره‌ای که آب از آن نمی‌جوشد. جانِ سنگین که از لطف و مهربانی بیگانه است، با خودستایی به هستی، طبیعت و انسان فخر می‌فروشد و بی‌آن‌که اندک‌ ثمری داشته باشد، گردن می‌افرازد و سر به آسمان می‌ساید. چوب خشکیده سزاوار سوختن است و جانِ سنگین دیر یا زود از جایگاهِ خودساخته‌اش فرو می‌افتد؛ زیرا مردمان را سنگینی جان‌های گران خوش نمی‌آید، اگرچه جانِ سبُک‌بار، سنگینی جان ایشان را نیز سبُک می‌شمارد. گِله از زاهد بدخو نکنم؛ رسـم این اسـت که چو صبحی بدمد در پی‌اش افتد شامی (حافظ) ▪️ آن‌‌که سنگینی انسان‌های خشک‌خو و درشت‌گو را با رهایی و آزادگی‌اش تاب می‌آورد، بر ایشان چیره می‌شود؛ مردمان به آن کسی روی می‌آورند که با راستی و رهایی‌اش ایشان را گرامی داشته است. آن‌گاه که کسی پاسدارِ مردمان است، مردمان را از او آسودگی رسد. ایشان گفتار و کردار او را چون کردار و گفتار خویش می‌شمارند و با او چنان‌اند که یاری با یارِ خویش باشد. سرشتِ مردمان این است که فروتنی شخصی مهربان و رها را از جاه و جایگاهِ تُندخویان خوش‌تر می‌دارند؛ زیرا دشواری‌های زندگانی‌شان اغلب از زورگویی و کینه‌توزی گردن‌فرازان است و اگر آسودگی به ایشان رسد از سبک‌باری جان‌هایی که در بند خویش نیستند. ▪️ سبُک‌بار باید زیست. سبُک‌باری حکمرانی بی‌قیل‌وقال است؛ همچون ابدیّت جاری که بر هر چیز و هرکس چیره است بی‌آن‌که کسی بارِ آن را بر دوش خود احساس کند. سبُک‌باری انسان در رهایی از جاه‌طلبی است. جانِ سبُک‌بار، بخشایش را خوش می‌دارد، به آن‌چه دارد خشنود است و بر سر آن نیست که بر طبیعت، زمین و مردمان سلطه یابد. آن‌که با بخشایش هستی‌اش را می‌گسترد؛ در زمین و زمان رخنه می‌کند و به‌قدر آسمان‌ها و زمین وسعت می‌یابد بی‌آن‌که گستره‌اش را پایانی باشد یا نکویی‌اش را زوالی رسد. توان‌گرا دل درویش خود به دست آور که مخزنِ زر و گنج گُهر نخواهد ماند بدین رواقِ زبرجـد نوشتـه‌اند بـه زر که جُز نکویی اهل کرم نخواهد ماند (حافظ) ▪️ جانِ سبُک‌بار فراسوی نیک و بد منزل می‌گزیند و بر سود و زیان خویش فائق می‌آید. او که آسوده از قیل و قال است، سر در گریبان خویش دارد آن‌گاه که مردمان را سر ستیز با یکدیگر است و در کشاکشی مداوم‌اند. این‌یکی می‌اندیشد که اگر بر دیگری چیره نشود و او گفتار و اندیشه‌اش را به‌رسمیت نشناسد، آسمان به زمین خواهد آمد. دیگری می‌اندیشد که در کشاکش مردمان برای لقمه‌ای نان از ستیز ایشان جا نماند و نمیرد بی‌آن‌که گریبان کسی را چاک کرده باشد. جان سبکبار را سروکاری با این ستیز نیست، حتی اگر این ستیز دست از او بر ندارد. او که با دوستان مروّت می‌کند، با دشمنان نیز مدارا می‌کند. او زندگی را فرصتی می‌شمارد برای پاسداشتِ زندگی و دیداری که در عینِ کوتاهی‌ پُرشکوه است. منم که شُهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بـد دیـدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می‌‌ و گفت عیب پوشیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری‌ است رنجیدن (حافظ) 📌 منتشرشده در هم‌میهن 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف