eitaa logo
معرفت و خودشناسی
616 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
4هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
شیخ اشراق ، در کتاب المطارحات خود اشاره دارد که در هر ملت و مذهبی، سالکان راه حق، این‌گونه اصوات را شنیده‌اند و از آنها اطلاع داشته‌اند، همان‌گونه که برخی از حکمای اسلامی در مورد فیثاغورس حکیم آورده‌اند که او با قدرت روحانی خویش، به عالم علوی راه یافته و نغمات افلاک و صدای حرکت ستارگان را با گوش جان شنیده و پس از اینکه حالت عروج او پایان یافته و به کالبد عنصری خود بازگشته است ، نغماتی را که شنیده بود ، مرتب نموده و به ترتیب علم موسیقی پرداخته است. مجموعه‌مصنفات، ج۲،ص۲۴۲ شیخ‌اشراق‌سهروردی 🧡https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
✨﷽✨‏ نهج‌البلاغه حکمت " ۳ " قال علی عليه‌السلام: وَالْبُخْلُ عَارٌ وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَالفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَالْمُقِل ُ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ حضرت‌على عليه‌السلام فرمود: بخل، ننگ است و ترس، نقص است و تنگدستى، زبان زيرك را از بيان حجتش لال می‌کند و بينوا در شهر خود غريب است 💚https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
در هوایت بی‌قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🌹✨https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند، کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند، یکی از آن دو نفر گفت طلاها را بگذاریم پشت جعبه ی مُهرها. آن دیگری گفت نه آن مرد بیدار است وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد. گفتند امتحانش می کنیم کفشهایش را از زیر سرش برمیداریم اگر بیدار باشد معلوم میشود. مرد که حرفهای آن دو نفر را شنیده بود خودش را به خواب زد آنها هم کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد. دزدها گفتند پس خوابه طلاها را بگذاریم زیر جعبه مُهرهای نماز. بعد از رفتن آن دو دزد، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای آن دو نفر را بردارد که دید اثری از طلا نیست و متوجه شد که همه ی این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند. آیا ما هم خودمان را بخواب میزنیم؟ https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیّت آن که خر خود را بیابد. بعد از سه روز، خر را مرده یافت. رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که: «اگر عوض این سه روز که داشتم شش روز از رمضان نخورم پس من مرد نباشم! از من صرفه خواهی بردن؟» این حکایت بیان حال کسانی است که طاعات و عبادات را چون کالایی برای فروش و رفع حوایج خویش به حق عرضه می کنند و بدان بر خدا منت می نهند و بر خلق فخر می فروشند و حال آنکه خداوند به دادن توفیق طاعت بر بندگان منت دارد. 🌻💛https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
صد میدان خواجه عبدالله انصاری میدان پنجاه و یکم سکینه است از میدان رعایت میدان سکینه زاید. قوله تعالی: «هوالذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین». سکینه آرامش است که حق بفرستد بر دل دوستان خویش آزادی آن دلها را. و سکینهٔ دل در سه جایست: در توحید، و در خدمت، و در یقین. اما سکینهٔ توحید را در دل سه علمست: ترس است از روز ناآزموده و شناخت خداوند نا اندر یافت، و دوست داشتن وی نادیده. و اما سکینه در خدمت سه عمل کرد: در دل داد بسنت کرد تا باندک توانگر گشت، و بر اهل اعتماد کرد تا از وسواس آزاد گشت. و سکینه در یقین سه عمل کرد: در دل به‌تقسیم قسام رضا داد تا از احتیال برآسود، و ضر و نفع از یک جای دید تا از حذر فارغ گشت، و وکیل به پسندید تا از علایق رها شد. 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
صد میدان خواجه عبدالله انصاری میدان پنجاه و دوم طمأنینت است از میدان سکینه میدان طمذنینت زاید. قوله تعالی: «یا ایتها النفس المطمئنه». و طمأنینت آرامش است با انس. و آن سه قسم است: طمانینت بر نقد، و طمانینت بر امید، و طمأنینتست بر مهر. اما طمأنینت بر نقد سه است: از غافلان بملک، و از غافلان بملک، و از عاقلان بتجربه، و از مخلصان بضمان و طمأنینت بر امید سه است: مزد است مکنسب بدل آرمیده، و مزد است منتظر بدل آرمیده، و مزد است منقطع بدل آرامیده. اما طمانینت را بر مهر سه نشانست: مشغول بودن بکار وی از کار خود، و بیاد وی از یاد خود، و بمهر وی از مهر خود. 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
صد میدان خواجه عبدالله انصاری میدان پنجاه و سیم مراقبتست از میدان طمانینت میدان مراقبت زاید. قوله تعالی: «لا یفترون» مراقبت به کوشیدنست. و آن سه چیزست: مراقبت خدمت، و مراقبت وقت، و مراقبت سر. اما مراقبت خدمت بسه چیز توان یافت: بزرگ آمدن فرمان، و بدانستن سنت، و شناختن ریا. و مراقبت وقت بسه چیز توان یافت: بفنای شهوات، و صفای خطرات، و غلبهٔ مهر. و مراقبت سر بسه چیز توان یافت: بگم شدن از گیتی، و رها گشتن از خود، و برگشتن از انس. 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
صد میدان خواجه عبدالله انصاری میدان پنجاه و چهارم احسانست از میدان مراقبت میدان احسان زاید. احسان آنست که سید ولد آدم روح قدس را گفت در جواب وی: «أن تعبداللّه کأنک تراه» «خدایرا پرستی چنانکه ویرا می‌بینی». اولی‌تر خلق بیافت این میدان سه مردند: یکی غرقه گشته در دریای توحید از زندگانی نومید، و دیگر واله گشته در هیبت، سیم غرقه گشته در وجد؛ هوا در عزم گم شده، و اسباب در جمع گم شده، و تفرق در وجد گم شده، و اسباب در جمع گم شده، و تفرق در وجد گم شده؛ و اسباب در جمع گم شده، و تفرق در وجد گم شده؛ از تن سمع پیدا و بس، و از دل درد پیدا و بس؛ بدل دید، پنداشت که بعیان دید؛ از تلاشی انسانیت و خمود هوا و عنای علایق برست. 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
صد میدان خواجه عبدالله انصاری میدان پنجاه و پنجم ادبست از میدان احسان میدان ادب زاید. قوله تعالی: «الحافظون لحدود اللّه». ادب بحد زیستن است و قدم باندازه نهادن. و آن در سه چیزست: در خدمت، و در معرفت، و در معاملت. اما در خدمت اجتهاد و تکلف نه، و احتیاط و وسواس نه، و سماجت و تهاون نه. اما ادب در معاملت سه چیزست: رفق و مداهنت نه، و صلابت و مناقشت نه، و یاد نعمت و لاف نه. 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
بر قدسیان آسمان من هر شبی یاهو زنم گر صوفی از لا دم زند، من دم ز الاهو زنم بازِ هوایی نیستم تا تیهوی جان‌ها برم عنقایِ قاف قربتم کی بانگ بر تیهو زنم؟ من کوکویی دیوانه‌ام، صد شهر ویران کرده‌ام بر تاج قیصر قی کنم بر قصر خاقان قو زنم قاضی چه باشد پیش من؟ مفتی چه داند کیش من؟ چون پشت‌پای نیستی بر حکم و بر یرغو زنم خاقان اردودار اگر، از جان نگردد ایل من صاحب‌قِران عالمم بر ایل و بر اردو زنم ای کاروان! ای کاروان! من دزدِ شب‌رو نیستم من پهلوان کشورم، من تیغ رویارو زنم ای باغبان! ای باغبان! در بسته‌ای بر من چرا؟ بگشا دری این باغ را تا سیب و شفتالو زنم ای نفسِ هندووش برو، تُرکی مکن با من که من سلطانِ صاحب‌قوّتم بر تُرک و بر هندو زنم ای کوهی اندر لو زدی از ترسِ یاغی رخت را پوشیده بادا رخت من، کی رخت اندر لو زنم؟ گر آسیایِ معرفت بی‌بار مانَد ساعتی من بر فرازِ نُه‌فلک از بهرِ او توتو زنم نفس است کدبانوی من، من کدخدا و شویِ او کدبانو ار بد می‌کند بر رویِ کدبانو زنم تا دوست‌ دارندَم خسان از بهرِ آرایش کنون همچو زنان فاحشه کی شانه بر گیسو زنم؟ خیز ای «نعیمی» پیش من بنشین به زانوی ادب من پادشاه کشورم کی پیش تو زانو زنم؟ شعر از فضل‌اللهنعیمی حروفی استرآبادی بنیان‌گذار فرقه‌ٔ حروفیه، قرن هشتم. این شعر به اشتباه به حضرت مولانا نسبت داده اند. (در آلبوم عصار به نام «کوچ عاشقانه» هم اشتباهاً نوشته‌اند: مولوی) 🌻💛🌻https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
4_5965314948253878802.mp3
22.98M
📁 فرق خودشناسی و روانشناسی چیست؟ 👤 دکتر پیمان آزاد https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
شرح داستان طوطی و بازرگان - قسمت ششم .mp3
51.6M
📂 شرح داستان طوطی و بازرگان 👤 دكتر ایرج شهبازی 6️⃣ قسمت ششم https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
خودبینی را ترک کن تا به رشد و کمال برسی معنیِ مُردن ز طوطی، بُد نیاز در نیاز و فقر، خود را مُرده ساز تا دم عیسی تو را زنده کند همچو خویشت خوب و فرخنده کند از بهاران کی شود سرسبز سنگ؟ خاک شو، تا گُل برویی رنگ، رنگ سال هِا تو سنگ بودی دل خراش آزمون را، یک زمانی خاک باش شرح جامع مثنوی معنوی/دفتر اول 1909 - 1912 https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است... فیض‌کاشانی 💜https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
﷽ 📜عده‌ای از مردان الهی بجهت عدم تحمل مردمان در کوه‌ها و بیابان‌ها به سیاحت می‌پردازند و خداوند هم از اسم‌الرحمن خویش سختیِ تنهایی را از آنها برطرف می‌سازد، و لذا ذکر و تسبیح سنگها و خروش آبها و وزش بادها و زبان پرندگان و تسبیح هر امتی از مخلوقات و سخن گفتنشان با آنها را بدیشان می‌شنواند و بدین وسیله تنگی شان برطرف می‌شود 📘فتوحات مکیه، باب:۵۱: معرفت اهل ورع 🌺🌹https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
🍃 نسخۀ ریاضت شیخ‌اشراق شیخ را گفتم من آن نظر ندارم تدبیر چیست؟ گفت تو را امتلاء است ٬ برو چهل روز احتراز کن، بعد از آن مسهلی بخور تا استفراغ کنی مگر دیده باز شود. گفتم آن مسهل را نُسخَت چیست؟ گفت اخلاط آن هم از پیش تو بدست آید. گفتم آن اخلاط چه چیز است؟ گفت هرچه به نزد تو عزیز است از مال و ملک و اسباب و لذّت نفسانی و شهوانی و مثل این، اخلاطِ این مسهل است، برو چهل روز به اندک غذای موافق که از شبهت دور باشد و نظر کسی سوی آن نباشد قناعت کن، آنگه این اخلاط را در هاون توکّل انداز، پس به دست رغبت آن را خُرد کن و از وی مسهلی ساز و به یک دم بازخور. اگر زود به مستراح حاجتت افتد، پس دارو کارگر آمد، زود دیده روشن شود و اگر حاجت نیفتد، دارو اثر نکرده بُوَد. باز چهل روز دیگر همچنان احتراز کن و باز همان مسهل بخور که این بار کارگر آید. اگر این بار نیز کارگر نیاید هم برین وجه بار دیگر و بار دیگر بخور که هم کارگر آید... . شیخ را گفتم چون دیده گشاده شود بیننده چه بیند؟ شیخ گفت چون دیده اندرونی گشاده شود دیده ظاهر بر هم باید نهادن و لب بر همه بستن و این پنج حسّ ظاهر را دست کوتاه باید کردن و حواس باطن را در کار باید انداختن تا این بیمار چیز اگر گیرد به دست باطن گیرد و اگر بیند به چشم باطن بیند و اگر شنود به گوش باطن شنود و اگر بوید به چشم باطن بوید... سپس خود بیند آنچه بیند و باید دیدن. شیخ اشراق روزی با جماعت صوفیان 🧡https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
‍ باز کن در... باز کن به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان بسم الله الرحمن الرحیم بارالها... از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم نكند فرق به حالم چه براني چه بخواني چه به اوجم برساني چه به خاكم بكشاني نه من آنم كه برنجم نه تو آني كه براني نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي در اگر باز نگردد نروم باز به جايي پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي كس به غير از تو نخواهم چه بخواهي چه نخواهي باز كن در باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي آمین یا رب العشق 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
4_5812047661611618461.mp3
5.43M
انسان به مرتبه ای برسد که از رعایت امر خدا به مقام رعایت برسد .... خیلی ها هستند که در عمرشان اینها زاهدانی هستند که واقعا رعایت میکنند ، یعنی در عمرشان گناه نکردن و هیچ واجبی از اینها فوت نشده ، اینها در مقام رعایت هستند یا نه؟؟ ....اینها بنده های خدا عمرشان را در این میگذرانند که اوامر خدا را اطاعت میکنند ، نواهی خدا را ترک میکنند اما به مقام رعایت نمی‌رسند ...... علتش این است که اوامر و نواهی باید خالص انجام شود به هیچ وجه پای غیر خدا در میان نباشد ..... ....انسان یک جوری عبادت را انجام دهد که خودش را نبیند اصلا، یا غیر خدا را نبیند مثلا بهشت و جهنم را نبیند .... ....عبادت مجموعه ای است از اوامر و نواهی ، کارهایی که خدا فرموده است انجام بدهد و کارهای که فرموده انجام ندهد ...... ..اینها نورانیت هایست که انسان از اینجا میبرد ولی مردم غافلن ، یعنی همین که نیت کند بر ترک، این مهم است. واقعاً انسان ترکش هم با نیت باشد، هم فعلش با نیت باشد هم ترکش با نیت باشد وهمه هم فقط برای رضای خدا باشد ...... گزیده ای از جلسه ۳۶ https://eitaa.com/joinchat/1087439193C1944b0de08
اندیشه‌ای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش آن روی گلستانش وان بلبل بیانش وان شیوه‌هاش یا رب تا با کیست آنش
این صورتش بهانه‌ست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد پس این جهان مرده زنده‌ست از آن جهانش
رها کن ترک نام و ننگ برگوی چرا سرگشتهٔ مانندهٔ گوی رها کن نام و ننگ و زهد و طامات دو روزی روی نِه سوی خرابات خراباتی شو و منصور واری اناالحق زن در این خمخانه باری گرو کن طیلسان درکوی خمّار زمانی سر نه اندر کوی خمّار نظر کن اندر اینجا دُرد نوشان که از دُردی شده مست و خموشان از آن دُردی که مردان نوش کردند ولی چون حلقهٔ درگوش کردند از آن دُردی که بوئی یافت منصور بگفتا کل منم نور علی نور از آن دُردی در آشامید حق گفت چو خود حق دیدهم حق بود حق گفت از آن دُردی که قوت عاشقانست بده ساقی که این شرح و بیانست از آن دردی مرا ده زود یک جام که بگذشتم هم از آغاز و انجام مرا ده دردی زان خمّ وحدت که تا بگذارم اینجا عین کثرت مرا ده دردئی ز آن خم زمانی مرا ازخویشتن کن گُم نشانی مرا ده دردی و بستان و در جان از این بیشم دگر جانا مرنجان مرا جامی بده هان زود ساقی زنام و ننگ برهان زود ساقی مرا جامی بده تا جانفشانم غباری بر سر میدان فشانم چه جای دل که جان سیصد هزاران بود جانم فدای رویت ای جان چه باشد جان که در خورد تو باشد بود درمان که در درد تو باشد مرا دردیست جامی کن دوایش ز جامی کن مرا مست لقایش
📙حضرت مولانا در مجلس پنجم از مجالس سبعه می فرمایند: "رسول کائنات،مهتر و بهتر موجودات صلی الله علیه چنین می فرماید:العلم حیات القلوب:علم زندگی دلهاست.زیرا علم آگاهی دلهاست.آگاهی زندگی است.بی آگاهی مردگی است.چون دست تو بی خبر شود،از سرما و گرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد،گویی که دستم مرده است ".
ابراهیم ادهم پیش از انکه ملک بلخ بگذارد، درین هوس مالها بذل کردی و به تن طاعتها کردی؛ و گفتی چه کنم؟ و این چگونه است که گشایش‌نمی‌شود؟ تا شبی بر تخت خفته‌بود، خفت بیدار؛ و پاسبانان چوبکها و طبلها و نایها و بانگها می‌زدند، او با خود می‌گفت که شما کدام دشمن را باز می‌دارید، که دشمن با من خفته‌است! ما محتاج نظر رحمت خدائيم، از شما چه ایمنی آید که امان نیست الا در پناه لطف او. درین اندیشه‌ها دلش را سودا می‌ربود، سر از بالش بر می‌داشت، و باز می‌نهاد، عجباً للمحب کیف‌ینام؟ ناگاه غلبه و بانگ قدم‌نهادن تند بر بام کوشك بدو رسید، چنانکه جمعی می‌آیند و می‌روند؛ و بانگ قدمهاشان می‌آید از کوشك. شاه می‌گوید با خود که اين پاسبانان را چه شد؟ نمی‌بینند اینها را که برین بام می‌دوند؟ باز از آن بانگهای قدم او را حیرتی و دهشتی عجب می‌آمد، چنانکه خود را و سرا را فراموش می‌کرد، و نمی‌توانست که بانگ زند و سلاحداران را خبر کند. و درین میانه یکی از بام کوشك سر فرو کرد، گفت: تو کیستی برین تخت؟ گفت: من شاهم؛ شما کیستید بر اين بام؟ گفت: ما دو سه قطار اشتر گم کرده‌ايم، بر این بام کوشك می‌جوییم. گفت: دیوانه‌ای؟ گفت: دیوانه توئی. گفت: اشتر را بر بام کوشك گم کرده‌ای؟ اینجا جویند اشتر را؟ گفت: خدا را بر تخت ملك جویند؟ خدا را اینجا می جوئی؟ همان بود، دیگر کس او را ندید؛ برفت و جانها در پی او.. مقالات‌شمس‌تبریزی دکتر محمدعلی‌مُوحّد 🌻💛
﷽ عوام پندارند که به گفتن لاحول‌ولاقوّةالّابالله شیاطین می‌گریزند، چنین نیست بلکه در مقابل می‌ایستند و بر سبیل استهزاء ایشان نیز می‌گویند: لاحول‌ولاقوّةالّابالله. آن آتش که ایشان را می‌سوزاند و فنا می‌سازد، آن نور دل است و عوام را نور دل با این کلمه همراه نیست، لاجرم دفع نمی‌توانند کرد. روضات‌الجنان‌وجنات‌الجنان شیخ‌حسن‌بلغاری 🌹
پیشین خانقاه صوفیان که این طایفه کردند آن است که به رَمْلَه شام کردند. سبب آن بود که امیری ترسا یک روز به شکار رفته بود. در راه دو تن را دید ازین طایفه که فرا هم رسیدند، دست در آغوش یکدیگر کردند. پس همانجا فرو نشستند، آنچه داشتند از خوردنی فرا پیش نهادند و بخوردند و برفتند. آن امیر ترسا یکی را از ایشان فراخواند، که آنچه دیده بود وی را خوش آمده بود و آن الفت ایشان. پرسید از وی که: او که بود؟ گفت: ندانم. گفت: ترا چه بود؟ گفت هیچ‌چیز. گفت: از کجا بود؟ گفت: ندانم. امیر گفت: پس این الفت چه بود که شما را وا یکدیگر بود؟ آن درویش گفت: آن ما را طریقت است. گفت: شما را جایی هست که آنجا فرا هم آئید؟ گفت: نه. گفت: من شما را جای کنم تا با یکدیگر آنجا فرا هم آئید. و آن خانقاه رَمْلَه بکرد. طبقات‌الصوفیه خواجه‌عبداله‌انصاری تصویری از خانقاه عزیز بندرآباد یزد 🌻💛
ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم از غم و شادی و نوروز و محرم فارغیم نغمه در سازست اما فارغ است از گُوشمال ما درین عالم ز مِحنت‌های عالم فارغیم صائب‌تبریزی🌹 🌱💝🌱
هو تصوف چیست؟ ابوسعید ابوالخیر گفت: تصوف دو چیز است، یك سو نگریستن و یكسان زیستن. و گفت این تصوف عزتی است در دل، و توانگری است در درویشی، و خداوندی است در بندگی، سیری است در گرسنگی، و پوشیدگی است در برهنگی، و آزادی است در بندگی، و زندگانی است در مرگ، و شیرینی است در تلخی. و در میان مشایخ این طایفه، اصلی بزرگ است كه این طایفه همگی یكی باشند و یكی همه میان جمله صوفیان عالم ، هیچ مضادت و مباینت و خود دویی نباشد، هر كه صوفی است، كه صوفی نمای بی‌معنی در این داخل نباشد. و اگر چه در صور الفاظ مشایخ از راه عبارت تفاوتی نماید، معانی همه یكی باشد. چون از راه معنی در نگری، چون همه یكی‌اند، همه دست‌ها یكی بـُوَد و همه نظرها یكی بود. اسرارالتوحیدفی‌مقامات‌الشیخ‌ابوسعید ♥️